ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

دیگه تکرار نمیشه زن عمو !

باید برای کیر 20سانتی خودم خوراک تامین می کردم . 20 سالم بود و خودمو حسابی زده بودم جای با ایمان ها . نمی دونستم چرا این کارو کرده بودم ولی این در چندمورد یه نفعم تموم شد . درسم خوب بود . خیلی خوش تیپ بودم . دانشگاه هم درس می خوندم . از اونجایی که مثلا خیلی هم با ایمان و چشم پاک و سر به زیر بودم خونواده ها ی دور و بر و فامیل ها اعتبار می کردند بهم که گاهی دختراشونو بفرستند پیش من درس . بابت این کار پولی ازشون نمی گرفتم نیازی نداشتم . ریاضی فیزیک شیمی زبان .. از هر مدل درسی رو با هاشون کار می کردم . قبل از این که بیان کتابشونو هم مطالعه می کردم . تمام این دخترا سوسولهایی بودند که  به خاطر این که من ناراحت نشم با حجاب میومدن پیشم .. مواقعی هم که خونه ما یا طرف تنها بودیم طوری رو فکر طرف کار می کردم و بی حال و بی خیالش می کردم که حاضر بود کس هم بده ولی اونو همونجا از کون می کردم و دیگه طرف دهنش چفت و بست می شد . نمی تونست  که بره بگه من به بردیا کون دادم . زن عمو نسترن منم که از اون زنای با حال بود و فانتزی و تا حدودی زیبا از وقتی که من مومن بازی در آورده بودم دیگه پیش من راحت نمی گشت و خودشو می پوشوند . خیلی دلم می خواست  خواهرش نیوشا رو می کردم . اون خیلی خوش اندام و سکسی پوش بود . از این جور فیلم بازی کردنا بدش میومد . ولی فکر کنم فیلمهای منو باورش شده بود . بالاخره اون که 18 سالش بود ومی خواست در کنکور شرکت کنه قرار شد بیاد از من مشورت بگیره ودر این مورد با هم گفتگویی داسته باشیم . حالا کجا توی خونه عموم اینا .. اونم زن عمو جونم که یه کاری براش پیش اومده بود رفته بود بیرون و تا شب هم نمیومد . ما رو تنها گذاشته بود نیوشا خیلی راحت باهام حرف می زد -بردیا سختت نیست که من خیلی راحت لباس پوشیدم . زیر چشمی یه نگاهی بهش انداختم . بلوز بدون آستین هفت رنگ.. دامن مشکی کوتاه بالای زانوی چسبون که زیاد فانتزی بود و اگه دو قدم راه می رفت جر می خورد سینه های دخترونه ای که زده بود بیرون کیرمو شق کرده بود .. ادامه داد بردیا جون می تونین سرتونو پایین بندازین و نامحرمو نگاه نکنین . فکر کنم این یه تیکه شو داشت دستم مینداخت ... با خودم گفتم دختر دارمت حالتو می گیرم . از جاش پاشد و گفت برم دو تا شربت بیارم . یه لحظه پشت به من خم شد تا از گنجه شیشه ای انتهای هال دو تا لیوان بر داره . من فقط اون شکاف دامن و بر جستگی کونشو نگاه می کردم . این چه جوری راه میره .. از جام پا شدم -نیوشا کمک می خوای ؟/؟ یه بار در چهارده سالگی و یه بار هم در شونزده سالگی خواستم که اونو بکنم هر دوبار سینه هاشو لمس کرده سستش کرده بودم . بار دوم بوسیده بودمش ولی وقتی که دستمو گذاشته بودم لای پاش ازم فرار کرده بود . این بار رفتم و پشتش قرار گرفته بودم . دیگه نمی تونستم فیلم بازی کنم . برای سومین بار دیگه باید موفق می شدم . نیوشا از تو ی آینه منو دیده بود . می دونستم اون به این سادگیها باورش نمیشه که  مومن شده باشم . تازه مومن هاش کس دزد ترین آدما هستند .-پسر خوبی باش و دست از پا خطا نکن .. .قبل از این که حرکتی بکنه رفتم جلو تر و بغلش زدم . می خواست خودشو ازم خلاص کنه ولی حس کردم که مقاومتش مصنوعیه -نیوشا اگه از دستم فرار کنی این سومین باره -مرد اونه که برای رسیدن به خواسته هاش مردانه بجنگه . -ومرد اونه که به اونی که دوستش داره تجاوز نکنه .. با این حرفم مخشو به کار گرفته بودم . وقتی واژه های دوست داشتنو شنید سست شد . لبامو به گردنش نزدیک تر کرده اونو بوسیدم . با هوس و با چاشنی احساس طوری که حس کنه دوستش دارم  دستمو رسوندم به سینه هاش . اونو از توی بلوزش در آورده باهاش بازی کردم -دوستت دارم نیوشا عاشقتم .. -من خیلی بیشتر از تو .. سالهاست که می خوام اینو بهت بگم ولی این رفتار های تو منو ناامیدم کرده بود . گازو شل کرده بودم . -بردیا چرا ادامه نمیدی ..-واسه این که نمی خوام بر داشت بد کنی .. رو کرد بهم خودشو بهم چسبوند و لباشو گذاشت رو لبام .-آقا خوشگله اگه بدونی چقدر دوستت دارم . وقتی بهم نگاه نمی کردی با خودم گفتم اگه از فیلمش هم نباشه و جدی باشه این دلخوشی رو دارم که به هیشکی دیگه هم نگاه نمی کنه نههههههه نههههههه ..آتیشم نزن .. هوس تو رو دارم . دوستت دارم . عشق با خودش هوسو میاره .. دست هیچ پسری جز تو بهم نخورده .. -نیوشا تو هم اولین دختری هستی که من بهش میگم دوستش دارم .. عاشقشم .دروغ هم نمی گفتم . بقیه رو که با هاشون دوست می شدم اکثرا می دونستند که به خاطر حال کردن با اوناست . نیوشارو بردم اتاق خواب عمو و زن عمو .. -بردیا خوب شد  نسرین خونه مامان بزرگشه .. دختر عموی چهار ساله امو می گفت .. -آره اگرم اینجا بود زن عمو اونو با خودش می برد که مزاحم کارمون نباشه .. نیوشا رو غرق بوسه اش کرده بودم .. بی اراده شده بود . عجله داشت با بوسه های نرم و سرعتی خودم اونو کاملا تسلیم کرده بودم . چشاش داشت گرد می شد وقتی کیر بیست سانتی و قطور منو دید . -نیوشا خوشت میاد یا می ترسی ؟/؟ -هر دو تاش . ولی کیرمو گذاشت توی دهنش .. -نهههههه نهههههههه دختر چه فنی و با حال داری کیرمو ساک می زنی .. یه نگاهی بهم انداخت که من خوندم که چی داره میگه . داشت می گفت که مگه بودند کسانی که غیر فنی هم کیرت رو ساک بزنن ؟/؟ دستامو لای موهاش فرو بردم . گذاشتم آبم بیاد و بریزه توی دهن نیوشا . با لذت خوردش.. حالا من اونو خوابوندم که یه حال اساسی بهش بدم . چون می دونستم توی کسش نمی تونم فرو کنم و آنال سکس هم به تنهایی هر گز نمی تونه یک زن رو به ار گاسم برسونه و بیشتر درد رو براش به همراه داره و اگه لذتی داشته باشه باید مکمل حرکت دیگه ای باشه تصمیم گرفتم یه کس لیسی جانانه به راه بندارم . اصلا کسش مشخص نبود . باید لاپاشو به دو طرف تا جایی که می شد باز کنه تا کس کوچولو و ناز و سفیدش مشخص شه . -ببینم هنوز این چند تار موشونگرفتی -همیشه در رویاهام دوست داشتم که برات آک آک باشم . . اگه دوست داشته باشی می تونی واسم بگیریشون . یا برات تمیزش کنم .-فعلا که وقت نداریم . همینشم یه دنیا حال میده -ووووووییییییی بر دیااااااااااا کسسسسسسم کسسسسسسسسسم بخوررررششششش بخورررررشششش همین جوری .. لبتو بهش بچسبون ولم نکن .. دیوونه  شده بود .کسشو محکم و از پایین به بالا به دهنم می چسبوند و حرکتش می داد . -دوستت دارم دوستت دارم بردیا ..عاشقتم ..عاشقتم . سرعت چرخش و حرکت سرمو روی کسش زیاد کرده تا بالاخره ساکتش کردم .. از حال رفته چشاشو بسته بود . بهم نگاه می کرد . بوس می فرستاد و دست از گفتن دوستت دارم و عاشقتم بر نمی داشت . از بس کسش خیس کرده بود فکر می کردی روغن چرخ خیاطی ریختی روی کس و دور و بر کون و لاپاش .  این بار تصمیم گرفتم از همون روبرو بکنم توی کونش و به چشاش نگاه کنم و اونو با نگاهم گولش بزنم تا بیشتر حال کنه و کمتر درد بکشه . با خیسی کسش سوراخ کونشو چرب کردم . . هنوز شروع نشده چشاشو بست و دندوناشو بهم می فشرد . -نیوشا چشاتو باز کن ببین چقدر دوستت دارم تا همه چی آسون شه ..-آخخخخخخخخ .آخخخخخخخخخ مردم مردم ... توکارت رو بکن .. صورت نیوشا مثل گچ سفید شده بود . کیر نمی رفت داخل .. اون قدر بازی بازی کردم و حوصله به خرج دادم که تا دو سه سانت بعد از کله رو هم فرستادم توی کون نیوشا . هر چند از پشت کونو گاییدن صفاش بهتره . چون اون منظره رو تو می بینی . هیجانش بیشتره . با سینه هاش بازی می کردم . نوک تیز و سینه های در حال رشدش نشون  از تر و تازگی نیوشای جذاب می داد . کیرمو توی کونش حرکت نمی دادم . آبم خود به خود اومد .. -نیوشا دیوونه داری چیکار می کنی . زودباش بیا این طرف باهات کار دارم .. وااااااییییییی زمین باید دهن باز می کرد و حداقل من یکی فرو می رفتم داخلش که چشام به زن عمونسترن بیست و سه ساله  ام نیفته .. خوشبختانه نیومد داخل اتاق خواب . نصفه جا در باز بود . اون همه چی رو دیده بود و نیوشا رو صداش کرده رفته بود . شاید از اونجایی که من با ایمان بودم روش نمی شد وارد اتاق خواب خودش شه . نیوشا رفت و منم رختخواب رو مرتب کرده ویواشکی از اتاق در اومدم و می خواستم از خونه بزنم به چاک که دیدم سر و صدای نیوشا و نسترن که یه پنج سالی رو ازش بزرگتر بود بلنده .یه خورده به حرفشون گوش دادم جز یه مورد تازه و تعجب بر انگیز چیز دیگه ای رو نشنیدم -تو خجالت نمی کشی این جور راحت خودتو تسلیم یکی می کنی که تا امروز فکر می کردم از امامزاده هم امامزاده تره ؟/؟ -نسترن من دوستش دارم . عاشقشم . جسم و روح ما مال همه -خفه میشی یا من خفه ات کنم . کس خل شدی ها . این جور دوست داشتن هایی که همون جلسه اول خودت رو لخت کنی به درد خودت می خوره .. من دیگه زدم به چاک . .. آبروم رفته بود . اون اگه منو لو بده چی . دیگه نمیشه به بقیه دخترا درس داد . چند روز بعد برای یه دو سه روزی رو دسته جمعی رفتیم به طرف شمال .. دو سه روزی رو در اواسط خرداد به تعطیلی خورده بودیم . خونواده ما و عمو و نیوشا اینا هم بودند با خونواده خاله ام اینا .. من خیلی رفته بودم توی فکر . از ترس به نیوشا نگاه هم نمی کردم ولی اون بی پروا تر بود . تصمیم داشت برای عشقش مبارزه کنه ولی من که اصلا عاشقش نبودم و می خواستم از این مخمصه نجات پیدا کنم . . جنگل و تپه های سرسبز زیبای شمال .. رود خونه و طبیعت سالم و فقط شرجی هوا ما رو اذیت می کرد .رفته بودیم به جنگل های  اطراف بین شیر گاه و زیر آب . خیلی دلم می خواست حالا که تا این جا رو اومدیم یه سری هم به زاد گاه اسطوره تاریخ صد ساله اخیر ایران شاد روان رضا شاه بزرگ بزنیم که گفتند باشه بر گشتنی . می خواستیم بریم دریا .. ناهارو گفتیم که همون جنگل بخوریم . خیلی تو هم بودم . همش از این می ترسیدم که بقیه از جریان من و نیوشا با خبر باشن و به رومون نمیارن . بعد از این که ناهاررو خوردیم زن عمو که خیلی عصبی نشون می داد گفت بریم باهات حرف دارم . چند روزه که می خوام در مورد یه مسائلی باهات حرف بزنم که خودم خجالت می کشم . رنگ و روم شده بود عین میت . گریه ام گرفته بود . عمو جان که یه دوازده سالی رو از زن عمو بزرگ تر بود به اتفاق بقیه مردا  در حال چرت زدن بوده زنا رفته بودند ظرف بشورن . نیوشا هم با هاشون رفته بود . ما مسیر بلندی رو پیش گرفته بودیم . بلافاصله پس از ناهار رفتن به سمت بالا حال آدمو داشت بهم هم می زد ولی نسترن دست بر دار نبود . -چیه پیرمرد شدی ؟/؟ خجالت بکش میفتی روی خواهرم و هر کاری دلت خواست می کنی خستگی نداره ؟/؟-زن عمو غلط کردم ببخشید .. تکرار نمیشه -دختر مردمو زدی نا کار کردی اون وقت میگی غلط کردم ؟/؟ تکلیف با کیه ..--زن عمو من که کار خلاف نکردم . یعنی اون که هنوز دختره .. -حقته تو رو ببرم جای دور تر .. واااایییییی رسیده بودیم به جایی که دیگه اون پایینی ها اندازه یه مورچه شده بودند .-زن عمو نگران ما میشن .-هیچم نگران نمیشن . دو سه نفری می دونن که من رفتم کوه نوردی و یه شخص با ایمان رو هم همراه خودم بردم . -پس هنوز چیزی به اونا نگفتی ؟/؟ -بستگی داره به این که رفتارت چطور باشه . رفتیم درست بالای تپه ای که اون طرفش شیب دیگه ای داشت و نوک اون تپه هم یه درختی بود که از کنار اون می شد اون دور دستها و جمعیت فک و فامیلای ما رو دید -خیلی با مرامی زن عمو جون -این قدر به من نگو زن عمو . فکر می کنم هشتاد سالمه . من که سن ندارم . -باشه نسترن جون .. الان بر گردیم ؟/؟ رفت  اون طرف درخت در شیب مخالف سمتی که ما اومده بودیم دراز کشید . -چقدر هوای طبیعت این جا سالم و روح پروره . مازندران زیبا یه حسایی رو در آدم زنده می کنه . می خوام همین جا بخوابم -پس من می تونم برم  ؟/؟ راستش از حرف زدن اون می ترسیدم . -هنوز حرفام باهات شروع نشده .-پس اینایی که همین چند دقیقه پیش گفتی چی بود . -من که حرفی نزدم . بیا این دور بین دیچیتال رو بگیر دستت -از کجا باید عکس بگیرم . -نیاز به عکس گرفتن نیست باید ببینی .  . یه کلیدی رو برام زد و وووووییییی چی می دیدم چه واضح بود . صحنه سکس من و نیوشا .  واقعا کیرم این قدر کلفت بود ؟/؟! خجالت کشیدم . -نسترن جون چقدر داری خجالتم میدی . چقدر به روم میاری . من چند بار عذر بخوام -عذر خواهی فایده ای نداره . اون خواهرمه اگه بلایی سرش میومد چی . حالا باید چیکار کنم . تو رو خدا به کسی نگو . بگو من چیکار کنم .. سرمو به طرفش گردونده تا دور بین رو بدم دستش  که دیدم دامن کوتاهشو بالا زده شورتشو هم تا وسط پاش پایین کشیده .. فکر کنم می خواست حال منو بگیره و یه نقشه ای داشت که منو با خاک یکسان کنه -نسترن جون دامن شما رو باد بد جوری داده بالا . -آره دامنو داده بالا شورتو کشیده پایین . گفتی که باید چیکار کنی که ببخشمت ؟/؟ چند تا داد سرم کشید وگفت حالا بهمون کیر کلفت نشون میدی می خوای ما گذشت داشته باشیم ؟/؟ زود باش مشغول شو .. نمی دونم راست می گفت داشت فیلم میومد . منظورش این بود که من اونو بکنم ؟/؟ نه .. اون خیلی خوشگل و ناز بود و در هر حال با همه جذابیت و با نمک بودنش اندام قابل قبولی هم داشت ولی باورم نمی شد که از من دعوت کرده باشه تا باهاش سکس کنم .من و اون اصلا از این حرفا نداشتیم . احتمالا منو می خواست امتحان کنه ..-مگه با تو نیستم هنوز کیرم از ترس شق نکرده بود .-نسترن جون باورم نمیشه تو که داشتی از من انتقاد می کردی -حرف زیادی نباشه . برای هرزه بودن نیازی نیست که مرد باشی یا زن . نیازی نیست که متاهل باشی یا مجرد . باید زندگی کنی . فکر کردی کیر کلفتتو نشون کون خواهرم دادی من که یک زن هستم تحریک نمیشم ؟/؟ -آخه عموجون هست ؟/؟ -ببینم تو که نیوشا رو گاییدی الان دلت نمی خواد نسترن رو بکنی ؟/؟ -نسترن جون شوخی نکن -شوخی با کسی ندارم . اگه می خوای تو رو لو ندادم و نرم همه جا جار نزنم زود باش . حالا من دمرو هستم سرم اول شیب قرار داره . کمی هم عقب تر . خوب به دقت همه جا رو زیر نظر دارم .. .. بعد که طاقباز کردم تو همه جا رو زیر نظر داشته باش . عیبی نداره .. نمی خواد حالا کاملا لختم کنی . چه بادی میاد . چقدر همه جا قشنگ و سر سبزه . دور نماش .جنگل و گل و گیاه . این بالا چقدر خنک و می چسبه . زود باش . هنوز کسی راه نیفتاده و نخواهد افتاد . اگه بیان چی .. --حرف زیادی نباشه بر دیا . زیپ دامن زن عمو رو کشیدم پایین . اونو شورتشو کاملا از پاش در آوردم . جاااااااااان چه حالی می داد . چه کیفی داشت . چه لذتی ! با این که نیوشا خیلی تپل تر نشون می داد ولی نسترن هم اندام یک دست و تازه و آبداری داشت . .-حرفات خیلی به دل می شینه -زود باش شلوارت رو بکش پایین هوسباز . اگه حرفام خیلی قشنگه واسه اینه که حرف هوسته . تا حالا فکر می کردم با ایمانی کاریت نداشتم . اینو هم تو گوشت فرو کن . فکر نکن زن عموی تو یه زن هوسبازه . من راستش  از همون نو جوونی هات یه جورایی ازت خوشم میومد . همیشه در فانتزی های خودم می دیدم که دارم با هات حال می کنم . کسی نمی تونه مانع این شه که آدم به چیزی فکر نکنه و خیالی نداشته باشه . پاهای کشیده زن عموی جوون و خوش هیکل خودمو می دیدم که چه جوری اونو به طرف بالا می بره و می زنه زمین -نسترن جون خطرناکه ما رو می بینن . -پس زود باش همه جا شو با زبونت با دستات داغش کن . من هوس دارم . کیرم راستی راستی شق کرده بود . باورم نمی شد زنی که می خواست نصیحتم کنه و من ازش می تر سیدم این جوری افتاده باشه به دام من و راحت تر بگم خودشو انداخته به دام من . . هوس کونشو داشتم . اون سوراخ ریز و خوشگلشو . زبونمو گذاشتم روی سوراخ کونش ..-آخخخخخخ بردیا..عزیزم خیلی خوشم میاد . هوسمو زیاد می کنی .. -می تونم کونتو بکنم .. -اول باید یه دستی به سر کسم بکشی .. . من تجربه یه بار کس جنده گاییدنو داشتم . دستمو گذاشته بودم روی کس زن عمو . دیگه نیاری نبود ترسی داشته باشم از این که ممکنه دختریش گرفته شه . زبونمو آوردم پایین تر . پاهاشو به دو طرف باز ترش کرده تا شکاف کسش باز تر شه . زبونمو فرو کردم توی کسش و چند بار می ذاشتم توش و می کشیدم بیرون و بعد با لبام شروع کردم به میک زدن کس و لبه های دو طرف و چوچوله هاش . نسترن جیغ می کشید .. -صدا میره پایین نکن . -کی میگه این فاصله داره -نمی دونم شاید پخش شه -بر دیا بذار خودمو توی دل این جنگل و در این دور نمای قشنگ خالی کنم . معلوم نیست کی بازم بیاییم این طرفا . .. زود باش .. زود باش .. . چشاشو بسته بود ..  در تب هوس می سوخت .. -نسترن جون تو که می خواستی اون پایینو بپای -نههههههه نهههههههه نمیان . منو بکن . حال بده .. خودشو بر گردوند طاقباز کرد تا من کسشو بهتر بخورم . چه با حال بود . حالا راحت تر کسشو لیس و میک می زدم . سینه هاشو نمی تونستم ببینم ولی دستامو از داخل لباسش رسوندم به سینه هاش و کسشو با خمپاره دهنم آتیش کرده بودم.چاره ای جز سوختن نداشت .. . دهنم لحظه به لحظه خیس تر می شد . یه لحظه حس کردم که آب کس زن عمو نسترن داره رقیق و رقیق تر می شه . اون ساکت شده بود .. . پنج دقیقه بعد گفت -من که نباید بهت بگم باید چیکار کنی . اول نشونم بده .. وقتی کیرمو رو بروش گرفتم ..-وااااااوووووووواین که بیستو رد کرده . خیلی کلفت تر از دفعه قبلی که دیدمش نشون میده .. فوری اونو گذاشت توی دهنش .. لبامو گاز می گرفتم و به خودم فشار می آوردم که توی دهنش خالی نکنم . کیرمو ول کرد . -اگه آبت داره میاد خالیش کن توی کسم . . من مدتیه که از قرص استفاده می کنم .. کسم مثل خود من همیشه تشنه شه . حالا یکی رو دارم که سیرابم کنه . .. زن عمو با این حرفاش به من هیجان می داد پس با این حساب دیگه تضمین تضمین بودم و اون همیشه به من می رسید . چقدر از کس های کوچولو ولی ورم کرده از هوس و ناز خوشم میومد . به چشای نسترن پر هوس نگاه می کردم . سرمو به صورتش نزدیک کردم . کاملا به هم چسبیده بودیم  . دیگه نمی تونستیم همو ببینیم هیچ جا رو ببینیم . فقط بین ما احساس بود و هوس . کیرم خیلی آروم رفت و رسید به ته کسش . اولش حرکتی نکردم اونو گذاشتم به همون صورت ثابت بمونه . . لبامو گذاشته بودم رو لبای نسترن . باد خنکی که نمی شد گفت نسیم , در حال وزیدن بر پیکره نیمه لخت ما بود . زندگی و سکس در اینجا زیبایی دیگه ای داشت .  کیرم داغ کرده بود . کس نسترن هم خیلی داغ بود که حس می کردم کیرم داره داغ میشه . تا اون لحظه به عمو جان فکر نکرده بودم و این که دارم در حقش نا مردی می کنم ولی بعد که خوب فکر کردم دیدم که این زن خودش با استفاده از اصل دموکراسی کیر می خواد و کسی هم نمی تونه مانع این کار شه .. همراه با لبخند و آرامش حرکت آب کیرمو توی کس نسترن حسش می کردم . -بردیا .. کسم خیلی می خواست این آبت رو که سر حال سر حال بیاد حالا باید از شیرت کره بگیری .. اون قدر هوس داشتم که با یک بار انزال شدن بازم  درجا دلم می  خواست که اونو بکنم .. یه حس آرامش عجیبی داشتم از این که دارم زن عموم رو میگام . گاییدن اون به من اعتماد به نفس می داد . حالا دیگه فکر می کردم واسه خودم کسی هستم . دیگه اون ترسو نداشتم . چه کیفی می کردم می تونستم تند و تند نسترن رو بگام و کیرمو فرو کنم تا ته کسش و اونو بکشم بیرون بدون این که به خودم فشار بیارم که آبم خالی نشه . بهم لذت می داد . پوست کیرم یه لذات شهوانی خاصی رو به تمام بدنم منتقل می کرد . نسترن پنجه ها و ناخنای خوشگلشو به پهلوهام فرو کرده بود . بیشتر از اون که غصه زخمی شدن منو بخوره از این غصه می خورد که ناخناش نشکنه یه بار دیگه بوسیدمش . صورتش ناز و گرد و کوچولو بود .. اصلا این زنا رو نمیشه شناخت . اون عاشق کیر من شده بود و من خبر نداشتم . شاید اولش به تیر این اومده بود که مچ گیری کنه .. -بازم بزن بزن بزن محکم تر .. پدر کمرم در اومده بود . بیشتر در یک حالت سر بالایی قرار داشتیم گاییدن سخت بود . می تونستیم جهت رو عوض کنیم ولی احتمال داشت به طرف پایین تپه ها سر بخوریم . یک بار دیگه اونو ار گاسمش کردم و این بار کمتر توی کسش آب ریختم . شورتشو پوشید و منم خودمو مرتب کردم ولی اثری از دامنش نبود .. -من بمیرم الان رسوا میشیم . -می خوای اول من برم بعد تو بیا . بگو رفتم شنا دامنمو گذاشتم کنار رود خونه آب برد .. یه اخمی بهم کرد که جا رفتم . دیگه نمی دونستم باید چیکار کنیم . رفتیم به سمت پایین تپه . دامنو پیدا کردیم . کنار رود خونه کوچولو که بزرگ تر از نهر بود و آب شفافی هم داشت افتاده بود . انبوه درختان دور و بر رود خونه و فضای جنگلی و کوهستانی و یه قسمت هم که حالتی مرتعی داشت زیبایی رو به اوجش رسونده بود . مخصوصا صدای بلبلان ما رو دعوت به سکس دیگه ای می کرد -بردیا من کسم دیگه تکمیله اگه دوست داری کیرت رو بکن توی کسم که می خوام یه خاطره خوش از این سفر داشته باشم . . -دردت نگیره نسترن جون آخه خشکه -دست بذار رو کسم آبشو بیار بالا -مگه بازم هوس داری -به نظر تو هر چقدر کس آدم تکمیل باشه می تونه این قشنگیها رو ببینه و ساکت بشینه و حسی نداشته باشه ؟/؟ این بار دامنشو رو زمین پهن کرد و زانوهاشو گذاشت روی اون . یه حالت قمبلی گرفت و منم دستامو گذاشتم رو کمرش . خیسی کسشو فرستادم روی سوراخ کونش با این حال درد می کشید تا این که کیرم رفت توی کونش و آروم گرفت . به یاد گاییدن نیوشا خواهرش افتادم .. چه خوب فکرمو خونده بود -چیه اون روز زهر مارت شد که داشتی کون خواهرمو می کردی ؟/؟ -راستشو بگو واسه نیوشا ناراحت بودی یا خودت .. خندید و گفت هر دو تا .  این نیمچه رود خونه که بهتره بگم جوی آب و صدای بلبل و نسیم خنک و سکوت هوس انگیز طبیعت مارو یک ربعی اونجا نگه داشت . این بار دیگه کاملا برهنه شدیم ترسو گذاشتیم کنار . توی کونش آب ریختم . ازم خواست که یک بار دیگه کسشو بکنم .. .. نمی دونم که آیا برای سومین بار تونستم ار گاسمش کنم یا نه . خودمونو مرتب کردیم و بر گشتیم . کسی ازمون چیزی نپرسید . فقط بین راه بار ها و بار ها بوسیدمش . البته در جاهایی که دیدی به پایین نداشتیم . اون روز هم به خیر و خوشی گذشت . نیوشا رو دیگه توی خونه نسترن نمی کردم . زن عمو ازم می خواست که با نیوشا از دواج کنم تا پیوند ما محکم تر شه . ولی چیزی که بیشتر از این مسئله تکونم داد این بود که زن عمو نسترن بهم گفت که از من بچه دار شده .. حس کردم شوخی می کنه .. اون که از قرص استفاده می کرده . البته طبق گفته خودش . نباید به حرفاش اعتماد می کردم . شاید بچه مال عمو جون باشه .. ولی یک زن خودش بهتر می دونه چیکار کرده . با این حال وقتی ناصر کوچولو به دنیا اومد  و چند ماهی گذشت همه می گفتند که چقدر شبیه به منه . با این که من و عمو شباهت زیادی نداشتیم . .. -نسترن جون ناصر پسر منه ؟/؟ راستشو بگو -عزیز من تا وقتی ازتوبار دار نشدم نذاشتم اون چند ماهی و قبل از بارداری عموی کس خلت توی کس من آب خالی کنه .. الان هم مجبوری باهاش سکس می کنم . .. دیگه بار آخرت باشه نسبت به من بد بینی . -دیگه تکرار نمیشه .. -ولی یه چیزی هست که باید تکرار شه و اون حال دان به من و سکس با منه .. .... پایان ... نویسنده ....ایرانی 

4 نظرات:

کیان گفت...

سلام عالی بود فقط داستان بیهوش کردن مامان پریسا ادامه دار بنویس فانتزیش هم بیشتر کن داستان پرطفداری میشه

ایرانی گفت...

سلام کیان جان ! سر فرصت این کار رو می کنم . فعلا کمی به داستانهایی با سوژه هایی جدید تر و ابتکاری بپردازم بد نیست و این داستان را هم هر چند وقت در میان به صورت سریالی جدا یک قسمتی رو می نویسم . با تشکر از کیان جان گلم ...ایرانی

جیبر گفت...

با سلام و خسته نباشید به ایرانی گل میخواسم بگم تو این مدتی که نبودم ترکوندی حیف خیلی از داستانا رو از دست دادم ولی از این به بعد پایه ثابتتم موفق باشی
جیبر

ایرانی گفت...

جیبر جان ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست . وقت وسیعه . عجله نکن . خوشحالم که دوباره به جمع ما بر گشتی . پاینده و پایدار باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر