ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس وهزار داماد 61

من و کامی بازم خونه تنها موندیم . نمی دونستم این موضوع رو چه جوری بهش بگم . اخلاقشو می دونستم . اون از اون تر سو ها بود . مگه میذاشت بچه رو نگه داشته باشم ؟/؟ شایدم حق با اون بود . می دونستم فرشاد مشکوک میشه . من باید زود تر با اون سکس می کردم ولی اون این روز ها رحیه خوبی نداشت . هرچی هم می خواستم قانعش کنم نمی تونستم . منم جای اون بودم قانع بشو نبودم . دو نفر کاملا لخت در آغوش هم بخوابن و این بهونه رو داشته باشن که پسر و مادر هستن ؟/؟ .. هر جوری بود این بار باید فرشاد رو وادار به عشقبازی می کردم و آب کیرش رو هم جذب کوسم می کردم که بعدا بتونم یه بهونه ای داشته باشم . مثلا می تونستم بهش بگم مرد نکن این کار رو .. این جور عکس العمل های شما مرداست  که زنا رو وادار می کنه که راه کجو برن . فکرم خیلی مشغول بود . ولی به محض این که اولین تلفن رو از فرشاد دریافت کردم که رسیده حالش خوبه و الان هم رفته حرم داره برای همه دعا می کنه .. دیگه من و کامی افتادیم به جون هم -عزیزم از الان تا یک هفته راحتیم که هر کاری که دلمون خواست انجام بدیم . ولی هنوز هم نگران بچه ای بودم که توی شکمم بود . اگرم جریان رو به پسرم می گفتم که مادرشوبار دار کرده اون صددر صد با حرکاتی که از خودش نشون می داد سوتی رو می داد و دیگه بد ترین مجازاتها در انتظار ما بود و باید از مرزهای زمینی کشور اونم قاچاقی فرار می کردم . ولی وقتی که در بستر سکس خودموکاملا لخت در آغوش پسرم حس کردم دیگه همه چی از یادم رفته بود . حس می کردم که بیشتر از گذشته هوس دارم و دلم می خواد که با کامی عشقبازی کنم . . پسرم می رفت تا بابای بچه ام بشه . وقتی با این احساس بهش نگاه می کردم اونو خیلی مرد تر می دیدم یعنی حس می کردم که با یه حالت مردونه تری تن لخت منو در آغوش کشیده داره باهاش حال می کنه . تا چند وقت دیگه این تغییرات رو اونم حس می کرد . چقدر دلم می خواست دو تایی مون این موضوع رو هضمش می کردیم و اون می تونست خیلی راحت با این مسئله که داره بابا میشه کنار بیاد . اون این روزا خیلی تشنه تر از روز های قبل نشون می داد . بدنش روز به روز درشت تر و ورزیده تر نشون می داد و من با لذت سرمو می ذاشتم رو سینه هاش تا نوازشم کنه . وقتی دستمو می زدم به کیرش و اونو می آوردم بالا حس می کردم که رشد قابل قبولی داشته . . دیگه سکس با مرد های دیگه رو راستی راستی باید میذاشتم کنار . باید فقط عروس پسرم می شدم . دیگه ضرورتی نداشت که این همه داماد داشته باشم . کامی می تونست هر کمبودی رو که من دارم جبران کنه . -کامی جون .. نوک سینه هامومث همیشه که بین دو تا لبات می گردوندی همون جوری باهاشون بازی کن . کف دستتو هم بمالون وسط کسم . از اون زیر می کشی دستتو میاری به طرف بالا .. ووووووییییییی اوووووووووو اووووووههههههه  بکن بکن کامی ارضام کن . ادامه بده .. من فدای اون کیر گوشتی و سفتت بشم . معلوم نبود چقدر تحریکش کردم تا کیرش رو به این اندازه رسوندم . پدر خدا بیامرزش هم این مدل کیر رو داشت . هنور کامی کار داشت که اندازه کیرش به اون کامی برسه . ولی عالی بود عالی . خودشو رو من سوار کرده بود . نمی ذاشتم سنگینی خودشو بندازه رو من . چون یه علاقه خاصی به این بچه ای که در شکم من کاشته بود احساس می کردم . من می خواستم اونو داشته باشم . -اوووووووفففففف مااااااااماااااااان بازم کسسسسسست کسسسسسست منو اون جوری کرد -چه جوری کرد عزیزم . فعلا که کیرت ما رو کرد .. هر چقدر توی کس مامانت آب خالی می کنی انگار بازم داری و اصلا نمی تونی خودت رو نگه داشته باشی -مامان چرا این جوری با هام تا می کنی . من از همون اول که کیرمو فرو می کنم توی کست فکر می کنم که آبم می خواد خالی شه . از بس کیف می کنم . لذت می برم . بهم مزه میده .. هر چقدر هم می کشم عقب بازم خودش میاد جلو . مامان من پسر خوبی هستم . -اوووووفففففف شوخی کردم تو همون کامی کوچولوی ناز و دوست داشتنی منی . عین بابای مر حومش شده بود . مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشن .  . اون لحظه با میک زدن کسم ارضام کرد و بعد کیرشو گذاشت توی کسم . -حالا کامی جون مامانت چون ار گاسم شده می تونی آبت رو توی کسش خالی کنی . -بریز بریز خالی کن . چقدر من تشنه به این آبت نیاز داشتم و دارم .. ولی یکی دو روز بعد درست دقایقی بعد از این که فرشاد زنگ زد و گفت هم اکنون موبایلمو  طرف گنبد امام رضا گرفته هر چی حاجت داری  نیت کن و منم در دل دعا کردم که زود تر از شرش خلاص شم اونم بی درد سر... فرشاد سر از تهرون و خونه مون در آورد . درست در لحظاتی که من قمبل کرده بودم و  کامی در کوسم تلنبه می زد تا یه لحظه آبشو هم توی کس خالی کرد. سرمو به طرف کامی بر گردونده تا با یه بوسه لب به لب ,داغی سکسمون رو به اوج برسونم که یه لحظه فرشاد رو دیدم که کنار در ایستاده . دو تا دستاش رو سرشه خشکش زده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر