ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 70

با دست چند ضربه ای به شیشه ماشین زدو غضنفر حواسش پرت شد . اون هم دلش تنوع می خواست و می خواست که یه حالی کرده باشه . عاشق تنوع بود .. یه نگاهی به منیره انداخت و از این که اونو اینجا می دید تعجب می کرد . -ببخشید خواهر شما الان نباید در کنار آقای بهاری باشین ؟/؟ -چرا اتو ی خونه رو روشن گذاشتم حواسم نبود اگه آتش سوزی راه بیفته همه مون بیچاره میشیم و  خونه خراب میشم .منیره یه نگاهی به غضنفر انداخت اونو تقریبا هم سن خودش دیده بود . با خودش فکر کرد که این چه معنی داره که این چند روزه اخیر رو همش باید خودشو اسیر پیر و پاتالها کنه ولی اصغر و اکبر خوب بهش حال داده بودند . بد نیست که در کنار هر پیرمرد و هر مجتهدی یک دستیار جوون هم اونو بگاد .  چادرشو باز تر کرد و هر چند دگمه یکی مونده به بالای بلوزشو بسته بود ولی همون کافی بود تا قسمتی از سینه های او در دید قرار بگیره . غضنفر دهنش آب افتاده بود . داشت به این فکر می کرد که آیا این زنه عمدا این کارو انجام داده . یا اصلا عمدی در کار نبوده . در هر حال خیلی هوس داشت که یه روزی این منیره رو بکنه . ولی این مال دانه درشت هاست . پول داشته باشی قدرت داشته باشی همه کاری انجام میدی . ولی اون یک راننده ساده بود که تا آخر عمرش باید یک راننده ساده می موند هر چند چند موردی پیش اومده بود که غضنفر با یکی دو تا از اطرافیان همین زن مثلا صیغه  ای های ملا بهاری بر نامه رفته بود و ملا هم متوجه شده شروع کرده بود به نصیحت کردن اون که این کار از گناهان کبیره هست -حاج آقا من از سنت شما پیروی کردم این خانوما به خاطر این که به انحراف کشیده نشن احتیاج به سر پرست دارن . حامی می خوان . ..حاجی هم یه نگاهی حاکی از تعجب و سر زنش بهش می کرد و سعی می کرد در حدی نصیحت نکنه که یه وقتی این غضنفر به روش در بیاد و از پیشش بره . نه این که عاشق جمالش باشه و بهش نیاز زیادی از نظر کاری داشته باشه . می تونست یکی دیگه رو به جای اون استخدام کنه ولی غضنفر سالها بود که راننده اش بوده و با روحیه اون آشنایی داشت و الحق و الانصاف در رازداری آدمی رو مثل اون ندیده بود . به خاطر همین ویژگی بود که دلش نمیومد عذر اونو بخواد ... منیره اسم این ماشین رو که به نظرش خیلی هم غول پیکر و شاسی بلند میومد نمی دونست . -غضنفر جان من و آقای بهاری شاید چند ساعتی رو با هم کار داشته باشیم . غضنفر با پررویی گفت ببخشید خواهر اون فکر نکنم بیشتر از چند دقیقه بیشتر بتونه کاری داشته باشه . بقیه اش باره .. منیره یه لحظه از رک گویی و بی پروایی غضنفر تعجب کرده بود نمی خواست توی ذوق اون بزنه ولی خودشم دلش می خواست که  یه حالی با این مرد بکنه . نمی دونست باید چه راهی پیش بگیره . -برادر این ماشین شیک شوهرمه که خودشو خیلی شیک کرده . برای به دست آوردن این ماشین خیلی زحمت کشیده . عرق ریخته . سی چهل تا منبر رفته . الان توی این کوچه بچه های لوس و بی ادبی هستند که رو ماشین خط میندازن و میرن . اگه ایرادی نداره ماشینو بیار خونه مون پارک کن .. منیره در همین حال به این فکر می کرد که ای کاش ماشین کیرت روهم می آوردی توی پارکینگ کس من پارک می کردی .این حرفو گذاشت برای وقتی که اونو داغ ترش کره باشه . غضنفر هم از خدا خواسته به حرفش گوش کرد . ماشینو در حیاط خونه منیره پارک کرد . منیره تا رسید خونه چادر رو از سرش در آورد و گره روسری رو شل کرده و اونو  عقب تر داد تا بیشتر موهای سرش مشخص شه .. -من برم اتو رو خاموش منم بر گردم . خوشبختانه بوی سوختگی نمیاد .. در اینجا زیر لب گفت ولی تا چند دقیقه دیگه می بینم و حس می کنم بوی سوختگی رو از دو تا آتیشی که کنار هم می سوزن . مرد نتونست حرفی بزنه . اصلا کاری به این نداشت که زنی که بهاری به عنوان سکس با خودش انتخاب کرده چه فکر و فرهنگی داره .. پیش خودش می گفت مثلا همین بهاری با فرهنگش .... دیگه وادادن یک زن معمولی مثل منیره که جای تعجب نداره . زبونشو میذاشت میون دو تا لبهاش و اونو درش می آورد طوری که حس لیسیدن تمام بدن منیره بهش دست بده . کوفتت بشه مجتهد . کوفتت بشه که همه چی رو برای خودت می خوای . .. -برادر غضنفر بفر مایید بالا چای در خدمت باشیم -مگه آقای بهاری منتظر نیستند ؟/؟ -چرا ولی خب می تونه با خواهر کبری بشینه در مورد مسائل مختلف مذهبی حرف بزنه . من و تو هم می تونیم در مورد دنیا حرف بزنیم .. .. غضنفر دیگه بی  حال شده بود . حس می کرد منیره اونو به سوی اون چیزی که می خواد داره هدایت می کنه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر