ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 1

بالاخره شوهر نامردم منو به حال خودش گذاشت و رفت . منو با چهار تا پسر .. البته پسرا کوچولو موچولو و قد و نیم قد نبودند . به ترتیب 21 و20 و 19 و 18 سال سن داشتند . وضع مالی منم که چه عرض کنم  اگه بگم پولم از پارو بالا نمی رفت حداقل تا وسطاش می رسید . این شوهر  نا مرد ما از اون ملاکین بزرگ کرج بود . ما توی شهر زندگی می کردیم و اونم خب توی همون روستا . از بس عیاش بود تا سی سالگی زن نگرفته بود .. پدرم با اون یه معامله تجاری داشت و کلی هم بهش بدهی داشت .  کار به ورشکستگی بابا جونم می کشه و مامان و بابا و من و دو سه تا داداش کوچیکه  منم باید گشنگی می کشیدند . این مالک بزرگ عاشق من میشه . حالا من چند سالم بود ؟/؟ هیچی چهارده سال . تازه اومدم یه چیزی از زندگی بفهمم . گریه و آیه  و توسل به ائمه و اطهار که پدر جان من تک دخترتم می خوام به جایی برسم . هیچی نشد که نشد . تازه دلمم سوخت و با این مرتیکه الدنگ که واقعا هشت قد و دراز هم بود ازدواج کردم . کیرش هم مثل قد خودش دراز و لاغر بود . بدهی ها رو که بخشید هیچ همون موقع چند تا خونه و زمین توی شهر و اطراف رو به اسم من کرد که بعد ها که به سن قانونی رسیدم مالکیت کاملش نصیبم شد . این قلی خان ما از همون اول عیاش بود و سفر های خارجه زیاد داشت . ظاهرا عادت کرده بود به این جور زندگی . کسی که پونزده سال قبل از ازدواجشو توی عشق و حال باشه نمیشه ازش انتظار داشت که بعد از ازدواجو هم به همین صورت سپری کنه . اون چند سال اول رو هم هر سال یه بچه راه مینداختیم . از دومی به بعدشو به امید دختر ولی حیف حیف که همه شون زدن و پسر از آب در اومدن . یکی از یکی وروجک تر . اون قدر شیطون بودند که گاهی وقتا از نگاهاشون می ترسیدم . در هر حال همه می گفتند یه مردی که با پونزده شونزده سال اختلاف سنی با یه دختر ازدواج می کنه زن خوشگلش مال مردمه . راستش  وقتی که شوهرم ولم کرد و رفت توی امریکا موند من سی و شش سالم بود . وقتی  به روزای اول ازدواجم فکر می کردم و به این فکر می کردم که با یک مرد سی سا له ازدواج کردم و حالا که سی و شش سالم شده احساس جوانی می کنم اونو زیاد پیر احساس نمی کردم . ولی من اون موقع چهارده سالم بود و قتی هم که به سن قانونی کاغذی رسیدم چهار تا پسر داشتم . کاش تو امریکا ی پیشرفته زندگی می کردم و در دبیرستانهای اونجا که به پسرا و دخترا تمرین جنده بازی  و اصول سکس بهداشتی رو یاد می دادن درس می خوندم . اصلا این ازدواج دیگه چی بود . گناه کبیره ای بود که انداختن گردن ما . اصلا از من می شنوی باید کاری کنند که تخمدون این زنا تا سن هیجده بارور نشه . من که فکر می کنم اگه بچه هایی باشن که از مادرای زیر 18 سال دنیا بیان همه  میشن غیر قانونی . به اینا نباید اصلا پاسپورت بین المللی داد .یا بهتر بگم ویزا و خروجی داد . حالا بگذریم . این شوهر نسناس من اون جوری که دوست داشتم بهم نمی رسید . چقدر دلم می خواست بیشتر با هم سکس داشته باشیم . ولی این کیر درازش همیشه یه مقدارش بیرون می موند ولی من دوست داشتم کلفت تر باشه تا بیشتر بهم حال بده . در هر حال من موندم و اسحاق واحسان   و افشین و اشکان . بازم جای شکرش باقی بود که این پسرام همه به من رفتند . خوشگل و خوش تیپ با کلی دوست دختر . همش آرزو می کردم که کار دست خودشون ندن و یه جنده خانومو عروس ما نکنن که به طمع پول و ثروت پاشو توی خونه ما باز کنه . شوهرم اهل منقل و وافور و تریاک و این بند و بساط ها هم بود . خیلی ها به من می گفتند که افرا جان تو هم برو دنبال عشق و حالت و کیف کن و اگه بری زیر کیر یه مرد دیگه  مزه کیر شوهرت واست کم میشه و اون حس حسادتو دیگه نداری . ولی من قبول نکردم و گفتم ما از این کارا در خونواده مون نکردیم . تازه اگه ما رو بگیرن میگن زن شوهر داره . آخ که کیرنداشته ام توی کون همچین شوهری بیاد . هر چند خیلی متجدد مآبانه می گشتم و خیلی هم آلامد کار می کردم . این پسرا و مردای محل هم که همش با اون چشم چرونی هاشون داشتن منومی خوردن . بار ها دلم هری ریخت پایین و روی کسمو داغ کرد ولی هر باری فکرمو می بردم جای دیگه .. حالا این عوضی از امریکا واسم پیام داده که هرچی که بهت بخشیدم از شیر مادرهم حلال ترت .  من باید چیکار می کردم . اصلا حرف طلاق رو هم نزد و منم دلم نمی خواست زیر بار این ننگ برم . بذار اسمش رو من بمونه . قلی  خان .. . پسرامو هم به یه سر انجامی داشتم می رسوندم . اسحاق و احسان که  در یه دانشگاه توی همین کرج داشتند مهندسی می خوندند و افشین و اشکان یعنی پسرای سوم و چهارم منم که تهران پزشکی می خوندند .. نمی دونستم چیکار کنم شوهرم رفته بود .همون که ریختشو نمی دیدم  واسم یه دنیا ارزش داشت . فکر کرد داغ به دل یخ میذاره . ولی جواب کسمو چی می دادم . هرشب که می رفتم رختخواب گریه می کرد و ازم کیر می خواست . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

10 نظرات:

ناشناس گفت...

داستان نو میارک یاشه دادا
بالاخره یعد هزارتا تلاش شد یا گوشی بیام سایتت.
داستانت از همین اولش معلومه قراره حسابی توش یه مادره برسه ها
منتظر ادامه داستانت هستم.
راستی من کینگ05 لوتی ام
بایت لطفی ام که تا حالا یه من داشتی یه دنیا ممنون همیشه پاینده و پیروز باشی

ایرانی گفت...

سلام به داداش کینگ صفر پنج نازنین و گل و دوست داشتنی .. یه مثالی هست که میگه زاغ رفت راه رفتن کبک را بیاموزد راه رفتن خود را هم فراموش کرد .. از بس این طرف نظر کم میدن و منم از نظر نظر سرم به لوتی گرم شد یه چند ساعتی رو دیگه این طرف نیومدم . خیلی خوشحال شدم که پیام گرمت رو دیدم و خوندم . لطف و محبت تو یادم نمیره که در زمانی که هر کی از راه می رسید و ته داستانو که اسم نویسنده رو قیچی می کردند اولش تو و بعدشم آره داداش و سایرین ازم حمایت کردید .. این داستان هم هفته ای دوبار منتشر میشه . ته دلم می خواست هفته ای یک بار می کردم و یکی دیگه رو به یک سوژه جدید و ابتکاری می دادم ولی این جوری باز فاصله میفته . این جا دیگه همه چی خودمم . ابر و آستر و رویه و تنه و نونوا و نون پز و خمیر گیر و آسیابان و کشاورز و...دیگه مثل لوتی کسی غیر من نیست سر لحاف ملا دعوا بیفتن . البته من مدیر اینجا نیستم . داداش امیر گل یه سری مشکلاتی داره هر چند وقت درمیون سری می زنه و میره . ما در خدمتیم . شاد و پیروز باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

فدا مدای مهر محبتت. من که همیشه عاشق این مرام و مهربون حرف زدنتم یعنی خداییش تکی لنگه نداری داداش. هرچی در موردت یگم کم گفتمه.
این گوشیم که درست شد کلا میام نونو از همینجا میگیرم می خورم. دیگه نمیزارم برسه فروشگاه تا بعدش بخورم نونو.
اره دیدم نظرات کم شدنه اینجا اما در عوضش اون سمت کلا نظر زیاد میدن واست. کلا اسم اون بخش باس بشه سایت امیر سکسی نویسنده ایرانی بزرگوار. جون تازه داده داستانات به اون یخش خداییش
امیدوارم مشکلات امیرم حل شه. و سالم سرحال باز بیاد
دادا زیاد پر حرفی نمی کنم. فقط اینکه واقعا خیلی خوشحال شدم که مستقیم تونستم بالاخره باهات حرف بزنم. و بازم واقعا بابت لطفایی که همیشه بهم داشتی ازت ممنونم. خیلی زیاد داستاناتو دوست دارم مخصوصا وقتی احساسی میشه. و حسو طوری به طرف القا می کنی که کلا پرده بین واقعیت و خیال از بین میره.
دیشب که داستان دختر و پدره رو خوندم که پدره پسر دلش می خواستو باقی ماجرا چند بار بغض گرفتمو و آخراش چند قطره ای هم اشکم سرازیر شد. اینقده برده بودم داستانت تو حس که نگو. واقعا واقعا بخاطر این قلم قوی که داری بت تبریک میگم. خیلی خیلی زیبا می نویسی. حقته که بهت میگن ایرانی قلم طلایی.
یه تشکر خیلی خیلی ویژه ام ازت بابت ادامه داستان مهندس روشنک دارم. از امروز روزی چند قسمتشو می خونم خیلی دوست دارم این داستانو و شخشصیتاشو.
قرار بود بعنی پرحرفی نکنم اما کردم ببخشیدا.
بازم اول از خودت بعد از اره داداش گل و امیر یزرگوار صمیمانه سپاسگذاری می کنم و امیدوارم این سایت از قبل پربار ترو یشه و از همه مهمتر آرزوی سلامتی واسه خودتونو خانوادهاتون دارم. ماه رمضان رو هم بهت تبریک می گمو و نماز روزتم قبول خدایی که بهش اعتقاد داری باشه.
دیگه بیشتر از این مزاحمت نمیشم. اما دیگه اینجا واست نظر میزارمو و کلا بهت سر میزنم. مرتب. بیشتر شبا البته.
موفق باشی همیشه داداش کوچیک و دوستدارت محمد یا همون کینگ05 لوتی

دلفین گفت...

داداشم داستان جدیدعالیه شروع شد ولی فکر کنم مامانه نقشه های زیادی داره برای سکس با پسراش داداشم بقیه داستانها هم خوندم عالی بودن

ایرانی گفت...

ممنونم دلفین جان ..چه مامانه نقشه داشته باشه و چه پسرا نقشه داشته باشن هدف یکیه .. به هم رسید ن اونا و در کنارهم بودنشون . شاد باشی و سپاسگزارم از همراهی و توجهت ....ایرانی

جیبر گفت...

من که خودمو اماده کردم واسه ادامه داستان ببینم چی میشه مثل همیشه جنجالی ایول
جیبر

ایرانی گفت...

سلام جیبر جان رسیدن به خیر ! خسته نباشی . کجا بودی داداش؟ امتحان که خیلی وقته تموم شده ؟ در هر حال اگه چند ماه بشینی و یکسره بخونی بازم نمی رسی . خوشحالم که برگشتی . قزمزته ..ولی این تیم قرمز حسابی ما رو قرمز کرده .. شاد و خندان باشی ....ایرانی

جیبر گفت...

سلامی دوباره به ایرانی و تمامی دوستان و البت خسته نباشید
اره ایرانی جون امتحان که خیلی وقته تموم شده دلیل نبودنم اینترنت زیقی بود که شکوندن فیلتر یه جورایی سخت بود ولی مهم اینه که از این به بعد هستم راستی امروزم که اولین بازیمونه امید وارم بترکونیم و دوست دارم جادوگرم رو اوج باشه با اینکه از جمعمون رفته ولی همیشه تو دلمونه

ایرانی گفت...

جیبر جان خسته نباشی ! خوشحالم که با پیامهای گرمت در کنار ما هستی . در مورد پرسپولیس باید گفت این پرسپولیس است که به نامها ارزش می بخشد اولویت با پرسپولیس است . هر چند بازیکنان به هر تیمی که بروند مورد احترام ما هستند اما سربلندی و موفقیت تیم ریشه ای پرسپولیس و جنگندگی آنها بسیار با ارزش تر است . هر چند تاریخ ایران در حال حاضر بازیکنی به تکنیک و موثر بودن علی کریمی ندیده که در گذشته های دور بی تردید این نقش را علی پروین داشته است . البته بازیکنان خوب زیادی از پرسپولیس رفته اند . نمی دانم روز نا مه ها هم دقیقا نمی گویند پشت پرده چه خبر است . آیا بازیکنان به خاطر پول بیشتر جدا شده اند یا غرور و تکبر خود .. که اگر به خاطر غرورشان باشد همان بهتر که رفته اند مثل انصاری فرد . در هرصورت انتظار می رفت تیم قوی تر بسته شود ولی با این حال امیدوارم با غیرت و تعصبی که در بازیکنان پرسپولیس سراغ داریم شکست چند سال اخیر را جبران نمایند . شاد و سربلند باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...


....پاسخ :کینگ صفر پنج بسیار بسیار عزیز ودوست داشتنی ومهربان ونازنین ..هرچند که نمیتوانم خود را مقصر بدانم ولی خود را واجب العذر می دانم و بسیار بسیار بسیار به توان بی نهایت از شما پوزش می طلبم که پیام گرم ومحبت آمیز شما وارد اسپم سایت امیر سکسی شد و از شانس بد تر در همان لحظه دهها اسپم خارجی و تبلیغات هم بعد از آن وارد شده واین پیام گرم ومحبت آمیز شما غرق در پیامهای بی مصرف کشور های خارج شد و خیلی تصادفی امشب متوجهش گردیدم و چه جوری بگم شر منده ام.البته پیام قبل شماروکه دریافت کرده پاسخ داده بودم . خیلی خیلی به من لطف داری کینگ صفر پنج گل ونازنین و دوست داشتنی . که شروع لطف ومحبت شدید در سایت لوتی با شما یا از شما بود که بعدش آره داداش نمونه ادامه دهنده راه شما شد که همچنان ادامه دارد . هنوز در شوک این پیام شما هستم . امید وارم دلیل بر بی توجهی من ندانید . شاید روزی پنجاه بار در دو سایت لوتی وامیر برای برای پاسخ به نظرات وارد می شم ..آن هم پیام گرم یکی از بهترین دوستان و برادرانم جا مانده ؟/؟ داستان خانم مهندس روهم از نظر نگارشی تموم کردم . کلا ۹۲ قسمت شد که حدود ۸۰ تاشومن نوشتم .ولی نشد مثل نویسنده اصلی ادامه بدم . پایان اون رو بیشتر به واقعیتهای روابط زندگی زناشویی بی قید وبند وسر مایه داری توجه داشته ودرهر حال ۶ فسمت با قیمانده رو احتمالا در دو سری خواهم گذاشت . خود من بیشتر به نوشتن داستانهای عاطفی و عشقی علاقه مندم .دلم می خواد زودتر و عجولانه این متن رو تموم کنم و حسن نیت خودمو نشون بدم . داداش محمد یا کینگ صفر پنج گل شما بزرگ ما هستید بزرگی به عقل است نه به سن و می دانم بسیار بهتر از من می اندیشید و عمل می کنید . خیلی دلم می خواد یک متنی بنویسم که خدا هم درش حضور داشته باشه یعنی یک رمانی که هیچوقت تموم نشه . ولی شاید زیاد حوصله خوندنشونداشته باشن . یه چیزی شبیه معراج عشق ولی در برخورد با آدمای اجتماع . هر جا میریم خدا روحس کنیم . در خوردن در خوابیدن ..در حرف زدن با دیگران .. در غم وشادی ..در عصبانیت .. نوشتنش هم خیلی راحته وهم سخت ..هم احساس قوی می خواد وهم درک احساس دیگران .. ولی فعلا نمیشه ..بازم فکرم رفت پیش این اسپم اعصابم خرده . سرم درد گرفته . که یه موقع فکر نکنید خدای ناخواسته به شما توهین کرده ام . شرمنده ام.تقصیرکار نیستم ولی باید تنبیه بشم . برای شما وخانواده گرامی ونازنینتان آرزوی شاد کامی وتندرستی نموده....با نهایت احترام و امتنان و پوزش ..دوست و برادرت ..ایرانی

 

ابزار وبمستر