ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 138

سر و بدنمو به طرف پسرا بر گردوندم . چشامو باز کردم و مثلا مات و مبهوت داشتم اونا رو نگاه می کردم -بهمن زود باش  شلوار پات کن مرتب شو . این بیدار شده .. -کامی خیسی  و آب کیر هایی رو که ازش می چکه چیکار کنیم -مگه تمیزش نکردیم -بازم یه چند قطره ای اون داخل می مونه -حرفشم نزنم اون گیج خوابه اصلا به روت نیار -آهههههههه شما کی هستین . من چرا اینجام چرا تنم درد می کنه . چرا حس ندارم . چرا حس ندارم .. کامی : ببخشید خانوم ما کار گرای اینجا هستیم . با غبونی می کنیم .. فقط اومدیم اینجا دیدیم که خواب تشریف دارین دلمون نیومد بیدارتون کنیم . تر سیده بودیم . توی خواب هم حرف می زدبن .. .یه نگاهی به سر و وضع خودم انداختم . تا حدود زیادی مرتبم کرده بودند ولی هنوز می شد برای حال بگیری و خنده هم که شده به اونا گیر داد ..بهمن : ببخشید فضولی می کنیم شما از طلاق و جدایی و این جور چیزا حرف می زدین من نمی دونم اینا چه تاثیری در روحیه شما داشته که تا این حد شما رو خسته کرده که اومدین به یه جایی که برای شما آشنایی نداشت و گرفتین اونجا خوابیدین . ..-درویش  هر کجا که در آید سرای اوست . کامی : آبجی درویش! ما مثل خودتو درویشیم . هر چند این کلبه درویشی مال دولته ولی قابل شما رو نداره تا هر وقت که دوست داشته باشین می تونین استراحت بفر مایید . ...عجب زبون بازایی بودند این دو نفرشون .. -نمی دونم چرا یه احساس عجیبی دارم . یه خوابای خیلی عجیبی می دیدم . بهمن : همشیره چه خوابایی ؟/؟ -روم نمیشه بگم . زشته ولی از اونجایی که شما مثل برادرای منین و در این حال بحرانی و عصبی رهام نکردین میگم . حس می کردم که دو تا مرد دارن منو اذیت می کنن .سرم بلا میارن . چهره نفرت انگیز شوهر سابقمو می دیدم که داره منو اذیت می کنه .. به من دست درازی می کنه .. نمی دونم اون لحظه جدا شده بودم یا نه . هنوزم که هنوزه می ترسم .. خودمو انداختم توی بغل کامران . من می ترسم .. دو نفر بودند . ئو نفر که داشتند منو اذیت می کردند . یه دستمم گذاشتم دور کمر بهمن و اونو به طرف خودم کشیدم .. دو نفر منو اذیت می کردند و من جیغ می کشیذم و لی اونا دست و پامو داشتند و به زور هر کاری که دلشون می خواست باهام انجام دادند . بهمن و کامی هر دو تا شون تعجب کرده بودند . نمی دونستند در مقابل کار های این دختر یعتی من چیکار کنند . --پسرا آرومم کنین بهم عشق بدین . من داغونم . حس کردم که در خواب بهم تجاوز شده .. الان یه حس عجیبی دارم . فکر می کنم که خواب نبودم و بیدار بودم . تموم این بلاها در بیداری به سرم اومده . کامی : خواهر شما خودت تمایل داشتی که به یک صورتی این کار انجام شه ؟/؟ دادی سرش کشیدم و گفتم چی ؟/؟منظورت چیه .. جا رفت و با تته پته گفت منظور بدی نداشتم فقط خانومایی که از همسرشون جدا میشن چون تا حالا یه سری از وظایف زنا شویی رو انجام می دادن براشون سخته که سختی بکشن . -منظورتون چیه .. دو تایی شون دستاشونو رو سینه ام به حرکت در آورده و منم که می دونستم جنس خراب و خرده شیشه دارشونو مقاومتی نکردم گذاشتم هر کاری که دوست دارن با هام انجام بدن . اونا بهم گفتند که هر کاری که می خوان انجام بدن برای در مان و معالجه منه و این که اعصابم آروم شه . . -پسرا دست شما درد نکنه . اگه بدونین که یک زن مطلقه چه نیاز هایی داره و چه جوری با مشکلات خودش کنار میاد . بی خود و بیگناه پشت سرش حرف در میارن . هر مردی که باهاش حرف بزنه بقیه خیال می کنن که اون زن هوسبازه و با اون مرد رابطه داره . مثل همین همدردی و همراهی که شما با من دارین . اگه هر کی ندونه ممکنه بر داشت بد بکنه .. یه نگاهی به چهره شون انداختم . فهمیده بودم که دو تایی شون حس می کنند که کس خل شدم . . وقتی که همه مون کاملا برهنه شدیم انگشتمو فرو کردم توی کسم . حس کردم که چند قطره منی که از قبل مونده بود توی دستم شکار شده اونو با هیجان بیرون کشیده خودمو زدم به کوچه علی چپ ..-پسرا پسرا نگاه کنین . ایناهاش . اون خوابی که می گفتم ایناهاش . با بیداری قاطی شده این آب کیر ی که می گفتم . ببینین چه جوری از کسم زد بیرون ؟/؟دو تایی شون بازم با نگاههای عجیب خودشون داشتند منو می خوردند . هر دو تا کیر دوباره شق شده بود . این بار با آگاهی و تسلط به هم سه تایی مون داشتیم سکس می کردبم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر