ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس وهزار داماد 62

مات مونده بود . .نمی دونست باید چیکار کنه . .منم رنگم پریده بود . طفلک کامی خیلی ترسیده بود .دیگه همه چی رو تموم شده حس می کردم . سالها گذشت تا به این جا رسیدم .می تونستم خیلی وقت پیش ها این روز رو رقم بزنم . می خواستم بهش بگم این تو بودی که با خود خواهی خودت منو به این جا رسوندی . می خواستم بهش بگم که من نباید شریک زندگیت می شدم . اگه همسرت نمی شدم دیگه این روزرو نداشتم . روزی  رو که قلبت به خاطر خیانت همسرت بشکنه اونم اونو در آغوش پسرش گیر بندازی . پسری که فکر می کنی پسر خودت هم هست در حالی که نمی دونی این کامی پسر تو نیست و فعلا در کنار کامی خودم و در این لحظات و شاید هیچوقت نمی تونم این مسئله رو عنوان کنم که این کامی پسر اون همکاریه که چند وقت پیش مرحوم شده . دندوناش بهم جفت شده بود . هر لحظه حس می کردم که می خواد سکته کنه . لذت می بردم . کیف می کردم . اینجا انتقامی لازم بود که درش عفوی نباشه . اینجا انتقام شیرین تر از عفوه . یعنی من از همون روز اول از بیست سال پیش انتفام گیری خودمو شروع کرده بودم . حالا که هیچی گذشته ولی اگه می خواستم گذشت کنم پیش خودم و پیش وجدان خودم شرمنده می شدم که چرا به این عوضی رحم کردم . دلم می خواست می تونستم و در این مورد کتاب می نوشتم به همه دخترایی که مردای بی شعور این جوری اونا رو از عشقشون جدا می کنند بگم که به همسراشون خیانت کنن . نذارن آب خوش از گلوشون پایین بره . هر چند من با کامی همون تنها عشق زندگی و عشق اول و آخرخودم در حال فرار به سوی سرنوشت خودمون بودیم و این لعنتی باعث شد که ماشین ما منحرف شه من پای دره از ماشین بیفتم و کامی من عشق من با ماشین سقوط کنه تا بیست سال تمام در حال انتقام گرفتن از سگ کثیفی باشم که هر چند بعد از اون به من بدی نکرد دارو ندارشو به من بخشید ولی عشق از دست رفته ام رو چطور ؟/؟! اون شور و حال دوران جوانی رو چطور .. وقتی که خیلی از مردای سن دار تر میان خواستگاری  دختری که ده پونزده سالی کوچیک تر از اونان مدعی میشن که با تجربه خودشون می تونن اون دختر رو خوشبخت کنن .خونواده دختره هم وقتی که می فهمن دخترشون عاشق یکی دیگه شده میگن ول کن دختر . این حرفا مال کتاباست معنی نداره .. ولی آدم بزرگا هر قدر هم صحیح فکر کنند هر قدر هم آینده نشون بده درست عمل کردن بازم بزرگترین اشتباه رو کردند . بذار اگه شکستی هست درد و رنج و تلخی هست خود جوان اونو احساسش کنه . نذارین این حسرت در دل جوونای ما باقی بمونه وقتی که از کوچه ای رد میشن وقتی که نگاهشون به یک در قدیمی می افته وقتی مدرسه ای رو می بینن به یاد سالها قبل و خاطره هاشون و شکست عشقی خودشون بیفتن .. بذارین اگه شکستی هم هست خودشون تجربه کنند . مادرا پدرا .. ای خواستگارای سمج وقتی یه دختری بهتون میگه دوستتون نداره دست از سرش ور دارین . من شرمنده نبودم از این نظر که تا آخرین لحظه تلاشمو کردم . من و اولین عشقم در حال فرار بودیم .من به همه دهن کجی کرده بودم . من برای عشق جنگیدم و شکست خوردم و برای انتقام هم جنگیدم و حالا به جایی رسیدم که یک طرفش شکست و یک طرفش پیروزیه ولی می دونستم دشمن زبون و خوار و بیچاره و در مانده هست . جلو پسرم کامی نمی تونستم از خیانتهای گذشته ام حرف بزنم . بذار اون همچنان فکر کنه که مادرش بهترینه و متعلق به اونه . باید سیاستمو حفظ می کردم . کامی کیرش رو بیرون کشیده بودو قبل از این که بره بیرون زیر گوشش گفتم که بره داخل زانتیا که دم در خونه پارکش کرده بودم بشینه . چون قصد داشتم فعلا توی خونه نباشم . کامی رفت .. من می خواستم با فرشاد حرف بزنم .. شروع کردم به حرف زدن .. اون اصلا نمی تونست چیزی بگه . دندوناش می خورد به هم . چهره اش خیلی زشت شده بود . من همچنان ازش طلب کار بودم . -فرشاد فکر نکن من از این وضع خوشحالم . تو عشقمو با لجبازیهات ازم گرفتی . تو منو به زور می خواستی . همش می گفتی که اگه با تو ازدواج کنم خوشبخت میشم . تو با لجبازیهات می خواستی اینو بهم ثابت کنی که بهترینی ولی اشتباه فکر می کردی . تو برای خواسته های کسی که دوستش داشتی ارزش قائل نبودی . تو خودت رو دوست داشتی نه منو . من از این وضع راضی نیستم . عشقمو هستی منو زنگیمو ازم گرفتی .   در این جا می خواستم بیشتر جیگرشو آتیش بزنم . رفتم لیست اسامی اونایی روکه منو گاییده بودند آوردم . -ایناهاش این چند صد تا اسمه . اونایی که منو کردن و حالشو بردن . شاید اسامی زیادی باشه که جامونده . بعضا از اینا چند بار و بعضی ها هم یک بار منو گاییدن . فرشاد در حالی که دستش می لرزید گفت و با لکنت حرف می زد گفت هر دو تاتونو می کشم .. تو با پسرم ؟/؟ با پسرت ؟/؟ -گیریم که پسرت رو می کشی . این چند صد نفر رو که اسمشون اینجا اومده رو چیکارشون می کنی . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر