ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس وهزار داماد 58

من و پسرم کامی می تونستیم لحظه های خوشی رو در کنار هم داشته باشیم . -عزیزم من که دیگه مثل همیشه وقتی که بابات نیست می خوام خیلی راحت پیشت باشم . خیلی راحت در کنارت زندگی کنم . یعنی بازم کنار هم لخت می گردیم . نمی دونی وقتی که این جوری تو خونه پیشت لخت می گردم چه لذتی بهم میده -مامان منم همین حس و حالو دارم .منم دوست دارم در کنار تو همین زندگی رو داشته باشم ولی وقتی بابا خونه هست زیاد نمیشه راحت بود . ولی باید یه  خورده پیشرفت داشت تا اون به این وضع عادت کنه . هر چی ما رو پوشیده تر ببینه اون وقت بعدا هضم و درک بعضی چیزا براش سخت تر میشه عزیزم . دلم می خواست همون شورت خودشو هم در می آورد و اونو با این شرایط ایده آل بهتر می دیدم . شورت من که هیچی اصلا  نمی شد بهش گفت شورت . بازم صد رحمت به شورت های لانبادا . یه نخ نازک ابریشم مثل دو خط عمود بر هم زیر کار و روی چاک کسموبه عنوان شورت پوشش می داد . من که خیلی راحت بودم . کامی نمی تونست خود نگه دار باشه و منم دست کمی از اون نداشتم . کیر پسرم که در اثر فرو رفتن های پیاپی و بسیار در کس مادرش به رشدی فوق العاده رسیده بود شورتشو یه وجبی رو به جلو داده بود و یه تیپ خنده داری در اون ناحیه از بدنش درست کرده بود . رفتم طرفش و دستامو رو دو طرف شورتش گذاشته آروم بهش گفتم عزیز دلم اگه نجنبی این شورتهات حیفه ها از جنس خوبیه کش اون شل میشه .. شورتشو یواش یواش کشیدم پایین . و از پاش در آوردم .وای عجب چیزی شده بود . با این که هر وقت پیشم بود می دیدمش و با هاش حال می کردم و چند ساعت قبل دیده بودمش حس می کردم که خیلی مردونه تر و درشت و دراز تر شده . شاید از این زاویه کمتر دیده بودمش . هر چی بود دیگه نتونستم خودمو داشته باشم . . یه دستی به زیر بیضه هاش زده و تنه کیرشو محکم گرفتم توی دستم . -چی درست کردی پسر . حرف نداره .. تازه داشت می شد یه چیزی در مایه های کیر پدرش . معلوم نبود باباش زنده هست مرده هست . برام فرقی نمی کرد . فقط اینو می دونستم که اومدنش و دیدنش مایه دردسر بود . یه حسی بهم می گفت که دیگه هیچوقت بابای اصلی پسرمو نمی بینم در نتیجه اونم پدرشو نمی بینه . از اون روزی که عشق من کامی    به دره سقوط کرده مرده بود یه حس ششم خیلی قوی پیدا کرده بودم .. همون حس یهم می گفت که همین روزا باید منتظر شوک عجیبی باشم . شوکی که زندگی منو از این رو به اون رو می کنه . استرس داشتم . نمی دونم چرا ولی حالات فرشاد نشون می داد که تا حدود زیادی به من شک کرده . فراغت بیشتری داشت . بیشتر می تونست خونه باشه ولی با این حال بازم ترجیح می داد خودشو بیشتر بیرون مشغول داشته باشه تا بیاد خونه . شاید بیشتر مردا حال و روزشون به این صورت باشه که اصلا خونه موندن و خونه نشینی رو دوست ندارن . فرصت ندادم که پسر سرخ و سفید رو و چشم آبی و مو مشکی من که گاهی به بور می زد بره رو تخت . همونجا رو زمین خوابوندمش و رفتم روی کیرش نشستم . همین حس که کیر اون خیلی کلفت تر و آبدار تر شده وقتی بهم دست داد که فرو رفت توی کسم .. -عزیز دلم خوب خودتو صاف کن که می خوام کاملا روت دراز بکشم .. نه نه .. به خودم می گفتم شکوه تو نباید تا این حد گشاد شده باشی . تمام کیر کامی می رفت توی کسم .. چقدر داغ بود این پسره . اگه آبشم توی کس من خالی می کرد بازم بعد از افت کیر اون قدر سفتی و شقی براش می موند که بتونم به حداکثر عشق و حال برسم . کسمو دور کیرش می گردوندم . این سفتی کیرش کل سیستم بدنی منو تنظیم می کرد . کسم شده بود کانون آتیش . حتی سینه هام هم قسمتی از سهمیه هوس خودشونو داده بودند به کسم . کسم مث یه گلوله آتیش شده بود . یه حرکت دورانی سریع و التهابی همراه با لذت رو دور کس و قسمت بالاش حس می کردم . دلم می خواست این چرخش ادامه داشته باشه می دونستم آخر این چرخش به جایی می رسه که یهو منفجرم کنه حس کنم که یه چیزی ازم می ریزه و اون وقت پایان  لحظه های پر تنش سکس . . و بازهم ساعتهایی بعد و شاید هم دقایقی بعد شروع یک سکس دیگر . یک لذت دیگر .. حالا باید به فکر این لحظات می بودم . حتی اگه کامی آبشو توی کسم خالی می کرد من ولش نمی کردم و همین طور هم شد سربالایی آبشو توی کسم ریخت ولی من هوس داشتم حشری بودم .. هنور اون چرخش سریع رو روی کس و اطرافش حس می کردم . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر