ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 88

درعفو لذتی هست که در انتقام نیست (مولا علی رهبر راستین .. مجری عدل الهی ) ...... سکوت کردم و چیزی نگفتم . -ببینم اگه بهشته نبود حاضر بودی منو ببخشی و باهام باشی ؟/؟ حاضر بودی منو ببخشی و گذشت داشته باشی .. بهشته سرشو تکون داد و خودشو کنار کشید و دوباره رفت . سها متوجهش نشد . چی می گفتم . آخه آدما در مانده اند . آدمایی که زندگیشون به مویی بنده چطور می تونن خودشونو متصل به حلقه های آهنینی بدونن که پیوند اونا رو با زندگی پاره نمی کنه . طوری زندگی می کنند که حس می کنند همیشه زنده اند . -آره سها . اگه هدیه ای از بهشت برام نمیومد رو به سوی بهشت زمین می آوردم .. اشک از چشای سها سرازیر شده بود .. -چرا من این قدر دیر شناختمت . چرا تو رو با همون چهره زشتت نشناختم ؟/؟ -کاش آدما وقتی که زیبا بودند زشتی زیباییها رو می دیدند . میگن ماه قشنگه .. ولی وقتی که پاروی ماه گذاشتند متوجه شدند که زشت ترین فضا و محدوده رو داره . نور خورشیده که اونو قشنگش کرده .. پس باید خورشید خیلی قشنگ باشه .. ولی نمی تونی وارد خورشید شی . اون می سوزونه . پس چرا میگن به آدم زندگی میده . سها  اون چیزایی رو که خدا به عنوان زشتی و زیبایی بهمون داده اون تصوراتیه که در فکر ما گذاشته تا با چشای خودمون اون لطافت ها رو ببینیم و به عظمتش پی ببریم . اما زیباییها در دلهای ما و در درون ما وجود داره . به نظرت میمون دوست داشت که این قدر زشت شه ؟/؟ تو باید درون خودت رو می دیدی . ما آدما میگیم گذشته ها گذشته . وقتشو نداریم به عقب بر گردیم . آدما خیلی مغرورن . فکر می کنن هرچی که دارن از خودشونه .. در حالی که اونا اولین بار وقتی دیده به جهان گشودند که چهار پنج سالشون بود . نه اون وقتی که از مادر متولد شدند . پس چرا از اون چند سالی چیزی یادشون نمیاد ؟/؟ -چقدر قشنگ حرف می زنی سهراب ؟/؟ -تو هیچوقت نخواسته بودی که حرفامو بشنوی . -خدایا منو ببخش . خیلی زجرت دادم . خیلی . می دونم وقتی یه زنی به شوهرش خیانت می کنه چه دردی می کشه اون مرد خدایا من دارم می سوزم . ولی این دیگه دردمن نیست .. دارم می سوزم . .. ناله های سها پرستا را رو دورش جمع کرد .. منو از اونجا بردند . بهشته در کنارم بود . سکوت کرده بود . پدر و مادر و خواهر سها که قبلا جزو فامیلای من بودند هم سری بهش زدند . اونا همه چی رو در مورد من فهمیده بودند . سها از این حادثه جان سالم به در برد . اما زشتی چهره واسش موند . حکم اعدامش خیلی سریع تر از اونی که انتظارش می رفت صادر شد . اونو فرستاده بودند زندان وکیل آباد . راستش نمی خواستم دیگه بهش فکر کنم . ولی یه روز دیدم که خونواده سها برام پیغام فرستادند که  تا چند ساعت دیگه قراره اعدامش کنند اون می خواد منو ببینه این آخرین آرزوشه .. من و بهشته دو تایی مون رفتیم ملاقاتش .. چقدر زشت شده بود .. خیلی زشت تر از سهراب اون وقتای من . -فکر می کردم نیای .. من دارم میرم یه سفر طولانی .. حالا راهم خیلی نزدیک شده به اونجایی که ازش اومدم . نمی دونم اصلا واسه چی دنیا اومدم . آدم وقتی به یه سفر میره یعنی به یه شهر دیگه دلش می خواد به خاطره های خوب زاد گاهش فکر کنه . نمی دونم آیا من می تونم با خودم خاطره های خوبی ببرم به اون طرف ؟/؟ اصلا میشه به چیزای خوب فکر کرد ؟/؟ بذار خوب نگات کنم .. کاش یه عکس از اون سهراب زشت رو هم با خودت می آوردی . هر چند توی فکرم مونده . -سهراب واسم ترانه در این دنیا رو با صدای شکلیلا بذار ..-همونی رو که عماد رام  خونده ؟/؟ -آره اگه داری . یادم میاد اون وقتا همش به این ترانه گوش می کردی و من بهت گفته بودم منو که داری ..-آره یادمه .. سختم بود در کنار بهشته  واسه آخرین لحظه های یک محکوم به مرگ کمی مهربون شدن . ولی بهشته فقط سر تکون می داد و چشاش پر اشک شده بود . این ترانه رو با صدایی آروم از موبایلم براش گذاشتم و اون  با یک دور این ترانه سیل اشکو از چشاش جاری کرد .... در این دنیا تک و تنها شدم من .. گیاهی در دل صحرا شدم من .. چومجنونی که از مردم گریزد .. شتابان در پی لیلا شدم من .. چه بی اثر می خندم .. چه بی ثمر می گریم .. به ناکامی چرا رسوا شدم من .. چرا عاشق چرا شیدا شدم من ....-سها آروم باش . آروم بگیر . مرگ برای همه هست . ما هم بعد از تو میاییم . چه می دونی شاید الان پیش پای تو افتادم مردم . -من یک قاچاقچی قاتلم . راستی وقتی من مردم اونی که می خواد بره بالای منبر چی ازم میگه .. از کارای خوبم میگه ؟/؟ یه نگاهی به بهشته انداختم -سها تو در حق من خیلی بدی کردی .. ولی اولین و آخرین کاری که برام انجام دادی حرف نداشت عالی بود . هر چند اولین کارت برای خودت بود ولی تو با پذیرش من .. منو به زندگی بر گردوندی وچرا من نیمه پر لیوانو نبینم . چرا ؟/؟ چرا فراموش کنم که به خاطر من خودت رو انداختی به آتیش .. -سهراب من در هر صورت اعدام می شدم .. -آره درسته ولی این از ارزش کارت و از اون خواسته و هدفت کم نمی کنه . سها در این جا از روی درد فریاد می زد خدااااااااااااچرااااااااچرااااااا من با دستای خودم خوشبختی رو سوزوندم .. چرااااااااا خدااااااااا .. من و بهشته اونو ساکتش کردیم درسته خیلی ها میگن از مرگ نمی ترسیم ولی مرگ ترس داره حتی اون بزرگان دین هم با همه شجاعتشون از این تحول جدید بیمی رو احساس می کنن .-سها آروم باش .. -..اگه به خاطر مامورین نبود و این که یه زن حتما باید می بود تا من در کنار سها باشم .. بهشته تا حالا صد دفعه ما رو تنها گذاشته بود .. واسه همین کاراش بود که حس می کردم اون متولد بهشته .-سهراب تو ازم راضی هستی . منو بخشیدی . راستشو بگو منو بخشیدی ؟/؟ -چند بار اینو می پرسی .. به روح چهار تا عزیزم قسم بخشیدمت . تازه تو باید منو ببخشی که  این چهره رو پیدا کردی .. -نه سهراب  حس می کنم با این زشتی سهراب قشنگ خودمو به دست آوردم . حالا دیگه راحت می میرم . دیگه راحت چشامو به روی این دنیا می بندم . قسمت و سر نوشت من این بوده . من همه رو اذیت کردم . من دو تا قاچاقچی رو کشتم . اونا می خواستن تو رو بکشن . تو بدیهای منو فراموش کردی ؟/؟ تو چقدر خوبی که فقط خوبی ها رو می بینی .. -سها اینو من از اینی که کنارم وایساده از زنم یاد گرفتم .. -بهش حسودیم میشه .. ولی ازش می خوام که ازت  خوب مراقبت کنه .. من خیلی بدم . دارم می میرم ...... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر