ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 1

با مدرک فوق لیسانس نرم افزاری یا همون کامپیوتر رفته بود خدمت . . یک درجه ستوانی بهش داده بودند و با احترام باهاش بر خورد می کردند . . اوایل وقتی که به خدمت رفته بود خداخدا می کرد که زود تر از شر خدمت خلاص شه و بیاد خونه وردل مامانش  یا این که زود تر جایی مشغول کار شه .وقتی که تازه رفته بود دبیرستان استعدادش در فراگیری کارهای مربوط به نرم افزار و سخت افزار کامپیوتر خیلی زیاد بود . حتی در دوران دبیرستان و زمانی که خیلی ها با کامپیوتر مبارزه می کردند که اونو وارد پیشرفتهای علمی فرهنگی و اقتصادی و زمینه های دیگه نکنند اون خیلی راحت می تونست بر نامه نویسی کنه . وبه زیر و بم خیلی از کارایی که از دست دیگران بر نمیومد آشنایی داشت . سینا با این که درساشم خوب بود ولی هم در دوران دبیرستان و هم در دوران دانشگاه دست از دختر بازی و حتی زن بازی هم بر نمی داشت . اون با بیشتر  دخترا یا زنایی که گرم می گرفت رابطه جنسی بر قرار می کرد . اون به لذت سکس عادت کرده بود ولی حالا که از خدمت بر گشته بود نمی دونست چیکار کنه . پدرش کارمند مخابرات بود و مادرش هم خانه دار . همین یه خونه ویلایی رو هم که در بالای شهر داشتند از پدربزرگش بهشون  رسیده بود وغیر اون  پدر سینا سرمایه خاصی هم نداشت  که بخواد واسه تنها پسرش مایه بذاره . از طرفی سینا هم از کار بازاری خوشش نمیومد . خواهرش ساناز هم که تازه در همون رشته اون در دانشگاه سراسری پذیرفته شده بود وپدرش سیاوش خان اهل حال و عیش و تفریح هم بود و اگه گاهی هم پولی دستش میومد بیشتر واسه خودش خرج می کرد . هرچند هوای زنش سارا رو هم داشت ولی تازگیها از نظر عاطفی و مسائل زناشویی توجه کمتری بهش می کرد . سارا 45 سالش یود و پنج سالی رو از شوهرش که سه چهار سالی مونده بود تا باز نشسته شه جوونتر بود . خلاصه سینا که از خدمت اومد یه  چند روزی رو خونه نشین شد  حوصله اش سر اومده بود . پدرش از نظر مالی هواشو داشت ولی اون خودش سختش بود . دوست داشت مستقل باشه یا این که از نظر مالی دستش بیشتر به جیبش برسه . هر چند بیشتر زنا یا دخترا یی که باهاشون رابطه داشت از نظر مالی واسش مایه میذاشتن ولی اونم بازم سختش بود که همیشه اونا دست به جیب کنن . زرنگ بازی در می آورد  اما گاهی اوقات حس می کرد که زیر بار منت اوناست و به خاطر همین از دختری که زود سیر شده نمی تونه دل بکنه وبه خاطر همین مسائل مالی و این که کمی براش خرج کرده مجبوره مدتی دیگه رو با هاش سر کنه .البته الان که از خدمت اومده بود با هیشکی جور نبود . واسه کار هر قدر این طرف و اون طرف می رفت فایده ای نداشت . دیگه الان یه بچه دبیرستانی و کسی که تازه با کامپیوتر آشنا شده بود می تونست راحت بره توی عمق بر نامه ها . با این حال تلاششو کرد که بتونه یه کار خوب گیر بیاره . . ماهی دویست سیصد هزار تومن اونم با مدرک فوق لیسانس ارضاش نمی کرد .  یه جا یه شرکتی پیدا شده بود که از اول صبح تا چند ساعت اول شبو باید اونجا سگ دو می زد واین هم اونو راضیش نمی کرد . دوست داشت یک کاری پیدا کنه که حداقل بعد از ظهر ها رو متعلق به خودش باشه .. ساناز خواهرش که احترام زیادی برای سینا قائل بود و عشق و علاقه خاصی نسبت به اون داشت و همیشه هم می خواست پیشش جلب توجه کنه از این که اونو این روزا ناراحت می دید خیلی ناراحت بود -داداش اگه کاری ازم بر میاد بهم بگو . پول کم داری من پس انداز زیاد دارم . مگه یه داداش بیشتر دارم . -ولم کن ساناز .. چیکار به کار من داری . سینا طوری سر خواهرش داد کشید که اون از ناراحتی رفت اتاق و درو به روش بست و اشک می ریخت . حس می کرد که یه علاقه خاصی به سینا داره . داداشش خیلی خوش تیپ بود با هیکلی که توجه بیشتر دخترا رو به خودش جلب می کرد . خیلی از دخترا اومده بودن پیشش و ازش می خواستند که داداششو واسشون جور کنه .اون هیچوقت این کارو نکرد . حس می کرد که به اون دخترایی که با سینا دوستند حسادت می کنه . چند روز بعد سینا که از کوچه بغلی شون رد می شد چشش افتاد به زنی که با یه یه میکاپ غلیظ و فتنه گری خاصی داشت از کنارش رد می شد . چهره این زن براش خیلی آشنا بود . هر چی فکر می کرد نمی تونست به یاد بیاره که اونو کجا دیده ...در همین لحظه زن وارد خونه ای شد بزرگ و شیک و ویلایی . ناگهان به یادش اومد که این زن همسرهمون جناب سردار بازنشسته ایه که  بیست سال از شوهرش کوچیک تره . شوهره از اون ساواکی های زمان شاه بود که در سال 57 وقتی به فر مان امریکا کودتای 22 بهمن انجام شد اون تغییر ماهیت داد و رفت جزو اطلاعات امنیت رژیم جدید شد و دیگه خایه مالی ها رو گذاشت واسه این دستگاه .. خیلی هم خرش می رفت و به یه پول و پله ای رسیده بود . یه دختر هم داشت که درامریکا زندگی می کرد ولی اون روزی که اون یعنی سینا رفته بود خونه این زن باهاش حال کنه درست چند روز قبل از خدمت , دخترش که  اون زمان ایران بود و رفته بود کرج خونه یکی از فامیلاش ..خیلی زود تر به خونه بر می گرده و سینا و این خانوم که اسمش بود شیرین در همون مرحله مقدماتی کارشون گیر می کنه و سینا در حالی که یک جعبه ابزار لوله کشی و وسایل مربوط به اون دستش بود از خونه میاد بیرون که مثلا بگه ما لوله کشیم . .. دو دل بود که دوباره زنگ خونه شیرین رو بزنه یا نه . اون خیلی خوش اندام و خوشگل و خوش پوست بود . شوهرش بالای هفتاد داشت ولی اون اصلا نشون نمی داد که بین 50 تا 60 باشه . اون موقع می گفت که شوهرش خیلی کارا از دستش بر میاد . زن خیلی حشری بود . سینا خیلی سریع هم تونست باهاش رو هم بریزه . .. با تردید زیاد زنگ در خونه شونو زد .. آیفون تصویری داشتند ولی انگار شیرین پشت در ایستاده بود یا این که وارد ساختمون نشده بود . چون خودش اومد درو براش باز کرد .. . یه نگاهی بهش انداخت .. لبخندی زد و گفت .. -به به ! انگاری می شناسمت . رفتی که رفتی .. بیا داخل درو ببند بینم .. سینا تعجب می کرد . بعد از یک سال و نیم این قدر راحت داره باهاش بر خورد می کنه .. -بی معرفت رسم دوست داشتن اینه ؟/؟ -باور کنین من اون روز ترسیده بودم . گفتم شاید دختر خانومتون اگه  بفهمه بین من و تو سر و سری هست براتون زشت شه -نمی خواد این قدر رسمی با هام حرف بزنی . . اون دقیقا نمی دونست سینا کجا زندگی می کنه ..-حالا چی شد دوباره هوس ما رو کردی -از خدمت بر گشتم ..-آها کس گیر نیاوردی ما رو کس گیر آوردی .. بیا بریم بالا -ببینم آقای میهن دوست هنوز خرش میره ؟/؟ اصلا از بیکاری خوشم نمیاد . حالا بیا بریم بالا تا من نفهمم معرفتت در چه عیاری قرار داره امکان نداره کمکت کنم و قدمی برات بردارم -چه جوری باید نشون بدم ؟/؟ -اینجا که نمی تونم بگم . بریم بالا . -دخترتون که اینجا نیست -نه بیچاره دو ماه موند و بر گشت امریکا .... ادامه دارد .. نویسنده ...ایرانی 

10 نظرات:

ناشناس گفت...

داستان خوبی بود
ولی یه سوال دارم از شما
چرا رو یه داستان طولانی گی کار نمیکیند
مثلا یه پسر تازه بیاد به یه محله و یکی اونجا راضیش کنه به خیلی ها تو اون محله حال بده
مثلا حتی به یه 4 تا برادر
یا نمیدونم یکی تو یه تیم فوتبال یا تو یه اردوی بسیج
خیلی جای داستان گی خالیه تو سایت شما
ممنون میشم

ایرانی گفت...

با سلام و خسته نباشید خدمت دوست نازنین .. شما اولین موردی هستید که در این چند ساله تقاضای داستان گی رو داشته و شاید علت عدم تقاضا چیزی حدود صد پیامی باشه که من در این مورد نوشته ام . پیامی که تقریبا حالت پیشگیری رو داره . پیشگیری قبل از در مان نه ...پیشگیری قبل از تقاضا .. به نظر من داستانهای گی شاید پرطرفدار ترین داستانها باشه چون گروه همجنس بازا اونو مطالعه می کنند روتق دیگه ای به سایت میدن . من در یکی از سایتها که الان وجود نداره نمی دونم چی شده حالا خصوصی شده یا بسته شده رو نمی دونم یه نظر خواهی کرده بودند از گی ها ..دیدم پونصد نفر نظر داده بودند .. من خیلی راحت می تونم داستان گی رو بنویسم . من هیچ وقت نمیگم می تونم یا فلانه و بهمانه ولی وقتی میگم می تونم ببین چقدر برام ساده هست . داستانهای سکسی همه فانتزی و خیالی ان . سکس با محارم می نویسم چون یک حالت فانتزی داره دو جنس مخالف هستند اما در شان و شخصیت و مردانگی مردان نمی بینم که گی باشند . یک افت شخصیتی داره .. با توجه به این که معمولا یکی گرایش به فاعل بودن داره و یکی به مفعول .. وقتی که یک مرد در حالت آنال سکس خودشو در اختیار مردی دیگه میذاره یه جوریه . بیشتر تو ضیح نمیدم چون با همه مخالفت خودم در این مورد تا اونجایی که می تونم و میشه دوست ندارم چیزی بنویسم که به گی ها بر بخوره و خدای نخواسته به اونا جسارتی بکنم . چون عقیده و رفتار و کردار و منش انسانها قابل احترامه حالا من یه فلسفه ای دارم نباید که به اونا بی احترامی کنم . و حدود یک صد بار عنوان کرده بودم که در هر مورد می نویسم جز گی . البته در چند داستان تک قسمتی به یک بهانه ای از گی نوشتم . در یک داستان تک قسمتی عده ای مرد که به ناموسشان تجاوز شده بود به آن متجاوز اطلاعات و امنیتی حمله کرده و با او همجنس بازی می کنند . جلوی بقیه در یک حالت انتقامی ... در داستان شیدای شی میل هم گاهی گی ها رو وارد می کنم اما هنگام تشریح شی میل ها را در کنار آنها قرار می دهم .یعنی شی میل ها از گی لذت می برند . در هر حال داستانهای گی طرفدار زیادی داره ولی تا وقتی که روابط دختر و پسر هست بهتره که اینا نباشه . اما عقیده ام در مورد لز کاملا بر عکسه .. هر دو هم می تونن مفعول باشند و هم فاعل . اون حالت ارتعاش عصبی و ار گاسم و لذت شهوانی در هردو وجود داره .دیگه نمیشه گفت یکی تسلیم شخصیت دیگری شده . اما در گی مفعولی تقریبا میشه نوعی کمبود و ضعف روحی و سر خوردگی رو احساس کرد . طرف پیش از آن که جسم خودشو ببازه روح خودشو می بازه و به طرف قدرت میده که آثار قدرتشو در بدن اون فرو ببره . اما مرد ها قدرتی دارند که نباید با این حرکات تضعیف بشه . با تشکر از لطف و محبت شما ...ایرانی

ناشناس گفت...

ممنون ایرانی عزیز خیلی خوب بود توضیحتون

من واقعا قلم شما رو دوست دارم و همیشه دنبال میکنم هر هفته منتظر داستان گول زدن شیطان هستم
امروز هم اینو دیدم که نوشته پسران طلایی میخاستم بال در بیارم وااای بلاخره ایرانی میخاد گی بنویسه ولی خوندم دیدم نه اینجوری نیس
البته مفعول بودن هم چیز بدی نیست و یه لذته و مشکلی برا شان مردونگی پیش نمیاد به خدا
بازم اگه براتون امکان بود روش فکر کنید و ما رو از قلم زیباتون محروم نکنید
بازم ممنون از همه تلاشی که دارید

ایرانی گفت...

دوست خوب و شایسته و نازنین من بی اندازه شرمنده ام نموده اید . شاید حق با شما باشد . اما نمی دانم احساس خوبی در خصوص نگارش گی ندارم .امید وارم شرمندگی مرا بپذیرید . اما به طور مختصر به طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب و تا حدودی در داستان شیدای شی میل اشاراتی به این مسئله خواهم داشت ..در هر حال یک شرم خاصی از نوشتن این مدل داستان دارم و فعلا دارم با خودم کلنجار میرم که خودمو قانع کنم که گی ها رو در شیدای شی میل با آب و تاب بیشتری ببرم زیر ذره بین و کمی در اونجا تخفبف بیام تا کمی هم از شرمندگی گی های نازنین در بیام . از لطف و محبتت ممنونم . در هر حال هنوز داستانهای امشبو باز خونی نکردم و آن قدر برام اهمیت داشتید و دارید که گفتم اول پاسخ به شما بعد داستان ..امید وارم درکم کنید . با احترام و سپاس مجدد : ایرانی

دلفین گفت...

داداشم عالی بود مرسی داداشم فقط میخواستم بدونم مامانه هم تو این داستان نقش مهمی داره بعد داداشم چرا اسم داستان گذاشتی پسران طلایی میشه یه توضیح بدی البته ببخش بی ادبی منو داداشم

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دلفین جان .. ممکنه کامانه در این داستان نقشی داشته باشه اما نقش اصلی رو نداره و نه به اون صورت کلیشه ای و قدیمی که مامان سکسی کامل باشه و با پسرش بی پر وا صحبت کنه .ولی بر نامه هایی هماهنگ با داستان دارم . اصلا سیستم داستان روی مسئله خاص دیگه ای دور می زنه .چند قسمتی رو اونم بعد از سی چهل قسمت در ذهنم دارم که یه ورودی بهش بدم با سوژه هایی که در ذهنم دارم نه مثل اون سوژه های تولد عشق و هوس . چون هر داستانی حال و هوای خودشو داره و بر مبنای اون تنظیم میشه . من قسمت دوم این داستانو نوشتم و اگه اجازه بدی در قسمت سوم مشخص کنم که علت این نامگذاری چیه . البته طلا در اینجا به معنای ارزشمند بودن چیزیه . در ضمن منظورم گی و همجنس بازی مردان که خیلی چندش آوره نیست .. دستت درد نکنه به خاطر تماسها و پیامهای دلگرم کننده ات ....ایرانی

دلفین گفت...

داداشم ممنونم داداشم میشه یه داستان سکسی خانوادگی بنویسی که مامانه توش همه کاره باشه

abbas گفت...

ایرانی جان سلام داستان جالبی شروع کردی من قبلا پیام مینوشتم ولی بعد از اینکه مشکلات وی پی ان شروع شد کمتر سر میزدم و بیشتر خواننده بودم این داستان هم از متن اولش پیداست جالبه ولی باید سرعت بیشتر به داستان ها دی مثه شیدای شی میل و خانوما ساکت یا اتوبوس هوس بعدم خواهشا داستان های گی رو وارد سایت نکن کر بهش هم که یه مرد اینجور باشه زشت و ناپسنده شاید خیلی ها دوست داشته باشنداما برا یه مرد افت شخصیتی داره ممنون از قلم زیبات

ایرانی گفت...

دلفین گل و نازنینم دوست دارم یک داستان سکسی بنویسم خانوادگی باشه و شاید هم مامانو همه کاره کنم و همه بی خیال و بی پر وا باشن مثلا در خانواده خودشون .. اما تعادل رو رعایت می کنم .. مثلا یک داستانی که یه خورده بهش بخوره تموم شه من جایگزین اون بکنم داستان هر کی به هر کی هست که حدود 6 ماه دیگه قصد تموم کردنش رو دارم و جای همین هر کی به هر کی بذارم بهتر و اصولی تره .. با تشکر از دلفین گلم و پیشنهاد جالبت .. بر قرار باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

عباس جان باور کن من همیشه به یاد تو بوده و هستم مخصوصا وقتی که داستانهای نقاب انتقام تولدی دوباره و خانوما ساکت رو منتشر می کردم که دو تای اولی تموم شده . داستانها زیاد شده رسیدگی به همه وقت گیره . من داستان گی نمی نویسم عقیده ام مثل شماست . اصلا زشته واسه مرد .. اما در داستان شیدای شی میل به بهانه شیدا و ار تباط جنسی اون تخفیف قائل شده و اونو در تقابل با مرد هم قرار دادم . دستت درد نکنه که یادی از ما کردی . به امید همراهی بیشتر تو داداش گل و روز هایی بهتر برای همه دوستان در همه زمینه های زندگی . شاد و سر بلند باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر