ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 87

اون شب مهری ساعتها برای نسیم درددل کرد . از عشقش به نستوه گفت . دیگه سفره دلشو واسه قدیمی ترین دوستش که حالا می رفت دوباره بهترین دوستش بشه باز کرد . حس می کرد خیلی آروم شده . بالاخره یکی رو پیدا کرده بود که باهاش درددل کنه . راز دلشو بهش بگه . خیلی سبک شده بود .-نسیم فکر می کنی بین اون و ستایش یه چیزایی هست ؟/؟ -ببین من و تو خودمونیم دانشجو;که بودیم  نصف بیشتر کلاس ما  دخترایی داشت که عاشق استادای مردشون می شدن . یه تصورات بی خودی داشتند . شاید اونا از اونایی بودند که هر روز عاشق یکی می شدن ولی بعضی هاشون هم تا حد پرستش عاشق استادشون بودند . حالا جالب این جاست بعضی از این استادا متاهل هم بودن . -نگو منو می ترسونی . تاره من شاید یه سال  دو سال از نستوه کوچیک تر باشم ولی اون دختر هفت هشت سالی روازش کوچیک تره .-اینا دلیل نمیشه .. -به نظرت من باید چیکار کنم نسیم -هیچی خودت رو کنار نکش . وارد صحنه شو . نذار این دختر همیشه همراش باشه . این پسره هم تعجب می کنم بهش نمیاد عاشق کسی شه . -مگه تو از گذشته اش خبر داری .. -نه به اون صورت .. نسیم داشت با خودش فکر می کرد که باید به خواهر و مادرش سفارش کنه که یه وقتی اگه چونه شون گرم شد بابت اون و نستوه چیزی به مهری نگن . هر چند می دونست در این مورد صدا شون در نمیاد چون هیاهوی اصلی زندگی اون مر بوط می شد به مرگ یک قاچاقچی به نام غفور . روز بعدش که مهری با نسیم خدا حافظی کرد و رفت نسیم کشیک وایساد تا بینه می تونه نستوه رو پیدا کنه یا نه . اتفاقا صبح زود پسر خونه بود . یه بهونه ای آورد و از خونه اومد بیرون . در خونه نستوه رو که همسایه دیوار به دیوار بوده و درب ورودیشون هم کنار هم قرار داشت زده منتظر پسر شد .. نستوه وقتی اونو دم در دید از تعجب شاخ در آورد .. -بیا تو نسیم . آفتاب از کدوم طرف در اومد . .. نستوه نمی تونست و نمی خواست که خوشحالی خودشو پنهون کنه ولی نسیم زد توی ذوقش . .. بیا کنار وایسیم که از خونه مون دید نداشته باشه -خب بیا بالا از این در کنار کسی نمی بینه .. ..نسیم واسه این که صداشون شنیده نشه دعوت نستوه رو قبول کرد .. به محض این که زمینه رو برای حرف زدن مناسب تشخیص داد شروع کرد به فریاد زدن . -ببینم تو چطور به خودت اجازه دادی گذشته ما رو برای یه دختر بی شعور زبون نفهم که ادعای عاشق بودنو می کنه تعریف کنی و اونم بیاد نصیحتم کنه که دوستت داشته باشم . کور خونده . می خواد ادای آدم خوبا رو در بیاره . من خودم صد تا مثل اونو حریفم . از وقتی که تو رو شناختم همه آدما رو دیگه خوب می شناسم . کور خونده . خواسته بیاد پیش من مثلا بفهمه تو چه جور آدمی هستی . تو یه نامردی . نامردی که معنی عشقو نمی دونه . یه آدمی که اون دنیا باید جواب پس بدی . -من همین دنیاشم نمی تونم جواب پس بدم . -اگه دوستش داری باهاش از دواج کن . این مسخره بازیها چیه -من جز تو هیشکی رو دوست ندارم . چرا نمی خوای بفهمی . چرا خودتو عذاب میدی . اصلا تو کی هستی که من باید این قدر برات عذاب بکشم . تو حالا که این جوری هستی و کله شق اگه زنم شی معلوم نیست چی میشه .. -خوب داری حرف دلتو می زنی نستوه و چهره واقعی خودت رو یواش یواش نشون میدی -نسیم خواهش می کنم . حالا من باید چیکار کنم .. -دست از این کثافت بازیهات بر دار . آدم سالمی شو . -تو بهم این فرصتو میدی که باورم کنی ؟/؟حرفامو باور می کنی که من بیگناهم . ؟/؟ -شیطون هم مدعی بیگناهیه . تو فقط می تونی یه کاری بکنی که من باورت کنم .. البته دو کار .. -خب چیه نسیم . من هر کاری برای به دست آوردن تو باشه انجام میدم -من هرگز نمی خوام که تو همسر من بشی . من 1-ازت می خوام که از این دختره دست بکشی 2-ازت می خوام که از مهری تقاضای ازدواج بکنی .. نستوه به خاطر تقاضای دوم یکه خورد . نمی دونست واقعا چه عکس العملی نشون بده . -من و مهری ؟/؟ ببین نسیم . من همین الان به ستایش جواب نه دادم . ولی به مهری نمی تونم بگم آره . من عاشقش نیستم . من تو رو دوست دارم . ببینم خیلی مغرور و خود خواهی نسیم . تو داری اینو ازم می خوای که به دوستت بگم آره . از مهری تقاضای ازدواج کنم . این تقاضای سبکی نیست . این می دونی معناش چیه ؟/؟ معناش اینه که تو خودت رو برای من خیلی مهم می دونی منو باور داری که این تقاضا رو ازم می کنی و من اگه بگم آره یعنی خیلی دوستت دارم . -من می خوام باورم شه که دوستم داری -اگه باورت شه و من با مهری از دواج کنم هر دومون داغون میشیم درواقع هر سه مون . -من نمی دونم تو اگه می خوای نشون بدی که اصلاح شدی باید باهاش از دواج کنی .. -نسیم لجبازی رو بذار کنار تو یه دیوونه ای .. -دیوونه خودتی که به خاطر هوس زندگی منو سیاه کردی نستوه . تو حتی منو هم به خاطر هوس می خواستی . هر کاری که دلت می خواد انجام بده .. نستوه داغون شده بود .. به گیج بازیهای بی منطق نسیم فکر می کرد . این چه جوری با این دانشجوها کنار میاد و درسشون میده . دیگه مطمئن شده بود که هر گز به این دختر نمی رسه . مطمئن شده بود که هیچ امیدی نیست .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر