ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به شرط داماد شدن

وقتی برام زنگ زد همون اول صداشو شناختم .. یعنی خودشو شناختم . سمیر دوست سامان بود . دوتایی شون تازه با هم از خدمت بر گشته بودند و علاف بودن . تابستون بود و من هم دیگهاز اونجایی که مدرسه ها تعطیل شده تدریس نداشتم . دبیر ریاضی یکی از دبیرستانهای دخترونه بودم . یک پسر 21 ساله به اسم سامان و یه دختر 18 ساله پشت کنکوری به اسم سحر داشتم . خودمم اسمم سوسنه و اون روز 43 سالم بود . ولی سه چهار سالی می شد که از شوهرم جدا شده بودم . مرد خوش قیافه و زن بازی بود . عاشق تیپ و زبونش شده بودم . قبل از از دواج با این که می دونستم اخلاقش اینه ولی پی همه اینا رو به  تنم مالیده بودم به این امید که مثل خیلی از مردا سرش بخوره به سنگ . آخه از دست دادن اون برام سنگین تر بود . بعد از هفده هیجده سال زندگی مشترک بالاخره از هم جدا شدیم شاید اگه فقط یکی زن بازی بود تحمل می کردم .  کلی کلاهبرداری می کرد و معلوم نبود اصلا کارش چیه . من و بچه هام زندگی خوبی داشتیم این خونه هم به اسم من بود و یه مقدار پولم در بانک داشتم . مدتی بود که می دیدم سمیر با نگاههای خریدارانه و هیزش بد جوری منو زیر نظر داره  خیلی هم بد چشه . من این نگاه رو می شناختم بابای سامان اول آشنایی از این نگاهها داشت . گاهی به خودم میگم کاش گول اون حرفا و خوش تیپی اونو نمی خوردم . شاید اونم از اون جایی که دیده بود منم تک دختر خونواده هستم و وضع مالی من خوبه راضی به از دواج با من شده بود . در هر حال منم زیبا و جذاب بودم . . و حالا هم هستم . هر چند به نسبت زمان از دواج که شصت کیلو بودم ده کیلویی چاق تر شده بودم . با همه اینها من عاشق شوهرم بودم ولی دیگه راهی برای من باقی نگذاشته بود . اگه ادامه می دادم من و دو تا بچه ها رو به خاک سیاه می نشوند . در هر حال سمیر برام زنگ زد و بدون این که خودشو معرفی کنه گفت می خوایم با هم آشنا شیم . از این کارش حرصم گرفت بدم اومد . ولی با همه اینا منم واسه این که بهش نشون بدم این بچه بازیها دو زار هم نمی ارزه و مخشو کار بگیرم و ثابت کنم که تو هین به زنی که جای مادرشه سودی براش نداره باهاش حرف می زدم . کار به جایی رسیده بود که می گفت می خوام باهات حال کنم . .. ولی من همش طفره می رفتم . تا این که یه روز دیدم  سمیر وقتی که سامان خونه نبود اومد و کانالای ماهواره رو سرچ می کردم با یکی دو شماره فرکانس اختلاف یکی از کانالایی رو که گم کرده بودم دوباره سرچ کرده و یکی از کانالای باز یافت شده یه کانال کاملا سکسی بود که بیست و چهار ساعته فیلم سکس پخش می کرد ..  از اون روز به بعد همون شده بود که آتیشهای زیر خاکستر رو بعد از چند سال بیدار کنه . من تا اون روز به کسی باج نداده بودم . وقتی که یه زن تنها و بی شوهر باشه وبه اصطلاح بی پرده باشه ازش انتظار دارن که رفتاری بی پرده هم داشته باشه و باهاشون راه بیاد .. ولی من برام سخت بود که یه بدن یه مرد غریبه رو لمس کنم . اما روز به روز گرایشم به دیدن این فیلمها بیشتر می شد . دیگه از خودم می ترسیدم . از این که شاید مجبور شم سمیر رو بیارم توی رختخواب خودم . جوونی رو که نصف  من سن داشت و جای مادرش بودم . اگه سامان و سحر می فهمیدند . اگه در و همسایه ها متوجه می شدند چی می شد  هر چند ما  در یک ساختمونی زندگی می کردیم که 6 واحد بیشتر نداشت و همون طبقه اول بودیم . شب جمعه ای سامان و سحر رو فرستادم خونه مامان بزرگشون تا من بتونم یه جوری با خودم حال کنم .. حتی دیدن فیلمهای لز طوری رو من اثر گذاشته بود که وقتی می رفتم ورزش فکر می کردم که ما زنا همه لختیم و داریم با هم حال می کنیم .. بچه ها رفتند و من فوری رفتم رو کانال سکسی ..  هر فیلمی و هر تصویر ی رو که از کس دادن یک زن می دیدم حس می کردم که اون منم و مرد فیلم داره منو می کنه . دستم روی کسم بود و گاهی هم با موز و یه چیز لوله مانند با خودم ور می رفتم . خیلی سخته بعد از این همه مدت یک زن نتونه یه جوری خودشو تسکین بده . دست از پا خطا کردن اون یعنی متهم به هرزگی شدن و  دیگه سرش پیش همه پایین بودن . خیلی از زنا حتی در شرایط رسوایی به یه شهر دیگه نقل مکان کردند و من نمی خواستم حداقل به خاطر بچه هام این وضع برام پیش بیاد . .. در حال حال کردن با خودم بودم که دیدم یکی زنگ زد . حال بر خاستن نداشتم .. خیلی آروم با همون بدن لخت از جام پا شدم از پشت روزنه نگاه کردم . سمیر بود . اون این جا چیکار داره . نمی خواستم درو باز کنم ولی گفتم اگه این کارو نکنم شاید برای سامان زنگ بزنه اون دلواپس شه و بیاد خونه . -آقا سمیر الان لباس می پوشم میام . رو اون تن لخت فقط یه مانتو که تا زانوهام می رسید  پوشیدم . -سمیر وارد شد . به محض دیدن من گل از گلش شکفت -آقا سامان و خواهرش رفتند خونه مادر بزرگ -منم واسه همین اومدم این جا می خواستم در مورد یک موضوعی باهاتون حرف بزنم . از من ناراحت نشین -بفر مایید .. -سخته یه خورده -بگو نترس . حس کردم که می خواد اعتراف کنه که اون پسره خودشه ولی اون اینو نگفت . -یک بنده خدایی هست که زنش مرده از شما خوشش اومده .. خواسته ببینه شما .. شما .. ازدواج دائم یا موقت می کنین ؟/؟ البته باید ببخشید من پیام آورم .می دونستم دروغ میگه می خواد مزه دهن منو بفهمه .. من اون لحظه حال وروز درستی نداشتم . سمیر با اون تیپی که بهم زده بود به طمعی اومده بود این جا و می دونم که دوست داشت باهام رابطه داشته باشه . -آقا سمیر می تونین بهم بگین اون کیه . من باهاش حرف بزنم ؟/؟تته پته کرد و جواب درست و حسابی نداشت که بده . -ببین من جای مادرتم می خواستم به روش بیارم و یکی بذارم زیر گوشش ولی دلم نیومد . نمی خواستم خیطش کنم . در هر حال اون متوجه خشمم شده بود ولی با نگاه هیزش به موهای افشون شده مانتوم نگاه می کرد . به زیر گلوم خیره شده اوخ خدا مرگم  یه دگمه بالایی رو نبسته بودم یه تیکه از سینه ام مشخص بود . . داشتم وسوسه می شدم . می دونستم اون برام تلفن می زنه منو می خواد ولی هنوز یه سدی بین من و اون وجود داشت . -سوسن خانوم اونی که تلفن می زنه به شما و می خواد باهاتون دوست شه منم .. اینو هم امشب دروغ گفتم .. -هر دو شو می دونستم پسر .. -ولی من شما رو دوست دارم عاشق شمام . دلیلی نداره که نصف شما سن دارم .. من شما رو دوست دارم . شبا فقط به عشق شما می خوابم . کیرش توی شلوار ورم کرده بود و داشت ار عشق می گفت اینتم تر فند جدیدش بود . -ببینم پسر عشق خشک و خالی کافیه ؟/؟.. -از سر و روش هوس می بارید ولی گفت آره -خیلی زشته اگه سامان بدونه رابطه شو باهات قطع می کنه . -نظر شما چیه .. -یه زن نیاز به مرد داره ولی چی بگم . من حرفاتو باور نمی کنم -اگه باور کنین چیکار می کنین -اونو بعدا تصمیم می گیرم . یه کار دیگه می کنیم شبو پیش من می خوابی ولی حرفای دلتو می زنی . بعد این که منم شب خیلی راحت و ریلکس می خوابم عادت دارم هیچی تنم نباشه ببینم می تونی خودت رو نگه داشته باشی . اگه تونستی قبول بشی من و تو می تونیم عاشق هم بشیم و با هم حرف بزنیم دل بدیم و قلوه بگیریم . می خواستم باهاش بازی کنم . با این که حشری بودم ولی نمی تونستم خودمو قانع کنم که زیر کیر اون بخوابم . هر چند شوهر قبلی من طوری منو از خودش زده کرده بود که دیگه هیچ حسی نسبت به اون نداشتم از این نظر که بخوام بگم حس وفا داری به اون نمیذاره که من بخوام خودمو در اختیار سمیر بذارم . شامو یه چیزی با هم خوردیم .پسر می تونی بری سر کمد سامان و هر چی دلت خواست بپوشی .. -منم عادت دارم راحت می خوابم با یه شورت . اشکال که نداره . -نه هر چی باشه با حجاب تر از منی که می خوام کاملا لخت بخوابم .. با بدنی کاملا بر هنه رفتم چراغ خواب به نور ملایم نارنجی رو به کار انداخته اونو در جایی قرار دادم که قالب بدنمو نورانی تر کنه . می دونستم که قالب کونم کاملا از روی این ملافه نازک مشخصه یه آینه هم در فاصله چند متری سمت چپ تخت قرار داشت . . من باید یه درس خوبی امشب به این پسره می دادم که حساب کار دستش بیاد . چشامو بستم و به اون پشت کردم ولی با نور کم قالب تصا ویر از توی آینه بزرگ و دیواری نیمه قد مشخص بود . بعد از نیمساعت اون از جاش باند شد . شورتشو کشید پایین و کیرشو توی دستش می گردوند.. کاش می تونستم اون کیر رو می دیدم . یه سایه هایی از اون رو دیوار می افتاد و من گاهی سایه کیرشو می دیدم . اگه خودشو کمی کنار تر می کشید نور به کیرش می رسید و من می تونستم اونو واضح ببینم . . می خواستم حالشو بگیرم . ولی حال خودم گرفته شده بود . در این آتش بازی اولا خودم داشتم می سوختم . دلم می خواست خودمو رو تشک حرکت می دادم . کسم دچار قلقلک خاص و خارشی شده بود که می بایستی اونو به یه جایی می مالوندم و رو زمین می کشیدمش . ولی فقط تونستم دستمو بهش برسونم و با وسطش بازی کنم اما این راضیم نمی کرد . دیگه حتی حسی نداشتم که به آینه نگاه کنم . نفسم بند اومده بود . بازم یه نیمساعتی و در همین حدود ها گذشت احساس خفگی می کردم دلم می خواست پاشم و کولر رو روشن کنم  ولی نمی خواستم که اون متوجه شه که من بیدارم ولی با همه اینها صبر کردم اون آروم بگیره . دیگه خبری از حرکات اون نشد . بعید بود که خواب باشه . ولی با همون وضعیت و ملافه پیچ از جام پا شدم و رفتم طرف کولر . از اون کولر های پنجره ای قدیمی بود . گداشتمش روی کم تا زیاد اذیت نشم ولی بدنم خیس عرق شده بود . رفتم حموم یه دوشی بگیرم . وقتی بر گشتم قبل از این که یه چیزی دور خودم بپیچم دیدم که سمیر اونجا نشسته داره منو نگام می کنه . -چی شده پسر .. قرارمون چی شد --ظاهرا قرار شد من کاری به کار شما نداشته باشم . من که نمی تونم چشامو ببندم . شما دارین از این طرف رد میشین . این منم که باید به شما اعتراض کنم که چرا حجاب خودتون رو حفظ نکردین .. عجب جواب دندان شکنی بهم داده بود . کمی احساس سرما کردم . رفتم زیر یه پتو نخی . این بار کون و کپلم به ظرافت دقایقی قبل مشخص نبود . چون پتو کلفت تر بود . -می تونیم عاشقونه حرف بزنیم ؟/؟ -تو که امتحانتو ندادی -ولی نگفتی که امتحان مادرسکوت باشه .. -خب بگو ببینم چی می خوای بگی . رومو به طرفش بر گردونده بودم . موهای سینه هاش تر کیب جالبی به اندامش داده بود . هنوز کیرش همون حالت شق بودن رو داشت . لامپو روشن کردم -بگو ببینم چی می خوای بگی -سوسن جون یه جوری باهام حرف می زنی که من می ترسم حرفامو بزنم .. پیش خودم گفتم بد که نشد حالا سوسن خانوم شد سوسن جون . -من حس می کنم که شما هم یه علاقه خاصی نسبت به من دارین -ولی به نظر من شما اشتباه حدس زدین . -من باهاتون سر یه چیزی شرط ببندم که شما راستشو نمیگین .. -اگه بردین ازم چی می خواین .. -من هوس شما رو می خوام . می خوام همراه با عشق تن شما رو هم داشته باشم .. دستمو آوردم بالا و طوری گذاشتم زیر گوشش که چند بار سرش این طرف و اون طرف شد . خودم ناراحت شدم .. -ببینم سمیر حالت خوبه ؟/؟ من جای مامانتم .. حرفت خیلی زشت بود . واسه این که از دلش در بیارم گفتم خب بگو ببینم حالا شرطت چی بود . -نه دیگه زشته .. -بگو عیبی نداره .. -می خواستم بگم ... هیچی نمی تونم شما بیا اول این طرف صورتمو هم بزن تا بگم . از این حرفش خوشم اومد . مطمئن باش تو رو نمی زنم . -می خواستم بگم دستمو بذارم روی اونجاتون و خیسی اونو حس کنم .. یخ شده بودم . راست می گفت باید اول سیلی رو اون طرف صو رتش هم می زدم ولی دیر شده بود . اما هیجان هم داشت .. پتو رو انداختم به یه طرفی و تن برهنه خودمو در معرضش قرار دادم .. می دونستم که داره می سوزه . چون منم خیلی بد تر از اون شده بودم . فکر کنم کسم دیگه دستشو سوزونده باشه . -نههههه نههههههه نکن سمیر پاینن تر نرو . کسمو چنگش می گرفت با لذت کف دستشو باز می کرد اونو نشونم می داد . -ببینم سوسن جون این طبیعیه ؟/؟ الان من چند باره تمیزش می کنم بازم میاد بازم هست . من فقط صداشو می شنیدم  چون چشام بسته بود . اون از همون اول نگاه حشر آلود منو شناخته بود . می دونست خواسته من چیه . فکر می کردم فقط خودم زرنگم . هر چند اون موقع به نظر خودم نمی خواستم ولی اون فهمیده بود که در اصل می خوام . اون منو از خود من بهتر شناخته بود و خواسته منو می دونست . چه هیجانی بعد از چند سال برای اولین بار می خواستم سکس کنم اونم با یه جوون که نصف من سن داشت . . حالا که تا این جا رسیده بودم دیگه به هیچی فکر نمی کردم . از قدرت و شهامت اون خوشم میومد . . دهنشو گذاشته بود رو کسم مشتامو گره کرده بودم به تخت می زدم .-سمیر سمیر ..--سوسن جون منو نزن . من شرطو بردم . ساکت شده بودم . دلم می خواست تا صبح بیدار بودیم و منو می کرد و جبران این چند ساله رو می کردم . با یه دستش شورتشو کشید پایین . یه لحظه سرمو بالا آوردم تا کیرشو ببینم . همون چیزی بود که من می خواستم از نوع همون کیر کلفت هایی بود که توی فیلمها دیده بودم و لذتشو می بردم . -سوسن جون کس تو هم خیلی لقمه ایه .. -اگه بدونی اون داخلش چقدر تنگه .. بخور سمیر جون .. کسسسمو بخور اینم جایزه تو پسر خوب ولی به هیشکی نمیگی .. سمیر موتورش داغ شده بود . -سوسن جون کونت از خانومای فیلمها هم خوشگل تره .. -بازم هوس سیلی کردی ؟/؟ بیا جلو بیا بیا تو حالا فقط منو در اختیار داری . فقط باید منو ببینی . فقط من من .. خودشو رو من خم کرد . حس کردم که جوون شدم . خودمو یه دختر بیست ساله با همون حس حس می کردم .. انگاری که تازه ازدواج کرده و شب زفافمه و دارم با شوهرم سکس می کنم . شاید در این لحظه از زمان , هیجان بیشتری داشتم . به این خاطر که اون روز در جوانی به یک جوان کس می دادم ولی امرور تقریبا در میان سالی داشتم این کارو می کردم . در زمانه ای که پیر مردهای شصت ساله میرن زن جوون می گیرن برای من سکس با یه پسر بچه 21 ساله می تونست خیلی هیجان انگیز باشه ولی من از این بابت چیزی بهش نگفتم و اصلا نمی خواستم زیاد قربون صدقه اش برم ولی گاهی وقتا خود به خود احساسات خودمو نشون می دادم . کیرشو هم کرد توی کسم .. در لحظاتی که کیرشو داشت می کرد توی کسم به نظر میومد که داره منو به یه فضای خاصی می فرسته . از همون اول که سر کیرش با کوسم تماس داشت و لحظه به لحظه پیشروی می کرد حس می کردم که قلبمو همین جور داره آتیش میده و با سوزوندن تمام تنم منو داره از فضای این دنیا خارج می کنه .. -اووووووففففف سمیرررر آتیش گرفتم .. تند تر تند تر می خوام رو این آتیش آب بریزی آبمو بیاری .. تعجب می کردم که چرا اون آبش نمیاد . حدس زدم که ساعتی پیش باید با جق زدن دلی از عزا در آورده باشه . هر چند اگه آبشو هم تو کسم می ریخت من بار دار نمی شدم . چون سر لوله مو بسته بودم .-سوسن جون سوسن جون .. چقدر کست تنگه .. خیلی هم قشنگه .. تو می دونستی من کس برق انداخته دوست دارم ؟/؟ -آررررره آرررررررره برای توست برای تو برق انداختمش . ولم نکن . رهام نکن . دوستت دارم . دوستت دارم . سینه هام سمیر .. .. تا صبح باید بکنی -پس حرفای عاشقونه چی .. اونو تلفنی .. -تل سکس هم می کنیم .. -هر کاری که تو بگی می کنیم . دوستت دارم . عاشقتم . می خوامت . نوک سینه هامو گذاشت تو دهنش .. منو هر طوری که می خواست می کرد . لبامو یه جوری می بوسید که دلم نمی خواست بوسه هاش تمومی داشته باشه . سر تا پامو غرق بوسه کرده بو.د . لذت می بردم از این که براش تازه باشم . -نهههههه سمیر سمیر آبم داره میاد جاااااان جااااااان نترس نترس خالی کن توی کسسسسم . کسسسسس بی حیای من ..  . دیوونه شده بودم از دست این پسر . موهای سرشو با پنجه های دو تا دستم طوری می کشیدم که اون از درد دندوناشو به هم می فشرد و لی با همون سرعت منو می گایید .. وقتی که جهشای کیرشو توی کسم حس می کردم که داره می سوزونه و میره به انتهای کسم یه لبخندی از آرامش گوشه لبام نشست . سمیر ازم کون می خواست و من حاضر بودم حتی جرم بده چاکم بده پاره پارم کنه .. فقط حال کنه .. سوسن جون من قربون کونت .. -خوب داری با مادر دوستت حال می کنی -به سامان نگی ها -دیوونه شدی پسر ؟/؟ اون من و تو دو تایی رو می کشه .. دوستت دارم بکن بکن .. خودم چاک کونموبه دو طرف بازشون کرده تا کیرشو راحت بفرسته بره داخل .. چه حالی می کردم . چه مزه ای به من می داد . خیسی کس من و منی بر گشتی رو به سوراخ کون من مالید و کیرشو با یه فشار فرو کرد توی کونم . نه سخت بود و نه راحت . دردم می گرفت ولی سعی می کردم به امید لحظات بعد از کون دادن لذت ببرم . یواش یواش داشتم حال می کردم . همین که یه کیر کلفتی توی کونم باشه همین هوس منو زیاد می کرد . بازی کردن کیرش در کون من زیاد دوام نیاورد انگاری کیر اون با کون من بیشتر حال کرد چون خیلی زود آبشو ریخت توی کونم . -سمیر من سیر نشدم من می خوام . کیرشو گذاشتم توی دهنم . دیگه منی که خیلی بهداشتی بودم به این کاری نداشتم که این کیر وارد کس و کون من شده .. چقدر حال می داد ساک زدن و لیسیدن و مکیدن یک کیر تازه . و حتی نوشیدن آب کیری که توی لوله مونده باشه . حس می کردم دارم عسل می خورم . با بوسه و نوازش و مالش یه بار دیگه وارد یه سکس دیگه شدیم . دیگه احساس تاسف و تاثر نمی کردم . زندگی من وارد فاز جدیدی شده بود . حالا دیگه می تونستم به امید حال کردن با سامان سرمو بذارم به بالین . تا صبح منو گایید . قدرت و نیروی جوونی اون  سر حال سر حالم کرد . دوست داشتم اونو برای تمام عمرم داشته باشم . نمی دونستم باید چیکار می کردم . اگه اون از دواج می کرد .. چند وقت دیگه قرار بود باباش یه مغازه میوه فروشی براش باز کنه . وضع باباش خوب بود -سمیر -جوووووون -داماد من میشی ؟/؟ -یه شرط داره این که همیشه با هم باشیم -دیوونه ! منم به همین شرط حاضرم که دامادم بشی ..... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

9 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم عالی بود خیلی خوشم اومد مخصوصا اون قسمتی که سوسن لخت جلوی پسره بود که گفت من عادت دارم لخت بخوابم عالی بود داداشم از این داستانها زیاد بنویس مرسی

ایرانی گفت...

متشکرم داداش دلفین گلم . درضمن من مامان زبل 51 رو منتشر کردم و فقط یک قسمت بعدی اونو که 52 باشه رو آماده دارم برای هفته بعد . از 53 که فردا یا همین امروز اونو می نویسم و دو هفته دیگه میذارم پسر و مادر بسیجی وارد میشن من خودم بر می گردم ذیل نظرات چند تا مامان زبل قبلی یک بار دیگه گفته ها تو بخونم چون یاد داشت جدا نکردم اگه نکته خاصی هست بگو مثلا اشرف خواب بود پسره رفت سراغش و قبلش اشرف گفت من عادت دارم شبا لخت می خوابم و اینو به دوستش همون زنه گفته بود .. یه جریان حموم هم بود ..بازم اگه نکته ای هست قبل از شروع 53 به من بگو . البته سیستم طوریه که مامانه یعنی مامان پسره با پسرش سکس نداره ..مامان بسیجی که نباید بفهمه . مثلا خوابش سنگین باشه بعدش که اشرف و پسره با هم جور شدند با هم خلوتی سکس کنند و مامان پسره خواب باشه یا یه قرص بدن اونو بخوابونن . به هر حال دلفین جان دستت درد نکنه پاینده باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...


متشکرم داداش دلفین گلم . درضمن من مامان زبل 51 رو منتشر کردم و فقط یک قسمت بعدی اونو که 52 باشه رو آماده دارم برای هفته بعد . از 53 که فردا یا همین امروز اونو می نویسم و دو هفته دیگه میذارم پسر و مادر بسیجی وارد میشن من خودم بر می گردم ذیل نظرات چند تا مامان زبل قبلی یک بار دیگه گفته ها تو بخونم چون یاد داشت جدا نکردم اگه نکته خاصی هست بگو مثلا اشرف خواب بود پسره رفت سراغش و قبلش اشرف گفت من عادت دارم شبا لخت می خوابم و اینو به دوستش همون زنه گفته بود .. یه جریان حموم هم بود ..بازم اگه نکته ای هست قبل از شروع 53 به من بگو . البته سیستم طوریه که مامانه یعنی مامان پسره با پسرش سکس نداره ..مامان بسیجی که نباید بفهمه . مثلا خوابش سنگین باشه بعدش که اشرف و پسره با هم جور شدند با هم خلوتی سکس کنند و مامان پسره خواب باشه یا یه قرص بدن اونو بخوابونن . به هر حال دلفین جان دستت درد نکنه پاینده باشی ...ایرانی

جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲ ه‍.ش.، ساعت ۱:۴۹:۰۰ (GMT+۴:۳۰)

دلفین گفت...

داداشم همین های که گفتی عالیه فقط نظرت چیه که مامانه خودشو بزنه بخواب بروی اشرف و پسر خودش نیاره بعدشم داداشم وقتی اشرف به دوستش میگه که من عادت دارم لخت بخوابم یا اینکه تو خونه خودم ازاد باشم مامان پسره بگه پسر من چشم و دل پاکه اگه جلوشم لخت بشینی نگاهت نمیکنه ولی اشرف میدونست پسره هیزه به خاطر همین رو سیاست خودش میگه خیالم راحت شد چون من عادت دارم تو خونه خودم ازاد بگردم که اون جریانها پیش میاد که خودت میدونی داداشم

ایرانی گفت...

دلفین جان گل و دوست داشتنی من . خیلی ممنونم از راهنمایی و پیشنهادات ارزنده ات ..فقط در مورد این که مامان خودشو به خواب بزنه فکر کنم اگه همون خواب باشه بهتره . فرق زیادی نمی کنه . اون که راوی نیست هیجان پخش مستقیم داشته باشه . از طرفی بعدا می خواد چی بگه . می خواد بگه من شما رو دیدم ؟ همون بهتر که فکر کنه پسرش امامزاده دهره ..بازم باید دید چطور میشه . دستت درد نکنه . شاد باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم راست میگی حرف حق جواب نداره هرکاری که میدونی درسته انجام بده مرسی

ایرانی گفت...

با درود به داداش دلفین گلم . خسته نباشی من تازه از بیرون بر گشتم و همین الان پیامتو گرفتم . در هر حال از این که مثل همیشه به ما توجه داری متشکرم حالا من که هنوز قسمت 53 رو شروع نکردم ولی اگه یه وقتی مثلا دوست داری نظرت اینه که بعد از یکی دو سکس مثلا سر سکس سوم پسره پیش مادره لو بره یا هر نظر خاصی داری بگو ..فعلا تا یکی دو قسمتو میشه نوشت ..شب خوش ....ایرانی

دلفین گفت...

داداشم نمیدونم چی بگم خودت نظرت چیه

ایرانی گفت...

به اونجاش برسم یه کاریش می کنم . دستت درد نکنه از راهنمایی و توجهت . ازت ممنونم . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر