ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 139

گاهی اون کیرشو می کرد توی کسم و این میذاشت توی کونم و گاهی هم بر عکس می کردند . حسابی دیگه منو ردیفم کرده بودند . هر چی بیشتر گاییده می شدم بیشتر دلم می خواست که با من حال کنن . فقط یک بار ار گاسم شدم و این بار دیگه حسابی کف اون اتاقک ولو شدم . یکی از اونا سریع رفت چند تا آب میوه برامون گرفت و آورد .  . دو سه ساعتی رو در کنار اونا بودم و از اونجا دور شدم . حس کردم کمی خسته ام . نمی دونستم از زندگی چی می خوام . همه چی یک نواخت شده بود برام . ولی با این حال نیاز به سکس در من کم نشده بود . می خواستم که سکس های متنوع داشته باشم . شاید هارد سکس .. شاید هم خندوندن و ترسوندن یک نفر .. شایدم دوست داشتم برم وسط دو نفر و دعوا راه بندازم . در هر حال برای تفریح خیلی کارا می شد انجام داد . ولی زندگی فراز و نشیب های زیادی داشت  و داره . آدم می تونه در میان این فراز و نشیبها به خودش بیاد . ببینه که تا حالا چیکار کرده و از این به بعد چیکار می تونه بکنه . ببینه چی می خواد . هدفش چی بوده و آیا این هدف می تونه منطقی باشه ؟/؟ دوست داشتن خدا و دوست داشتن آدما چه ربطی می تونه با هم داشته باشه . هر دو تاشون می تونه غرور و خود خواهی رو از آدم دور کنه و من  نمی دونستم که به فردا و فر داها چه جوری نگاه کنم . زندگی زیبا رو و زیبایی زندگی رو چه جوری ببینم . خیلی خسته بودم . نمی دونم چرا برای لحظاتی چند که رو نیمکت پارک نشسته بودم دلم می خواست که مرد یاشم . این همه زیر کیر مرد رفته بودم تازه داشتم از زن بودن خسته می شدم . شاید به این خاطر بود که می دیدم مردا هر جا که بیفتن دراز می کشن چشاشونو میذارن رو هم . چی می شد ما زنا هم کمرمونوروی همین چمنها میذاشتیم و کسی از این کار ما تعجب نمی کرد .  با آرامش به آسمون آبی و آفتابی نگاه می کردیم و کسی را با ما کاری نبود .  ولی جامعه ما طوریه که اگه یه زن همچین کاری کنه از چند حالت خارج نیست یا مردا میفتن روش یا اونو می برن کلانتری .. شایدم به جای یه جسد و یک مرده گیرش بیارن و روش پول بندازن . خسته شده بودم . یعنی بازم باید برای یک سکس دیگه نقشه بچینم . ؟/؟ سرم درد گرفته بود . باید برای روز های آینده خودمو. آماده می کردم .مامان و بابا می خواستن برن چند روزی رو به مشهد و یه زیارت و سیاحتی بکنن و من و نویان توی خونه تنها می موندیم . سکس با داداش نویان هم یه حالی داشت واسه خودش ولی این که بخوام شب و روز خودمو بهش بچسبونم خسته می شدم . دلم می خواست بازم یه سفر چند روزه برم . کجا برم بی خبر . شده بودم مثل درویش ها . می تونستم هر جایی بگیرم بخوابم . حتی می تونستم پرواز کنم . برم توی یک هواپیما بشینم و پرواز کنم .. پرواز .. چه فکر هیجان انگیزی . برم سفر خارج از کشور . بدون ویزا و پاسپورت و همین جوری خر تو خری .. یا شیر تو شیری . ولی اگه نشه به سادگی بر گشت و یه جای کار بلنگه چی .. نه این کار می تونست خیلی خطر ناک باشه . تازه من کجا رو داشتم که برم . مثلا برم به امریکا .. خونه کی برم . کجا بگردم . میشه خیلی جا ها سر به بالین گذاشت . درسته که آسمون یک رنگه ولی زیر سقف آسمون هم میشه گفت یکیه . . دیگه شده بودم مثل فیلسوفها و افکار بزرگی در سرم می پر وروندم . ولی چشممو باز کردم و خودمو دیدم که افتاده ام روی نیمکت و دراز کشیده خوابیده ام تا این که یکی منو از خواب گران بیدار کرد . خدا رو شکر که یه جوون بی تر بیت و بی ادب نبود . یه پیر مرد بود . -دخترم حالت خوش نیست ؟/؟ -نه پدر خوبم . از بس درس زیاد خوندم کم خوابی افتاده به سرم . رفتم خونه . یکی دوروز بعد من و نویان خونه تنها شدیم و اون که از دانشگاه و بیرون بر می گشت باید غذاش آماده می بود . منم مزدمو ازش می گرفتم . دیگه دو تایی مون می رفتیم رو تخت با با مامانمون دراز می کشیدیم و از جاشون استفاده می کردیم . به اندازه کافی این نویان تا می تونست توی کس ما خالی کرد . دیگه یواش یواش داشتم از سکس خسته می شدم که دیدم اون داره یه فن و تر فندهای خاصی رو برای حال دادن به من و کوسم به کار می گیره که بیشتر تمرکزش روی قسمت کس من بود . مرکز و قالب کسمو می گرفت توی دستش . دوطرفشو از درازا میون دو تا انگشت سبابه و میانی خودش  قرار می داد و خیلی آروم  انگشتاشو مثل یه غلتک از پایین به بالا و از بالا به پایین حرکتش می داد .کسم با این حرکاتش فوق العاده لذت می برد .. -اوووووفففففف داداش داداش نویان تو اینا رو دیگه از کجا یاد گرفتی . طوری بهم حال میدی که من هوس همه چی رو می کنم . حتی این هوس رو هم می کنم که دوباره کیرت رو فرو کنی توی کسم ولی نه حالا زوده دوست دارم به همین صورت حال کنم . با انگشتات با کسم ور بری . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

ناشناس گفت...
فدا مدای مهر محبتت. من که همیشه عاشق این مرام و مهربون حرف زدنتم یعنی خداییش تکی لنگه نداری داداش. هرچی در موردت یگم کم گفتمه.
این گوشیم که درست شد کلا میام نونو از همینجا میگیرم می خورم. دیگه نمیزارم برسه فروشگاه تا بعدش بخورم نونو.
اره دیدم نظرات کم شدنه اینجا اما در عوضش اون سمت کلا نظر زیاد میدن واست. کلا اسم اون بخش باس بشه سایت امیر سکسی نویسنده ایرانی بزرگوار. جون تازه داده داستانات به اون یخش خداییش
امیدوارم مشکلات امیرم حل شه. و سالم سرحال باز بیاد
دادا زیاد پر حرفی نمی کنم. فقط اینکه واقعا خیلی خوشحال شدم که مستقیم تونستم بالاخره باهات حرف بزنم. و بازم واقعا بابت لطفایی که همیشه بهم داشتی ازت ممنونم. خیلی زیاد داستاناتو دوست دارم مخصوصا وقتی احساسی میشه. و حسو طوری به طرف القا می کنی که کلا پرده بین واقعیت و خیال از بین میره.
دیشب که داستان دختر و پدره رو خوندم که پدره پسر دلش می خواستو باقی ماجرا چند بار بغض گرفتمو و آخراش چند قطره ای هم اشکم سرازیر شد. اینقده برده بودم داستانت تو حس که نگو. واقعا واقعا بخاطر این قلم قوی که داری بت تبریک میگم. خیلی خیلی زیبا می نویسی. حقته که بهت میگن ایرانی قلم طلایی.
یه تشکر خیلی خیلی ویژه ام ازت بابت ادامه داستان مهندس روشنک دارم. از امروز روزی چند قسمتشو می خونم خیلی دوست دارم این داستانو و شخشصیتاشو.
قرار بود بعنی پرحرفی نکنم اما کردم ببخشیدا.
بازم اول از خودت بعد از اره داداش گل و امیر یزرگوار صمیمانه سپاسگذاری می کنم و امیدوارم این سایت از قبل پربار ترو یشه و از همه مهمتر آرزوی سلامتی واسه خودتونو خانوادهاتون دارم. ماه رمضان رو هم بهت تبریک می گمو و نماز روزتم قبول خدایی که بهش اعتقاد داری باشه.
دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم. اما دیگه اینجا واست نظر میزارمو و کلا بهت سر میزنم. مرتب. بیشتر شبا البته.
موفق باشی همیشه داداش کوچیک و دوستدارت محمد یا همون کینگ05 لوتی

جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲ ه‍.ش.، ساعت ۱:۰۳:۰۰ (GMT+۴:۳۰)......پاسخ :کینگ صفر پنج بسیار بسیار عزیز ودوست داشتنی ومهربان ونازنین ..هرچند که نمیتوانم خود را مقصر بدانم ولی خود را واجب العذر می دانم و بسیار بسیار بسیار به توان بی نهایت از شما پوزش می طلبم که پیام گرم ومحبت آمیز شما وارد اسپم سایت امیر سکسی شد و از شانس بد تر در همان لحظه دهها اسپم خارجی و تبلیغات هم بعد از آن وارد شده واین پیام گرم ومحبت آمیز شما غرق در پیامهای بی مصرف کشور های خارج شد و خیلی تصادفی امشب متوجهش گردیدم و چه جوری بگم شر منده ام.البته پیام قبل شماروکه دریافت کرده پاسخ داده بودم . خیلی خیلی به من لطف داری کینگ صفر پنج گل ونازنین و دوست داشتنی . که شروع لطف ومحبت شدید در سایت لوتی با شما یا از شما بود که بعدش آره داداش نمونه ادامه دهنده راه شما شد که همچنان ادامه دارد . هنوز در شوک این پیام شما هستم . امید وارم دلیل بر بی توجهی من ندانید . شاید روزی پنجاه بار در دو سایت لوتی وامیر برای برای پاسخ به نظرات وارد می شم ..آن هم پیام گرم یکی از بهترین دوستان و برادرانم جا مانده ؟/؟ داستان خانم مهندس روهم از نظر نگارشی تموم کردم . کلا ۹۲ قسمت شد که حدود ۸۰ تاشومن نوشتم .ولی نشد مثل نویسنده اصلی ادامه بدم . پایان اون رو بیشتر به واقعیتهای روابط زندگی زناشویی بی قید وبند وسر مایه داری توجه داشته ودرهر حال ۶ فسمت با قیمانده رو احتمالا در دو سری خواهم گذاشت . خود من بیشتر به نوشتن داستانهای عاطفی و عشقی علاقه مندم .دلم می خواد زودتر و عجولانه این متن رو تموم کنم و حسن نیت خودمو نشون بدم . داداش محمد یا کینگ صفر پنج گل شما بزرگ ما هستید بزرگی به عقل است نه به سن و می دانم بسیار بهتر از من می اندیشید و عمل می کنید . خیلی دلم می خواد یک متنی بنویسم که خدا هم درش حضور داشته باشه یعنی یک رمانی که هیچوقت تموم نشه . ولی شاید زیاد حوصله خوندنشونداشته باشن . یه چیزی شبیه معراج عشق ولی در برخورد با آدمای اجتماع . هر جا میریم خدا روحس کنیم . در خوردن در خوابیدن ..در حرف زدن با دیگران .. در غم وشادی ..در عصبانیت .. نوشتنش هم خیلی راحته وهم سخت ..هم احساس قوی می خواد وهم درک احساس دیگران .. ولی فعلا نمیشه ..بازم فکرم رفت پیش این اسپم اعصابم خرده . سرم درد گرفته . که یه موقع فکر نکنید خدای ناخواسته به شما توهین کرده ام . شرمنده ام.تقصیرکار نیستم ولی باید تنبیه بشم . برای شما وخانواده گرامی ونازنینتان آرزوی شاد کامی وتندرستی نموده....با نهایت احترام و امتنان و پوزش ..دوست و برادرت ..ایرانی

m گفت...

با درود به ایرانی ( قلم طلایی ) البته به نظر من قلبت از الماسه و درخشانه کینگ هم از خودمونه و وقتی میگی پیام را ندیدی کاملا قبول داره تازه ما که امروز و دیروز با داداشمون آشنا نشدیم حداقل نزدیک دو سالی هست که با این انسان شریف و خوش قلب و مهربون آشنا شدیم فردی غیر قابل وصف به نام و اسم ایرانی
آره داداش
دوستت داریم و همیشه در قلب و وجود ما و طرفدارانت جای داری
فدات
راستی همون فدامدای اول متن را که خوندم فهمیدم باید نوشته کینگلی عزیزم خودم باشه

ایرانی گفت...

با سلامی گرم خدمت دوست و داداش نازنین آره داداش دوست داشتنی و فراموش نشدنی !در هر حال کار از محکم کاری عیبی نمی کنه و من دیگه باید وقت کنم تمام این پیامهای الکی خارجی ها رو که سر به فلک می کشه حذف کنم . وبلاگ با این همه داستان و خواننده در حد قابل قبول رو دیدند و همین جوری پیام میدن . فکر می کنن من چیزی نمیگم حتما همه رو حالیم شده و خوشم میاد دوباره نظر می فرستند .یک دونه شم نتونستم ترجمه کامل کنم . خوبی از خودته داداش نازنین . شما و کینگ عزیز از بزرگواران هستید . منطقی و خونگرم و مهربان . بی نهایت سپاسگزارم . به امید تداوم دو ستی و برادری و روز هایی خوش برای همه خوبان و آنانی که خوبی را دوست می دارند و به امید هدایت انسانهای بد آنهایی که نا خواسته بدی را دوست می دارند . سربلند باشید ....ایرانی

 

ابزار وبمستر