ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 94

ببینم دخترا خیلی سردتونه ؟/؟ اگه بدونین من چقدر زمستون و پاییز و بهار اینجا رو دوست دارم . تابستوناش هم قابل تحمله . آخه هوای به این معتدلی به این دلپذیری .. شما در این فصل سال درکجای ایران می تونین پیدا کنین ؟/؟ .. نستوه می خواست یه جورایی نسیمو به حرف بیاره تا صدای قشنگشو بشنوه ولی دختر همچنان ساکت بود . مهری هم مدام از زمین و زمان و چپ و راست حرف می زد ولی نستوه در عالم خودش بود . به حماقتی که به نظر خودش انجام داده بود فکر می کرد . نسیم هم در این فکر بود که چطور می تونه در انتخاب لباس عروس به مهری کمک کنه . دلش می خواست بباره . بباره . گریه کنه فریاد بزنه . به دنیا بگه که چه بلایی سرش اومده ولی نمی تونست حرفی بزنه . اونا به چند تا از این فروشگاههای لباس عروس در مرکز شهر رفتند . اتفاقا یکی از دانشجویان  دانشگاه به عنوان فروشنده اونجا بود . وقتی  این خبر رو شنید که نستوه و مهری میخوان از دواج کنند  یه نگاهی حاکی از حسرت به مهری انداخت و حس کرد که دماغ ستایش سوخته چون اونا یک گروه بودند که فکر می کردند نستوه ستایشو دوست داره واسه همین زیاد سر به سر ستایش نمیذاشتن . -نسیم این لباس چطوره این که حاشیه هاش کمتره یا اون که   طرحش بیشتره .. یا اونی که خیلی خالی تر نشون میده .. نستوه تو چی دوست داری . اگه یه چند ساعتی منو بی حجاب تر تحمل کنی می تونم یکی رو انتخاب کنم که  خیلی ارزون تر باشه .. -هرچی می خوای بگیر مهری . هر چی دوست داری انتخاب کن . زود باش . -نستوه چرا حالا عصبی میشی . من دوست دارم یه چیزی بگیرم که تو هم دوست داشته باشی . اگه قراره که فقط خودم از دیدن خودم لذت ببرم پس واسه چی می خوام از دواج کنم . من می خوام واسه تو خوشگل کنم نه این غریبه هایی که که می خوان چند ساعت بیان و برن . مهری لباشو گاز می گرفت تا اشکش در نیاد . نستوه فهمید که اشتباه کرده . نسیم هم پشیمون شده بود که چرا همراهشون اومده . دلش پر از درد بود . نستوه بدون این که احساس خاصی راجع به لباسی داشته باشه یکی رو به اتفاق مهری قبول کرد و نسیم هم تاییدش کرد ولی نسیم یکی یکی لباسها رو وارسی می کرد و حس می کرد که اگه نستوه همونی بود که اون می خواست امروز می تونست خودشو خوشبخت ترین دختر روی زمین احساس کنه ولی اونی که به عشق و عشقش  می رسه خودشو از همه خوشبخت تر می دونه . پس خوشبخت ترین نمی تونه یه نفر باشه ولی حالا احساس بد بختی می کرد . سرشو بالا گرفت . به چهره نستوه که به سویی دیگر می نگریست خیره شده بود . اون شادی رو درش نمی دید که هیچ , دنیایی از غمو درش احساس می کرد . چرا نستوه چرا نمی خندی . ازدواج رو اسارت می دونی ؟/؟ یا مهری رو دوست نداری ؟/؟ یا دلت می خواد بازم کلی دختر دورت رو گرفته باشن . مهری یه لحظه رفته بود دستشویی . نستوه خودشو به عشقش رسوند .. -نسیم هنوز دیر نشده .. تو فقط بگو دوستم داری . بگو می تونی با من بمونی . بگو نسیم من دوستت دارم . من نمی تونم بدون تو زندگی کنم . مهری برگشت . -چی شده بچه ها . دیگه هر چی بود خریده شد . بهتره نماز شک دار نخونیم . کی توی این زمستون هوس بستنی داره . -مگه زمستون بستنی هم می فروشن ؟/؟ -وقتی که عشق توی زمستون بیشتر داغ می کنه چرا بستنی پیدا نشه که خنکمون کنه ؟/؟ سه تایی شون رفتند به یه کافه . نسیم نمی تونست خودشو خوشحال نشون بده ... داشت فکر می کرد که چیکار کنه .. من در عروسی شرکت نمی کنم . میذارم یه طرفی در میرم . مثلا یه بهونه ای میارم و میگم که رفتم حج عمره . میگم یدفعه ای پیش اومد . نمی تونست اون دو تا رو با هم ببینه . فکر نمی کرد وقتی که خودشو قانع کرد که بتونه نستوه رو بسپره دست مهری شرایطی هم پیش بیاد که اونا سه تایی با هم باشن . . مهری رو به خونه شون رسوندند و نستوه و نسیم به سمت خارج شهر به راه افتادند . -کجا داری میری نستوه . منو ببر خونه . من نمی خوام با تو بیام . تو حالا می خوای با مهری از دواج کنی . چرا منو اذیت می کنی -نسیم تو دیوونه ای . دیروز که نمی خواستم با مهری از دواج کنم چت بود ؟/؟ دیدی که دوستت داشتم و دارم و هر چی رو که تو گفتی گوش کردم . چرا تو به حرف من گوش نمی کنی نسیم . . سرت رو بالا بگیر . به چشام نگاه کن .. ..نزدیک بود بزنه به ماشین جلویی . -چند بار بهت بگم . من دوستت ندارم . من نمی خوام . چرا عذابم میدی .. -من عذابت نمیدم . من دارم این کارا رو می کنم که فردای زندگی حسرت نخورم که چرا سعی خودمو نکردم . نسیم فکر کردی من حالیم نیست ؟/؟ تو امروز حالت خوش نیست . از وقتی که من و مهری تصمیم به از دواج گرفتیم اصلا حالت خوش نبوده . نسیم چرا نمیگی که دوستم داری . چرا این قدر کله خر و کله شق و لجبازی .. حس می کنم که قراره یه اتفاق بدی بیفته . ممکنه که من بمیرم . چون نمی تونم این وضعو تحمل کنم . ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر