ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 180

جشن پشت سر جشن و مهمونی پشت سر مهمونی تر تیب داده می شد . چه از طرف من و چه از طرف دوست و آشنا . از اونجایی که خشایار به دنیا اومده بود و سرم شلوغ بود دیگه روزی دوبار بیشتر نمی تونستم بر نامه برم که یکی اون با کتی بود و یکی دیگه هم بیشتر با یکی از فامیلم سکس می کردم . با این که کتی رو با اون سخنرانی خودم آروم کرده بودم ولی هنوز حسادت در حرکاتش موج می زد . نمی دونستم باید براش چیکار کنم دلم می خواست که اصلا به این فکر نکنه که بچه اش ممکنه چی باشه . دلم می خواست که کتی همون آرامش و شور و شوق روز های قبل از زایمان افسانه رو داشته باشه . روز هایی که استرسی واسه این نداشت که جنس بچه اش چیه . به کتی که می رسیدم مجبور بودم کمتر خوشحالی خودمو از بابت تولد خشایار نشون بدم و اتفاقا بیشتر به خواهرم محبت می کردم . -این خونه یه کاکل زری   خوشگل داره ولی یه دختر ناز و با محبت هم می خواد . یه دختری که باباشو بیشتر از مامانش دوست داشته باشه . ببینم کتی واسم چیکار می کنه . سرمو میذاشتم روشکم کتایون خوشگله ام و می گفتم این جوری که معلومه دخترم از اون چاقالو هاست . این شکمی که تو داری انگاری که دوازده ماهه بار داری -کوروش تو راستی راستی دختر می خوای ؟/؟ -دختر مگه بده . خیلی با محبت تر و دوست داشتنی تر از پسره . دیدی که من الان جهانگرد شدم . میگیم این هیچی . قبلش هم بودم معدن زیر آب . در هر حال این تو بودی که هوای بابا مامانو داشتی و تنها شون نذاشتی .. -کوروش می دونم این حرفا رو واسه این می زنی که منو شاد کنی .-مگه تو غمگینی ؟/؟ بچه در مقابل محبتها و پیوند ما چه ارزشی داره . تو هم خواهرمی و هم حکم همسرمو داری . از بچگی با هم بودیم حتی شاید گاهی هم بغلم می کردی . می دونم برات سنگین بودم . حالا هم که عشقمی . من دوستت دارم . حتما برام اهمیت داری که نمی خوام نگران و ناراحتت ببینم . -پس منو ببوس .. ..در هر حال طوری تبلیغات کردند و منم به اونا کمک کردم که انگاری خشایار شاه دیگری به دنیا اومده و بعد از پادشاه کنونی ایران می خواد زمام امور رو در دست بگیره . چند تا از کله خرای رژیم واسم زنگ زدند که کوروش خان این چه بساطیه راه انداختی مگه ما الان در مملکت شاهی زندگی می کنیم .؟/؟ منم درجا یه تو دهنی بهش زدم و گفتم آشغال اولا دهنتو آب بکش اسم شاه رو می بری . بعدش بگو شاهنشاهی نه شاهی .. و ثالثا من می خوام جهان را شاهنشاهی کنم . این که ایرانه . جهان را ایران خواهم کرد ایران را ویران نخواهم کرد . وقتی در مقابل اعتراضات گفتم که به خبر گزاریها میگم شما چه جوری می خواین دیکتاتوری رو به من تحمیل کنین همه این دولتی ها لالمونی گرفته خفه شدند . کتی روز به روز افسرده تر می شد . انگاری دوست نداشت که زایمان کنه .. با این که می خواست سزارین کنه ولی شرایط روحی اون و تاثیر اون در جسمش و یه سری آزمایش های دیگه دکترا رو مجبور کرد که با بی حسی موضعی بخوان بچه اونو به دنیا  بیارن یعنی آمپول کمر بزنن به نخاع و از نیمتنه بی حسش کنن . -کتی چت شده تو که سالم بودی . این کارات رو بچه هم اثر میذاره . خدا کنه اونا رو مریض نکرده باشی .. نمی دونم از دست تو یکی من چیکار کنم . -می ترسی سر بچه ات بلایی بیاد -خواهرم . بچه تو هم هست . چرا این قدر با خودت لج می کنی . تو که این اولین شکمته .. -داداش تو هم بالا سرم باش . توی اتاق عمل باش . می خوام حس کنم وقتی که بچه ام دنیا میاد تو خوشحالی .. -کتی با ور کن من عاشق بچه دخترم ولی این جوری که تو داری جوش می زنی منم دلم می خواد که بچه مون پسر شه تا تو ناراحت نشی -کوروش منم بین بچه ها فرقی نمی ذارم ولی دلم می خواد پسر باشه که به حال جامعه اش مفید باشه بتونه دخترا رو بار دار کنه . -کتی جون اگه همه دنیا پسر باشن اون وقت این پسرا  کی رو باید بار دار کنن ؟/؟اونا که نمی تونن برن یک هندونه رو بگیرن سوراخش کنند و کیرشونو فرو کنند اون داخل . یک دختر لازمه دیگه .. خلاصه کتی رو در اتاق عمل خوابوندن . دکتر هرکاری کرد تا بهم درمورد بچه وجنس اون خبرهایی رو بهم بده قبول نکردم . ولی نمی دونم چرا لبخند می زد .  البته کتی بیدار بود . به جای بیهوشی کامل از ناحیه کمر بی حسش کردند . یه چیزی جلوش گذاشته بودند تا جریانو نبینه . ولی من راحت می دیدم . اون شکافی رو که  بین ناف و کس کتی داده می شد تا بچه رو در آرن به خوبی می دیدم . از دیدن خون حالم داشت بد می شد . حال خودمو می دونستم یه شکلات گذاشتم دهنم تا فشارم بره بالا . وای سر بچه معلوم شد . دکتر با دستکش سر بچه رو گرفت و کشید بیرون . من فقط داشتم به لاپاش نگاه می کردم ببینم کیر کوچولویی می بینم یا نه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر