ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 18

یه خورده دیگه زیبا جون ! فدای اون انگشتای زیبا و نرمت بشم من . خیلی خوب می کنیش توی کسم .  مدام توی ذهنم تصور می کردم که اون چه جوری به من حال داده من همون کارو باهاش انجام بدم . اون به وقت حال دادن دوسانت از انگشتشو می کرد توی کسم . هر جا رو که می مالوند واسم هوس بود و حال . هم کفه کس هم سقف کس و همون وسط بهم حال می داد . پس باید انگشتانمو طوری به حرکت در بیارم که اون حداکثر لذتو ببره . هم به سقفش بخوره هم به کفه اش . یا خیلی سریع هر دو تا رو داشته باشم .. این کارو با سرعت انجام دادم .. -زهی جونم این جوری جیغ نکش الان دخترا درو می شکنن میان تو .. -نه .. نه .. نه .. زیبا زیبا اوخ اوخ اوخ .. نههههههه خواهش می کنم . طوری به خودش فشار می آورد که من فکر می کردم که داره زایمان می کنه .  . با یه حالت زار و التماس خاصی بهم نگاه می کرد که نمی دونستم باید چیکار کنم . چقدر نگاه خمارش قشنگ بود . اون حالت ابرو هاش و صورت گردش . اندام تپلشو خوب در چنگ خودم داشتم . خودم حشری شده بودم ولی فقط به اون فکر می کردم که هم ارضاش کنم و هم لیاقت خودمو نشونش بدم . صورتمو به صورتش چسبوندم ولی همون  دو سه سانت انگشتو توی کسش نگه داشته و رفتم ببوسمش دیدم که آروم و قرار نداره .. . مردمک چشاش هی از این پهلو به اون پهلو میشه . لبامو بازم رو لباش گذاشتم و حس کردم خودم دارم بد تر از اون میشم ولی سعی کردم حشر خودمو کنترل کنم . . با نفسهای تندش لبامو می مکید و بازم گازشون گرفت . -چته عشق من . زهیدا چته . پاهاشو بازم به دو طرف فشار داد تا دستامو بیشتر به حرکت وادار کنه -زیبا یه کاری واسم بکن . نمی خواستم ازت بخوام . ولی بالاخره باید بخوام . نمی تونم که نخوام . تو دوستم داری ؟/؟ سرمو تکون داده گفتم اگه دوستت نداشتم که این جور خودمو به آب و آتیش نمی زدم که بهت حال بدم . دختر این اولین  بارمه . حال کردن و این که یکی دیگه به آدم حال بده راحته ولی این که من به یکی دیگه حال بدم درسته که یک دخترم ولی ممکنه بین دو تا دخترم گاهی در ریزه کاریها و شدت حشر و تحریک پذیری در بعضی از قسمتهای بدن تفاوتهایی وجود داشته باشه . -زیبا هر کاری که بکنی برام لذت بخشه . فقط می خوام به کمی انگشتاتو جلوتر بفرستی .. -زهی دیوونه شدی . می خوای واسه خودم و تو شر درست کنم ؟/؟ تو فردا پس فردا باید شوهر کنی . مگه زده به سرت . دستامو گذاشت دو طرف صورتم . با التماس بهم نگاه کرد . -عزیزم نمی دونی که از همون اول که تو رو دیدم چقدر دلم می خواست که با دستای تو حال کنم و برسم به اوج حال . حالا هم همینو می خوام . هر جوری بخوای بهت حال میدم . امشب فقط می خوام با دستای تو با بالهای تو پرواز کنم . کسسسسسم می خاره می خواد . انگشتای بلندت رو می خواد.  تا ته بکنش توی کسم . . چشاشو می  بست با ناله حرف می زد . من اگه می خواستم تموم انگشتمو فرو کنم توی کسش اون وقت کار به جاهای باریک می کشید . سرشو آورد بالا و یه نگاهی به وسط بدنم انداخت . -هرچی بخوای بهت حال میدم . -نهههههه می خوای دختریتو بگیرم ؟/؟ خواهش می کنم از این حرفا نزن . باور کن همچین قصدی ندارم . به جون تو .. که شاید از زلیخا هم بیشتر دوستت داشته باشم این طور نیست .. خواستم موضوع رو عوض کنم که از این افکار شیطونی خلاصش کرده باشم . هوس فکرشو از کار انداخته . می خواد کار دستش بدم بعدا که حالشو کرد کاسه من چه کنم بگیره دستش . -ببینم تو خیلی خوب حال میدی . اصلا بعد از ظهری فکرشونمی کردم که بتونی اون قدر خوب سر حالم کنی -توهم داری این کارو انجام میدی . پس سعی کنم همون جوری که من میگم ادامه اش بدی .. -چی می خوای بهم بگی . زهیدا یه نگاهی بهم انداخت و گفت باشه دختر هر کاری دوست داری باهام انجام بده ولی ما دخترا ما زنا واقعا جنس ضعیفیم . گاهی ما رو می برن اون بالا بالا ها واسه ما شعر میگن . میگن خانوما مقدمن . مردا ی غریبه که ما رو می بینن کمر خم می کنن . دولا راست میشن زیبا .. -واسه تو هم از این کارا می کنن . یعنی کردن .. ؟/؟ -نا سلامتی ما که دیگه بچه نیستیم . می خواستم اینو بگم نمی دونم چرا مرد یه چیزی به نام پرده بکارت نداره که وقتی اونو از دست داد دیگه همه متوجه شن که نامرده . زیبا! اگه حس می کنی من دختر بدی هستم نمی خوام دیگه بهم حال بدی . می دونم فکر می کنی من دختر بدی هستم . من دختر نیستم . مثل تو نیستم . مثل تو پاک و نجیب نیستم . من اصلا دیگه آدم نیستم -با این که خشکم زده بود و نمی دونم چرا به حال کسی که خودشو تا حالا بی خیال نشون می داد تاسف می خوردم رفتم طرفش و اشکاشو پاک کرده بغلش کردم -زهی جون چرا این جور در مورد خودت قضاوت می کنی . من دوستت دارم . حالا شد . نباید می شد . مهم خودتی وجود خودته . -می دونم با یه دید دیگه ای بهم نگاه می کنی . چرا یه دختر وقتی که این سد رو قبل از ازدواج می شکنه همه باید فکر کنن که اصالت خودشو شکسته ؟/؟ -زهی چرا این حرفا رو می زنی . من که چیزی نگفتم . تو که داشتی با من حال می کردی -تو چیزی نگفتی زیبا . ولی از نگاهت معلومه که داری محکومم می کنی -نهههههه باور کن این طور نیست .زهیدا این طور نیست . من فقط تعجب کردم . نذاشتم ادامه بده . هنوز  در شوک بودم ولی حس کردم که به محبت من نیاز داره به این که بهش بگم دوستش دارم و بهش حال بدم . دستمو گذاشتم دور سرش و این بار آروم تر از دفعات قبل بوسیدمش . چهار تا انگشتمو به طرف کسش فرستادم و انگشت شست راستمو گذاشتم روی کسش . حالا می تونستم خیلی بهتر و سریعتر به عشقم زهیدا حال بدم تا از دلش در بیارم تا از این که دختر نیست پیش من خجالت نکشه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر