ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 91

بالاخره پس از اصرار زیاد من و این که بهشون گفتم باید حتما یه چند تا دختر رو کاندید کنین که من بتونم اونا رو خوب بررسی کنم و ببینم شرایطشون برای عروس شدن چطوره . یه روز دیدم که پسرا میگن مامان ما سه تا دختر رو واسه خودمون کاندید کردیم . نفری یکی اگه ناراحت نمیشی اونا رو بیاریم تا شما هم یه دیدی بهش بزنی و نظر خودتو اعلام کنین . ما دوست نداشتیم و نداریم زن بگیریم ولی شما خودت اصرار داری که دوست داری نوه داشته باشی مخصوصا یک نوه ای که پسر باشه و اسمشو بذاری محسن . اسم بابای گلمو . خدا رحمتش کنه . جاش واقعا خالیه . ولی مامان اونا دخترای خیلی شیطونی هستند اما ساده و خوش قلب . هر سه تاشون هم از همکلاسای میلاد هستند دارن حقوق می خونن . ولی حجابشون هم ضعیفه اما   اهل خیانت نیستند .-ببینم معین جان مگه شما چند وقته باهاشون دوستین که این جوری در موردشون قضاوت می کنی . -یک ماه نمیشه ولی از حرکاتشون مشخصه . تازه ما هم جوونای خوش تیپ و خونواده داری هستیم و یک مامان خوب و گل هم داریم . -از الان بهتون گفته باشم من خودم یک فایل جدا گونه دارم که هر وقت که اراده کردم شما باید به مادرتون برسین . دیگه چی شد و چی نشد و وقت دارم و ندارم نداریم . مبین : مامان جون  ما که اصلا زن نمی خواستیم تو خودت اصرار کردی . الان هم اولش ما که به اونا وعده و وعیدی ندادیم . اگه دوست نداری بگو .. -نه پسرای خوب من . شما نیاز به همدمی دارین و منم اولین نوه پسر خودمو هم اسمشو باید بذارم محسن . حس می کنم که دلم برای باباتون خیلی تنگ شده . گاهی وقتا که یادش میفتم پنهونی گریه می کنم .. پسرا اومدن اول با دلداری عاطفی تسکینم داده بعدش هم شروع کردن به دلداری فیزیکی .. خیلی تسکبنم دادن . .پسرا این آخر هفته ای ناهار بگو بیان پیش من که کارشون دارم . -مامان خیلی با حالن از اونایی هستند که اگه اونا رو ببینی خودت عاشقشون میشی . خیلی هم اهل حالن -ببینم مگه باهاشون حالم کردین . هر لحظه یه چیزای تازه ای می شنوم -مامان چرا از این بر داشتها می کنین . اصلا این طور نیست . اونا خودشون در صحبتای خودشون گفتن . فقط می ترسم یه اشکال کوچیکی داشته باشن که اگه از دواج کنن شاید رفع شه -چیه مبین اونا خود ارضایی می کنن و هل استشها هستند ؟/؟. -نمی دونم یه چیزایی در این مایه ها که ای کاش این جوری بود . اگه این بود که دیگه موضوع رو با شما در میون نمی ذاشتم . در این دوره از سن حتی زنا و دخترای مسن هم خود ار ضایی می کنن چه برسه به این سه تا وروجک -پس مشکل چیه به نظرتون . -مامان شک دارم ولی حدس می زنم که اونا یه گرایشی به لز دارن . نمی دونم -پسرا اینا اگه اخلاقشون ناجور باشه فردا پس فردا خودتون عذاب می کشین . باشه تا روز جمعه صبر می کنیم ببینیم چه جورین .جمعه هم اومد ... ولی عجب دخترای خوشگل و مودبی بودند . -پسرا این خانوما که همه شون شبیه همن ؟/؟ چشم و ابرو و صورت و بینی و رنگ و استیل موها .. فقط یکی دو سانتی پیشونی اونا با هم تفاوت داره . معین مامان جون اینا سه قلون . افسانه و الهه و الهام .. -چه جالب سه تا خواهر سه قلو با سه تا برادر ..با هم دوستن . صورت تک تک دخترا رو بوسیدم . یه لحظه پسرا رو کشیدم کنار و گفتم بچه ها شما اینا رو چه جوری از هم تفکیک می کنین . معین : مامان افسانه مال منه .. -عزیزم هنوز که مال تو نشده همچین میگی که انگاری مال پدرت باشه . خب داشتی می گفتی .-اون یه خال سیاه کوچولو پشت لبش داره . . الهه که دوست مبینه وسط گلوش یه خال گنده داره . الهام هم فعلا بی علامته .. -خدا آخر و عاقبت شما رو به خیر کنه با این خال بازیهاتون . دخترا هم قد و قواره بودند . خیلی هم ناز و خوشگل . سرخ و سفید . با اندامی موزون و کشیده . هر سه تاشون جین آبی پاشون کرده بودند با  یه بلوز یا پیراهن صورتی به سبک لباسای مردونه تنشون کرده بودند که خیلی هم بهشون میومد . عاشق لبای غنچه ای و بینی قلمی اونا شده بودم . .هر چی فکر می کردم کجای این دخترا و کدوم یک از حرکاتشون اثری از شیطنت داره چیزی سردر نمی آوردم . چشای درشت و مشکی به رنگ موهای سرشون که بلند بود و تا کمرشون می رسید .. آخ که چقدر از همین الان بهشون علاقه مند شده بودم . انگاری که من می خواستم باهاشون از دواج کنم . خوب اگه نگاهشون می کردی می تونستی پس از چند بار اونا رو از هم تشخیص بدی . هر چند این کار بازم باید با مکث صورت می گرفت . خلاصه ناهار رو خوردیم و طبق نقشه قبلی یکی واسه خونه مون زنگ زد البته خود بچه ها بودند که رفته بودند حیاط و به خونه زنگ زدند . نگران و سراسیمه طوری حرف زدم که داره مشکلی پیش میاد .. به بچه ها سفارش کردم که تا سه چهار ساعت دیگه هم بر نگردند .. این بهونه رو آوردم که مادر بزرگشون یعنی مادر شوهرم حالش بد شده و اونا دارن میرن یه سری بهش بزنن . هرچه این دخترا عذر خواهی کرده خواستند برن من نذاشتم . حتما فکر کردن عروس با مادر شوهرش خوب نیست . -دخترای خوب من تازه با شما آشنا شدم می خوام شامو هم با هم بخوریم . اگه موافق باشین بریم  یه شنایی در استخر بکنیم . استخر سر پوشیده کوچولویی داریم که آبش مطبوعه و فضای گرمی رو هم ردیف کردم جون میده برای یک شنای جانانه . البته اگه موافق باشین . افسانه : دوست داریم ولی مایو نیاوردیم . -چند تا می خواین دخترا . -بچه ها ازم خجالت نکشین . هم مایو دو تیکه ای دارم هم یه تیکه ای . حتی اگه بدون مایو و لخت هم میخواین شنا کنین من حرفی ندارم .. -نه حداقل ازیه تیکه ای شورت نما  استفاده می کنیم .از نیمتنه لخت باشیم که ایراد نداره -نه دخترای خوشگل من . من حاضرم از تمام تنه هم لخت باشین ... یه چند متری که ازشون فاصله گرفتم به نظرم اومد که الهام داره با افسانه دعوا میفته که چرا قبول نکرده کاملا بر هنه باشیم . ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر