ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

اتوبوس هوس 13

من نمی دونستم اون چرا این کارو کرده . یعنی می خواسته پیش من جلب توجه کنه ؟/؟ با یه اخم دلش واسم سوخته ؟/؟ چند بار دیگه باهاش روبرو شده بودم ولی دیگه سیاست خودمو حفظ می کردم . حس می کردم هر چه بر خورد من با اون سنگین منشانه تر باشه زود تر می تونه منو به مقصود برسونه . مینا و ماریا هم طبق معمول باهام بودند . نلی هم پشت سر اونا کنار یکی از اون زنای جا افتاده تر و چادری نشسته بود . اونم یکی دیگه از کارمندای دانشگاه بود که بهش می گفتند خانوم تفرشی.. ..اسم کوچیکشم بود توران . با این که پونزده سالی می شد که از دواج کرده ولی هنوز بچه دار نشده بود . یه سری می گفتند که شوهره مشکل داره و یک سری هم تقصیرات رو متوجه زن می دونستند . در هر حال می گفتند زن و شوهر اون قدر به هم علاقه دارن که  کاری نمی کنند که کسی متوجه شه مشکل واقعی از کیه و این نشون می داد که اون دو نفر  تا چه حد به هم علاقه دارن . مینا و ماریا دو تایی شون سرمو خورده بودند و طبق معمول دوست داشتند که بازم با من خلوت کنند می خواستم بهشون بگم که دیگه از اون خبر ها نیست و فکر نکنن که بازم ریسک می کنم و میرم یه گوشه ای و دوباره با هم مشغول میشم . یه بار جستی ملخک .. مگه میشه همیشه فرار کنی ؟/؟ تازه نلی هم با همه خوشگلی خودش پشت سرشون نشسته بود و دلم نمی خواست که اون متوجه رابطه گرم و خاص من با مینا و ماریا شه . . این چه هیجانی بود که به دیدن هر زن و دختری بهم دست می داد نمی دونم باید اسمشو چی میذاشتم . شاید یک هوس .. یا حس این که چون خیلی خوش تیپ و سر حالم می تونم هر دختری رو که اراده کنم داشته باشمو باهاش حال کنم و شاید هم وضع اقتصادی جامعه منو مجبورم کرده بود که این جور با بقیه زنا بر خورد داشته باشم . خیلی هاشون حرکات و رفتارشون طوری بود که نشون می داد علائمی از اینکه بخوان خودشونو خیلی راحت در اختیارم بذارن وجود نداره . از توی آینه نلی رو به خوبی زیر نظر داشتم . با این که اونم مثل توران خانوم چادر مشکی سرش بود ولی حالت دو تایی شون فرق می کرد . نلی طوری چادرو سرش کرده بود که منو به هوس می آورد . کار این زن معلوم نبود چه جوریه . مدل به مدل تغییر دکوراسیون چهره می داد .ظاهرا از این که من با مینا و ماریا خیلی گرم صحبت شده بودم لجش گرفته بود . بیشتر از دست دو تا دختر عصبی بود و چند تا متلک هم پروند . در هر حال همه رو رسوندم به مقصد و من و مینا و ماریا و نلی باقی موندیم .خطاب به ماریا و مینا گفتم ببخشید شما خانوما مسیر تون کجاست ؟/؟ کاری کردم که دو تایی شون پیاده شن . هر چند سر این مسئله که نلی کجا پیاده میشه چونه می زدند و این که من اول اونو برسونم مقصد .. می خواستم گاز بدم با تک مسافر خودم برم که مینا در بیرون از ماشین در حالی که آماده گاز دادن بودم صدام زد . سرمو از شیشه آوردم بیرون . خیلی آروم به من گفت فکر نکن نلی هم مث ماست که این جور خودشو با تمام وجود تسلیم کنه . تا بخواد بیشتر حرف بزنه و احتمالا نلی رو متوجه جریان ما و حساسیت خودش کنه گاز رو گرفته و در رفتم . نمی خواستم نلی ناراحت شه . حالت نلی و نگاهش طوری نشون می داد که انگاری به من و اون دخترا شک کرده . بود . -ببینم ایمان خان مینا  در مورد من حرف می زد ؟/؟ چی فکر می کرد و می کنه ؟/؟ حتما فکر می کنه ما زنای بیوه به دنبال اونیم که دوست پسرشونو تور کنیم .. همون جوری که مردا به این خیالن که ما رو می تونن خیلی زود تسلیم خودشون بکنن . -خانوم ناظمی مقصدتون کجاست ؟/؟  این ماشین دانشگاهه . آژانس و یا اتوبوس مسافر کشی نیست . تازه اونم یک مسیر مشخصی رو داره .. -نگه داشته باش پیاده میشم . -عصبی نشو . من که حرف بدی نزدم . به خاطر ترافیک و این جور مشکلات  کمی عصبی هستم . . من نمی دونم شما امروز چه تونه . همش دوست دارین با من بپیچین .. یه کوچه پهنی گیر آورده و این بار بی پرده با هم حرف زدیم . یعنی نه تنها پرده پنجره ها رو جلو شیشه ها نکشیدم بلکه خیلی رک و بی پرده صحبتامونو شروع کردیم . -ایمان خان من  این روزا خیلی ناراحتم . همکارام و حتی استادا به چشم خاصی بهم نگاه می کنند . فکر می کنن حالا که یه زن مطلقه هستم می تونن خیلی راحت با هام دوست شن و دیگه بقیه شو درست نیست که بگم . -در مورد منم این عقیده رو دارین ؟/؟-نمی دونم چی بگم . یه لحظه امروز حس کردم که حالت نگاه و رفتار و جملات شما طوریه که همین احساس رو شما هم دارین .. -ببینید این که یک زن و مرد به هم گرایش دارن و نیاز هایی دارند که به موقعش باید تامین شه شکی نیست خانوم ناظمی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر