ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 96

دخترا دخترای گلم دیگه یواش یواش شما ها هم باید خودتون رو نشون بدین . به شما دو تا میگم . در هر صورت جا داره که من در این خونه سه تا عروس داشته باشم . مامان که رفت سه تا واسم گذاشت . یکی از یکی گل تر . نونا : بابا نمیشه اگه قبول نشدیم یه ارفاقی بکنین ؟/؟ -نه مرغ یک پا داره  من در مورد نورا این حرفو زدم در مورد شما هم باید بزنم . شما سه تا دختر هستین همون جوری که سهم الارث شما مساویه در بقیه مسائل و مزایا هم باید از حقوق و شرایط یکسانی بر خوردار باشین . .خلاصه اونا داشتن خودشونو می کشتن ولی من عین خیالم نبود . فقط می خواستم لذت ببرم از این که دخترام برای موفقیت خودشون تلاش می کنند و این که به این که زیر کیر باباشون باشن چقدر اهمیت میدن . نونا خیلی نگران تر از نینا به نظر می رسید . خیلی نصیحتش کرده اونو دلداری می دادم که بر خودش مسلط باشه تمرکزشو از دست نده . اگه یکی از اینا موفق نمی شد افت  روحی شدیدی براش داشت و حال منم گرفته می شد . یعنی واقعا این شرط ضرورت داشت که من واسه دخترام گذاشتم ؟/؟ نمی دونم باید منتظر بودم و می دیدم . خلاصه , کنکور سراسری هم بر گزار شد و نونا و نینا هم  به وقت اعلام نتایج اولیه هیجان و استرسی مثل اضطراب نورا رو داشتند . .نورا به وقت اعلام نتایج رفت سر کامپیوتر . هیشکدوم از  اون دو تا دلشو نداشتند که خودشون  به ما نیتور نگاه کنن . نورا : دخترا من اگه خبر قبولی و نمره عالی هر کدوم از شما رو بدم یه شیرینی مخصوص می گیرم . بهتون از الان گفته باشم نینا و نونا دو نفری باید قبول کنین  . من می خوام که یک نوبت از نوبتهای خودتونو که شبا پیش بابا می خوابین بدین به من .. نینا : عجب حرصی می زنی نورا . تو که از سه تا شب جمعه دو تاش مال تو شده .. که حالا ما هم بیاییم توی گود میشه نفری یکی .. -خلاصه قبوله ؟/؟ نونا : حالا قبول شیم .. نورا رفت و  نگاهشو به صفحه دوخت . یه چیزایی رو یاد داشت کرد تا به ما نشون بده . نونا و نینا با یه حالت خاصی بهش خیره شده بودند . انگاری ازش انتظار چیزی رو داشتند . شاید یه چیزی در حد یک معجزه  .به چهره نورا نگاه می کردم . من هم مضطرب شده بودم . دلم می خواست اون دو تا دختر من هم موفق می شدند . ولی نورا خیلی خود نگه دار بود . با این حال یک حسی بهم می گفت که هر دو تا دختر تونستن یا می تونن موفق شن که هم رشته و هم دانشگاهی نورا بشن .. روشو بر گردوند طرف من -دخترا یادتون نرفته که چی بهم قول دادین .. رنگ و روی  نونا و نینا مثل گچ سفید شده بود . بدنشون به لرزه افتاده بود . -بابا دخترای خیلی تیز هوشی داری ولی از حق نگذریم دختر بزرگ شما از این دو تا تیز هوش تر و قوی تره . تبریک میگم هر دو تا تون می تونین بیاین به همون دانشگاه من و رشته پزشکی هم درس بخونین . اما من از شما جلو زدم . نمره و رتبه من عالی تر از شما شده . بین شما دو نفر نینا کمی بهتر آورده ولی دو تایی تون پذیرفته شده این .. یعنی همون رشته اول انتخابی قبولین . دو تا خواهر از خوشحالی می لرزیدند .  رفتم وسطشون . می خواستن خودشونو بندازن بغل من ولی دست و بالشون نای حرکت نداشت . من رفتم وسطشون و اونا رو بغلشون زدم . سه تایی به گریه افتاده بودیم . نورا هم خودشو به ما رسونده بود ولی اون بی خیال نشون می داد و اشکی نریخت . -می دونستم دخترا شما موفق میشین .. هر دو تا تون میشین زن من . خودم در مرحله دختری بهتون یک درجه میدم . دخترا ساکت شین . الان وقت خوشحالیه . من فداتون شم تا یکی دو ساعتی رو عروس بزرگه داشت ازمون پذیرایی می کرد . -ولی بابا هر چی باشه همسر اول یه چیز دیگه ایه .. من که منظورشو فهمیده بودم و در واقع داشت به خودش می گفت فوری یک جواب با حالی دادم -راست میگی نورا جون هیشکی مامان مهناز شما نمیشه .. . دختر بزرگترم اومد جلو و گفت بابایی درسته که ما مثل مامان نمیشیم ولی من که از این دو تا خواهرم بهترم . هم خوشگل ترم و هم رتبه ام بهتره .. نینا : ببین نورا سوالات پارسال راحت تر بود .. نورا : تو از کجا می دونی . چون منتشر شده و توضیحاتش اومده داری اینو میگی ؟/؟نزدیک بود سر این موضوع دست به یقه شن . -دخترا به خواهرتون احترام بذارین . نا سلامتی اون یک سال از شما جلوتره و در همون دانشگاهی  پذیرفته میشین که اون یه سالی رو اونجا مشغوله . با این که دامنه اختلاف سن اونا بیشتر از دو سال نبود با این حال گاهی می دیدی که نورا  می خواد ریاست و سلطه خودشو بر اون دو تا خواهر نشون بده . هر چند در این منزل بیشتر وقتا نیاز به ریاست من بود ولی میذاشتم که دخترام راحت باشن به شرطی که  حقوق همو رعایت کنن .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرنی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر