ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 88

نسیم رفت و نستوه با خودش تنها شد . فکرش به هم ریخته بود . دیوونه میگه برم با دختری ازدواج کنم که هیچ احساسی بهش ندارم . می خواد خودشو عذاب بده که چی  رو ثابت کنه . می خواد به من ثابت کنه یا به خودش ثابت کنه ؟/؟ اگه می خواست به خودش ثابت کنه خب خودش میومد جلو . دیگه چرا این ریسک رو برای یکی دیگه قبول کرد . پس حتما می دونه که من نامرد نیستم .. برای نسیم تلفن زد . ازش خواست که می خواد در این مورد باهاش حرف بزنه . نسیم پذیرفت که بیاد بیرون و با هم دوری بزنن . خیلی مراقب بود که دیده نشه . یعنی خونواده اش اونو نبینن . نستوه بی هدف رانندگی می کرد . -نستوه من اگه دعوت تو رو قبول کردم فقط به خاطر مهری بود . اون خیلی دوستت داره .. -فکر نکن که ایثار گری .. تو قاطی کردی . تو هم خود خواهی هم خود نخواه .. خود خواه واسه این که اگه من بد هستم چرا منو به یکی دیگه پس میدی .. خود نخواه هم از این نظر که اگه به من و اقدام من در پذیرش ازدواج با مهری اعتقاد د اری پس منو قبول داری چرا خودت نمیای با نستوه با وفا زندگی کنی . -بس کن این قدر سر به سرم نذار . من هراحساسی که نسبت بهت داشته باشم که احساس خوبی نیست نمی تونم باهات زندگی کنم . ازت بدم میاد . بهت حساسیت پیدا کردم . -من چیکار کنم که تو نظرت راجع به من بهتر شه . -با مهری ازدواج کن -چرا بهش علاقمند شدی .. -من حس می کنم اونم همون سادگی ده سال پیش منو داره . دلم نمی خواد اونم مثل من فریب بخوره -نسیم من عاشق توام . همیشه این امید رو دارم که یه روزی بر گردی پیشم . اگه من با مهری از دواج کنم تمام امید هام نقش بر آب میشه -با من بحث نکن .. هر کاری که خواستی بکن ولی دیگه این قدر مزاحم من نشو .. نستوه در حاشیه جاده نگه داشت . سرشو به شیشه کنارش تکیه داد . -مهری دختر خوبیه ولی من و اون هیشکدوم با این ازدواج خوشبخت نمیشیم با این حال  باشه حالا که تو این طور می خوای باشه . من حرفی ندارم . ولی من چه جوری به کسی که عاشقش نیستم بگم دوستت دارم . واسش حرفای قشنگ بزنم . من همه اون حرفامو توی سینه ام روواسه تو نگه داشتم . که به تو بگم دوستت دارم که به تو بگم عاشقتم و هرروز دارم میگم و برای همیشه اینو میگم . چون غیر از این نیست . ولی به خاطر تو باشه . به خاطر تو قبول می کنم .  خیلی درد ناکه که بخوام فیلم بازی کنم . مهری می دونه که یکی هست که قلبمو شکسته . تنهام گذاشته ولی نمی دونه تو هستی . من چطور می تونم نسبت به اون دورنگ باشم -نیازی نیست که دورنگ باشی . عشق خود به خود پیدا میشه . اون دختر خوبیه . تو هم اگه نامردی نکنی قابل تحملی -نسیم چرا خودت این آزمایش رو روی من نمی کنی ؟/؟ چرا از طرف خودت به من فرصت نمیدی . -من نمی تونم . من دوست ندارم . -دوست نداری یا دوستم نداری . تو چشام نگاه کن . بازم بگو دوستم نداری .. فقط دو ثانیه . چرا می ترسی .. باشه من دوستت دارم  و به خاطر تو خودمو قربونی می کنم . می دونم که مهری هم یه روزی قر بونی میشه و تو از این کارت پشیمون میشی و خودت هم جزو قربانیان این دیوونگی هستی . غروب اون روز نستوه تنهای تنها خودشو در اتاق حبس کرده بود . از اون طرف نسیم واسه مهری زنگ زده گفته بود که  نستوه خبر اونو می گرفته -چی میگی نسیم اون اگه دلش واسه من تنگ شده باشه شماره موبایل منو که داره . تازه چند روز دیگه کلاسها شروع میشه و در دانشگاه همدیگه رو می بینیم . -ولی من جات بودم یه سری بهش می زدم . ستایش دست از سرش ور نمی داره . من بهت میگم یه چیزی بهت میگم . بگو چشم . اگه می خوای اونو از دست ندی این قدر شل نگیر ..هیجان بر مهری چیره شده بود ....رفت به سمت خونه نستوه . در زد و نستوه درو واسش باز کرد -مهری تو این جا چیکار می کنی -ببینم تنهایی ؟/؟ -مگه قرار بود کسی اینجا باشه ؟/؟ -چه می دونم تنهایی و هزار تا عشق و هوس . تو چیزی کم نداری از این که بهترین دخترا عاشقت باشن .. -تو هم جزو بهترینش هستی دیگه .-من بهترین نیستم ولی عاشق بهترین شدم . اون که دوستم نداره ..-خجالت می کشم مهری اینجا کمی آشفته هست . -زن خونه نباشه همینه دیگه . راستی شنیدم اون دختره ستایش خیلی میاد این جا بهت سر می زنه . نظافتچی استخدام کردی ؟/؟ -مهری ! اولا که اون کارگر من نیست . اما کارگری کردن و شرافت خودشونو نفروختن باعث افتخاره . از تو بعیده که این جوری به کسی تو هین کنی .. -منو ببخش نستوه . من نمی تونم ببینم وقتی که تو این قدر راحت بهم میگی دوستم نداری یکی دیگه خیلی راحت بیاد جاشو تو قلبت باز کنه .  .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر