ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 84

از این شور و حال دخترونه دخترم خیلی خوشم میومد . می خواستم این شور و حالشو درک کنم . ولی حس کردم خیلی از دوران جوونی خودم فاصله دارم هرچند حول و حوش چهل سال رو نمی شد بهش گفت پیری ولی در هر صورت بازم به نسبت روز های شور و حال جوونی ضعیف شده بودم . اما نورا هنوز هم مثل اون دفعه اولی که باهام حال می کرد و می خواست که بهم کون بده اون شور و نشاط رو داشت . اندامش منو بی اندازه از این رو به اون رو کرده بود . وقتی ساک زدن با اشتهای اونو می دیدم خودم به اشتها می افتادم . پی در پی ترانه ها رو عوض می کرد . می خواست یه شور و حال دیگه ای داشته باشیم . در یک فضای رویایی و زیبا .. مثل یک فرشته بالهاشو واسه من باز کرده بود .  دهنشو که از رو کیرم در آورد فوری رفتم طرف پاهاش .. دلم می خواست همون نخ نازک شورت مانندشو هم از پاهاش در بیارم . دهنمو گذاشتم رو کس ناز دختر نازم . چقدر سفید و بدون لک بود . تازه . کوچولو و تپل برق انداخته . خیلی زیبا . گاهی وقتا روزی سی چهل تا کس توی مطب می دیدم ولی هیشکدوم از این کس ها مثل کس نورا و به تازگی و سفیدی و شفافیت  اون نبودند . نه این که بخوام بگم چون دخترمه دارم ازش پیش خودم تعریف می کنم . نورا از هوس زیاد پاهاشو از دو طرف به صورتم فشار می داد -اوخ اوخ اوخ بابا بابا باباجون ... آتیش گرفتم .. نههههه .. بخورش بخورش .. داره خوشم میاد .. دارم می زنم .. بازم یه چیزی رو کسم گلوله شده ..  انگار می خواد بریزه .. بابا بیارش .. بیارش بخورش هیجان دارم .. اوخ جون اوخ جون بخورش کسمو .. نورا فدای اون لبات ..بابا ..بابا جونم ولم نکن .. ولم نکن . نورا طوری حشری و هوسی شده بود که از جاش بلند شد و اومد رو سرم قرار گرفت و کس خیسشو به دهنم می مالید و اونو رو بینی من می کشید . منم دو تا دستامو رو سینه هاش قرار داده باهاش ور می رفتم . وقتی به سینه هاش نگاه می کردم و نوک اونو بین دو تا انگشتام می گردوندم حس می کردم که داره بیهوش میشه . بد جوری از حال رفته بود . نورا بذار کستو بخورم . -می خوام هر جوری که دوست دارم باهاش حال کنم . -من چی عزیزم . واسه این که کس نازش نسوزه   ازش خواستم که کونشو رو به من بگیره تا با اونم حال کنم . سرمو گذاشتم روی کون دختر نارم . نیمدایره های شرقی و غربی رو به دو طرف بازشون کرده و زبونمو گذاشتم روی کس  دخترم . همونجایی که باید تا دقایقی دیگه راهشو باز می کردم و دخترمو وارد دنیای دیگه ای می کردم . دلم می خواست باهاش حرف می زدم . ذهنشو بیشتر آماده می کردم . از این که داره وارد دنیای جدیدی میشه . چند دقیقه بعد دخترم رو تخت دراز کشید . پاهاشو به دو طرف باز کرد . بابا من آماده ام -استرس که نداری -بابای گلم زندگی یعنی تبلور لحظه ها .. در یه لحطه نطفه بند میشه در یه لحظه کودکی به دنیا میاد در یه لحظه انسانی می میره . من هم در یه لحظه خونی رو که دور پرده کسمه از دست میدم . چیزی عوض نمیشه . فقط راحت میشم لذت می برم . از این که می تونی خیلی راحت با من حال کنی و دیگه این بهونه رو نداشته باشی که من دخترم و از این حرفا . چیه این مسخره بازیها رو در کشور خودمون راه انداختیم که یه پرده اینجا باشه که یعنی ما پلمب شده هستیم . مگه  ما زنا کالای تجاری هستیم که مثلا بخوان پلمب ما رو تا هر وقت که عشقشون کشید بسته نگه داشته باشن ؟/؟ -خانوم دکتر ما چه بلبل زبون شدن ! -وقتی یه بابای بلبلی داشته باشم چرا که نشم .. بابا بیا دیگه من خسته شدم .. -خودت داری مقدمه می چینی . . -بیا عزیزم آغوشم برات بازه . اون صورت گرد و سفید و لبای سرخ و دندونای مروارید نشون و بینی قلمی . پیشونی کوتاه و موهای بلندش .. .ااااییییییی  نورا از ناز ترین عروسکی هم که در عمرم دیده بودم ناز تر شده بود . می دونستم که می تونه منو درکم کنه . می تونه یه دختر یا در واقع همون یه همسر خوب برام باشه .. -نورا یه قولی رو بهم میدی ؟/؟ -چه قولی بابا -این که گول پسرا رو نخوری .. -بابا این حرفو نزن که من ازت ناراحت میشم . تو دوست پسر منی تو عشق منی .. تو هوس منی تو همه چیز منی هر چی که بخوام به من میدی تامینم می کنی مگه مرض دارم دنبال پسرای دیگه برم ؟/؟ اگه خواهرای بد دهنم بودند  یه اصطلاح دیگه به کار می بردند .. -نورا این جا هم دست از سرشون ور نمی داری . حالا این اونا هستند که دارن به تو حسادت می کنند . . نورا دستشو دراز کرد به سمت کیرم .. سر کیرم  دو طرف کس  اون چاک وسطشو پوشش داده بود . من چطور می تونستم کیرمو به  کس دخترم فشار بدم و اونو به جلو بفرستم . می دونستم نورا از اون کس های لذت بخش داره ولی از دست دادن بکارتش با درد و سوزش خاصی همراهه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

3 نظرات:

ناشناس گفت...

اين داستان به قدري برام جذابه كه نميتونم يه شب هم بدون سر زدن به اين سايت بخوابم
با اين كه خيلي كشش ميدين ولي داستان زيبايي و اين هنر نويسنده رو ميرسونه.
واقعا سپاس

ایرانی گفت...

دوست خوب و آشنام نظر لطفته که به من و این داستان محبت داری . این داستان هفته ای دو بار در روز های دو شنبه و پنجشنبه منتشر میشه . بر نامه انتشار منظمی داره . اول دو شنبه و اول پنجشنبه ..سکس پدر با یک دخترش از زمان کودکی تا بزرگسالی رو در داستانی به نام حرف حرف بابا هم میشه دید .با تشکر و سپاس مجدد و نهایت احترام ...ایرانی

ایرانی گفت...

راستی دوست آشنام اگه پاسخ من چند ساعتی دیر تر داده شد واسه این بود که نظر شما رفته بود به اسپم و من تازه متوجه شدم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر