ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 88

مبین و میلاد خیلی هیجان زده بودند از این که می خوان با هام توی استخر حال کنند . معین کمی خسته نشون می داد ولی ازش خواستم که اونم باشه . دلم می خواست سه تایی شونو با هم و در کنار هم می دیدم که چه جوری هوای منو داشته می خوان با هام حال کنن . خطاب به اون دو تا تازه وارد گفتم پسرا اگه خسته این و حالشو ندارین بذارین واسه بعد .. میلاد : ببینم حالا داداش سیرت کرده دیگه نمی خوای هوای  ما دو تا رو داشته باشی ؟/؟ رفتم جلو و صورتشو بوسیدم و بغلش زدم و در حالی که دستمو به سمت کیرش دراز کرده اونو در چنگم گرفتم و از یه طرف دیگه هم کیر معینو با اون یکی دست خودم گرفتم . -مهسا به همه تون و به همه اینا نیاز داره .. مبین صداش در اومد و گفت پس من چی مامان .. -عزیزم معلومه تو هم هستی دیگه . حالا با دو دست که نمیشه به خوبی سه تا کیر بلند کرد . من نخواستم اونا رو به هم بچسبونم . می خواستم بگم که به همه شما توجه دارم و امید وارم که اینو به خوبی بدونین . حالاچرا دارین وقت تلف می کنین . ما اومدیم که از این آب و هوا و طبیعت زیبا لذت ببریم . چند روز دیگه که هوا سرد تر شد  باید صبر کنیم که کی تابستون و فصل گر ما میاد .اون وقت دست دوست دختراتونو می گیرین و میایین به همین فضا . دیگه کجاست که از مامانتون یادی بکنین . باید یواش یواش یاد بگیرین که با دخترای دیگه هم چه بر خوردی داشته باشین . سه تایی شون همچین بهشون بر خورده بود که فکر می کردند بد ترین فحشها رو به اونا دادم . درحالی که من داشتم خیلی واقع گرایانه با اونا حرف می زدم . ..معین : مادر !حالا نمی خوای در مورد این مسائل با هامون حرف بزنی . به جاش بهتره با حال خودمون حال کنیم . نکنه داری از این حرفا می زنی که ما رو تنها بذاری . با خشم یه نگاهی بهش انداخته و گفتم اگه من هر کاری می کنم به خاطر شماست . همان طوری که تا به حال بوده از این به بعد هم خواهد بود . -مامان حالا چرا ناراحت شدی . سه تایی شون واسه این که از دلم در بیارن سنگ تموم گذاشتند . خودمو روی آب سبک کرده  تا ببینم یکی یکی این پسرا چیکار می کنه . میلاد که دستاشو گذاشته بود لای پام و با کسم ور می رفت . مبین هم در حال مالوندن کمرم بود ومعین هم داشت نگام می کرد .. دلم می خواست واسش ناز کنم و مثلا بهش بگم که حالا که فکر می کنی مادرت چشم و دلش دنبال مردای دیگه ایه پس بهتره تو هم دیگه به من دست نزنی و فکر نکنی که راحت می تونی منو در اختیارت داشته باشی . از اون حالت صاف در اومدم . میلاد از پشت و مبین هم از جلو منو در میونشون گرفته خودشونو بهم چسبوندند . .. با این حال یه نگام متوجه معین بود که چیکار می کنه .یه لحظه حس کردم که از آب می خواد بره بیرون .که اگه این کارو می کرد دلم می شکست و ازش خیلی ناراحت می شدم . به طرز خاصی نگاش کردم تا حرف دلمو خواسته مو بهش گفته باشم .. . دیوونه واسه ما گوشه چش نازک می کرد . رومو بر گردوندم و چشامو بستم تا حداقل با این دو تا پسری که منو بین خودشون چسبونده بودند حال کنم .. یه لحظه حس کردم که لبایی رو لبام قرار گرفته . سر میلاد که رو گردنم قرار داشت و از طرفی دیدم سر مبین هم داره سینه هامو می مالونه و یک بار دیگه هوسمو زیاد می کنه . از طرفی طعم اون لبایی که رو لبای من قرار داشت واسه من آشنا بود . اون طعم و حس لبای معین بود که به سوی من بر گشته بود . با لذت منو می بوسید و منم لذت می بردم . گرمای دلپذیر آفتاب پاییزی یک بار دیگه حضورشو به ما اعلام کرده بود و این که باید به این لحظه های پر شور شور دیگه ای ببخشیم . هر بار که حس می کردم معین شاید بخواد لباشو از رو لبام ور داره بیشتر اون لبای داغ و شیرینشو می مکیدم . . دیگه داغ شده بودم سرمای آبو احساس نمی کردم . حتی نسیم ملایم پاییزی که به صورت خیسم می خورد خنکم نمی کرد . فقط عشق و هوس پسرام بود که می تونست با داغ کردن و سوزوندن من منو خنکم کنه . منو بسوزونه و آب رو آتیشم بریزه و.. آبشونو می خواستم . . منو  به هر طرف که دلشو ن می خواست می گردوندند . کونمواز وسط بازش کرده کیرشونو می کردتد توش . توی آب منو دو به یک می کردند . پی در پی جا عوض می کردند . . یکی دوبار حس کردم که آب داغشونو ریختند توی کس و کون تشنه و منتظر من . . . از اون گوش گیر های ضد آب هم توی گوشم گذاشته بودم که به هر طرف که دلم می خواد در آب  حرکت کنم . چشامو بسته بودم و با لذت به لذت فکر می کردم . حس کردم که یه کیر کلفتی داره لبامو باز می کنه . منم بهش نه نگفتم اون معین گلم بود . قبل از این که کیرشو فرو کنه توی دهنم گفتم عزیزم دیگه باهام قهر نیستی ؟/؟ -مامان من غلط کنم که بخوام باهات قهر کنم . اصلا من چیکاره ام . اون وقت  اینی که می خواد بره توی دهنت پدرمو در میاره . ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر