ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 92

از اون طرف  مهری و نستوه رفته بودند وسط باغ و داشتند قدم می زدند . نستوه حس کرد که باید خودشو از این حصار و زندان رهایی ببخشه . چون به اندازه کافی زجر کشیده بود . ولی می دونست که از این عشق از این پیوند نمی تونه لذت ببره . هر چند که نمی شد اسم این پیوند رو گذاشت عشق . ولی این دختر مهری که گناهی نکرده .اونم یک انسانه . انسانی که باید زندگی کنه . نیاز به عشق داره . اون عاشقه همه چیز خودشو وقف اون کرده .. من که حالا بهش گفتم می خوام باهات از دواج کنم پس باید اونو خوشحالش کنم . نسبت به اون مسئولیت دارم . نباید رفتاری مثل رفتار مرده ها باهاش داشته باشم . اون که گناهی نداره . اون چه می دونه سر نوشت من و نسیم چه بوده . خدایا کمکم کن . بذار این دختر رو خوشبخت کنم . اون دلش صافه . پاکه . اون خالصانه خودشو در اختیار من گذاشته . اون طرف نسیم کنار درخت عشقش رو زمین دراز کشیده بود و این طرف مهری و نستوه در حال قدم زدن بودند . -نستوه اصلا باورم نمیشه که من و تو داریم باهم از دواج می کنیم . من خیلی می ترسم . دلم شور می زنه که یه چیزی این از دواج ما رو به هم بزنه واسه همین دلم می خواد زود تر با هم از دواج کنیم . البته هر وقت تو بخوای و هر وقت تو بگی .. -مهری اینجا بهم آرامش میده . نمی دونم چرا هر وقت دلم می گیره با قدم زدن میون این درختا و چمن و گل و گیاه آروم می گیرم . یه دستی به سر و روی اینجا بکشم میشه باغ بهشت . اتاقا رو اضافه می کنم .. می تونی باهام اینجا زندگی کنی ؟/؟ می دونم سختته و عادت نداری .. -نستوه داری باهام شوخی می کنی ؟/؟ مگه من از اون سوی ابرا اومدم که نتونم روی زمین باهات زندگی کنم ؟/؟ هر جا که تو باشی برام یه کاخه . یه قصر با شکوهه . حتی حاضرم با تو به بیابونا بیام . اونجا زندگی کنم . بستری برای خوابیدن نداشته باشم ولی وقتی که چشامو باز می کنم وقتی که از خواب بیدار میشم ببینم که سرم رو سینه های تو قرار داره . اگه سینه ات درد نگیره .. حس کنم که وقتی می خوام بخوابم تو در آغوش منی . من زیباییها رو وقتی که تو در کنارم نباشی زشت می بینم و زشتیهای ظاهر و سختیها رو وقتی که تو با من باشی زیبایی و راحتی می بینم . نستوه نزدیک بود گریه اش بگیره . به خاطر این همه صفا و صمیمیت مهری .. از خودش خجالت می کشید .. نسیم تو همه ما رو کشتی همه مونو نابود کردی .. من چه جوری می تونم مهری رو خوشبختش کنم . من نمی تونم خدایا من اگرم بخوام نمی تونم . چه تلخه این لحظه ها . نسیم تو با همه بدیهات هنوزم می تونی خوب باشی . هنوزم می تونی بهترین باشی چزا باهام این جور بازی می کنی . چرا قلب من و خودت و مهری رو به بازی گرفتی . به خدا این رسمش نیست . چند بار رفت لب باز کنه و به مهری بگه ولی هر بار که چهره امید وار و خندونشو می دید پشیمون می شد .. دختر از آرزوهاش می گفت . -نستوه منم از طبیعت خوشم میاد وقتی که خسته از سر کار بر گردیم نمی دونی این جا چقدر به آدم آرامش میده . بچه ها خیلی راحت می تونن در این محیط رشد کنند و بازی کنن . چقدر خورشید اینجا قشنگه . وقتی که غروب می کنه . حتی صبحها حالشو داری که خیلی زود از خواب بیدار شی و طلوعشو ببینی . من هر روز صبح بیدار میشم و راه میفتم به طرف خورشید به شرطی که تو بیای دنبالم و با هم ببینیم . بغض نستوه ترکید . به یاد ش اومد که نسیم هم صبح زود مسیری رو از خونه تا ابتدای رود خونه طی می کرد تا  کرانه آسمونو ببینه تا تیغه های خورشید رو در هنگام طلوع ببینه . اونم چند بار نسیمو تعقیب کرده بود . بالاخره یه بار بهش گفته بود که دوستش داره . از اون به بعد چند بار طلوع خورشید رو با هم دیده بودند .. -نستوه چته چت شده .. تو رو خدا گریه نکن . منم با گریه هات گریه ام می گیره . من دلشو ندارم اشکاتو ببینم . هنوزم دوستش داری ؟/؟ اون که رفته . اون که تنهات گذاشته -نه مهری به خاطر اون نیست . به خاطر صفا و سادگیته . به خاطر اینه که تو چقدر خوب و خواستنی و مهربون هستی و من ارزش و لیاقت تو رو ندارم . واسه اینه که من یه آدم بد هستم . من پستم . من یک عوضی هستم . مهری دستاشو گذاشت رو لبای نستوه . خیلی دلش می خواست اون لبا رو ببوسه ولی می ترسید . بوسیدن نستوه یک بوسه داغ عاشقانه واسش یه آرزو شده بود . اما نمی خواست که با یک نستوه سرد روبرو شه و روحیه اش ضعیف شه . -دوستت دارم نستوه . کنارت می مونم . تنهات نمیذارم . همیشه باهاتم . در سختیها در خوشیها .. در دار و نداری ها . سعی می کنم یک زن خوب و کم توقعی برات باشم . -می دونم می تونی مهری . تو بهترین میشی . سالی که نکوست از بهارش پیداست ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر