ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

راهگشایی دایی ومامان

بابام راننده کامیون بود و هفته ای چند شبو خونه نبود . وقتی که اون نبود من و خواهرم راحت تر می رفتیم سر وقت کامپیوتر و این جور بازیهای خودمون و مامان هم بیشتر با دوستاش می رفت گردش و خونه این و اون . بابا بیشتر شبای هفته رو خونه نبود .تازگیها دایی میثمو که ده سالی رو از مامان کوچیک تر بود می دیدم که هر وقت بابا در سفره میاد به خونه مون و شبا می مونه . دایی میثم سی سالش بود و مامان مهوش چهل سال داشت . آبجی مونای منم که 18 سالش بود و خودشو واسه کنکور آماده می کرد تعجب کرده بود که چرا دایی هر شب میاد اونجا یکی دوبار هم خواست یه چیزی به من بگه که پشیمون شد . رفتار مامان هم عجیب شده بود . از وقتی که دایی خوابیدن میومد پیش ما مامان روزا  تقریبا بیرون نمی رفت . به خودش می رسید . لباسای مختلف رو رو تنش امتحان می کرد و خیلی فانتزی می شد . اینو هم بگم که اسم من منان بوده اون موقع 19 سالم بود و سال اول دانشگاه درس می خوندم  و همین دو تا بچه بودیم .  در رشته الکترونیک درس خونده واسه خودم مخی بودم . دور دیوار های اتاق خواب و اطراف تخت اتاق خوابو طوری سیم کشی کرده و دور بین مخفی ردیف کرده بودم که تا یه مقداری کنده کاری نمی شد کسی نمی فهمید اونجا دور بین مخفی کار گذاشته شده . خودم اتاق اونا رو نظافت می کردم که دیگه کسی فضولی نکنه . خیلی حال می داد صحنه های گاییده شدن مامان توسط بابا . چند بار هم همراه با این صحنه ها من جق زده بودم .من و مونا و دایی میثم و مامان مهوش با هم می نشستیم و شام می خوردیم بعدش دایی و مامان می رفتند اتاق خواب  و دیگه اونا رو نمی دیدیم .  مامان و دایی یه نگاههایی با هم رد و بدل می کردند که منو به یاد دوست دخترا و پسرا مینداختند . نمی خواستم فکرای بد بکنم ولی مامان آدمو وادار می کرد که از این فکرا بکنم . یه شب از اتاق خودم خوب فضای هال رو زیر نظر داشتم و دیدم که اول مامان رفت حموم و بعد دایی هم پشت سرش .. دو تایی می خواستند حموم کنند با هم . .. منان به دلت بد راه نده . .. ولی هرچی فکر می کردم بابا که می خواست  با مامان حموم کنه مامان چندشش می شد و اونو راه نمی داد داخل . سر در نمی آوردم . دودستی زدم تو سرم . پسر منان ! واقعا که مخت از کار افتاده .. تو که راحت می تونی صحنه ها ی اتاق خواب مامانت رو با اون دوربینی که کار گذاشتی ببینی . از اونجایی که تصور این وضعیتو نداشتم و فقط اونو برای سکس پدر و مادرم می دونستم عقلم نرسیده بود . بیصبرانه منتظر بودم که بیان توی اتاق خواب و ببینم چیکار دارن می کنن . یعنی مامان به دایی کس میده . بعید هم نیست . خیلی زشته یک برادر با خواهرش از این کارا بکنه .ولی کمی که با خودم فکر کردم دیدم منم تازگیها همچین حسی رو نسبت به مونا پیدا کردم چون اونم خیلی فانتزی پوش شده بود . شاید اون زود تر از من فهمیده بود که دایی و مامان رابطه جنسی دارن . ..  در اتاقو از داخل قفل کردم و به مانیتور چشم دوختم یعنی به همون صفحه تلویزیون .. . چه صحنه ای . مامان و دایی چقدر نترس بودند کاملا لخت وارد اتاق خواب شدند .. ووووویییییی نهههههه . مامان رو تخت دراز کشید و دایی شروع کرد به ماساژ دادن اون .  صدا بر داری دور و بر همین تخت بود که قوی تر بود . با این حال یک درمیون متوجه می شدم که چی میگن .. مامان که دمر افتاده بود لاپاشو باز کرد و دایی پس از کمی مالوندن و با کسش ور رفتن کیرشو به طرف کس مامان مهوش نشونه رفت و اونو تا ته کرد توی کسش . مامان یه آخی گفت که صداشو به خوبی می شنیدم . جاااااااان فدای آخت مامانی بازم خوب شد که به غریبه کس ندادی . دایی از خودمونه . میشه تحملش کرد . کیرمو در آورده و به همون صحنه نگاه کرده شروع کردم به جلق زدن  . سریع سعی داشتم که به لذت کامل رسیده آبمو خالی کنم . دوست داشتم در همون صحنه ای که کیر دایی توی کس مامانه و قالب کون مامان مهوش نشون داده میشه آبمو خالی کنم چون اوج لذت و هوس می تونست در همین قسمت باشه . اصلا نفهمیدم آب کیرم کی توی دستم خالی شد .. یک برادر داره یک خواهرو می کنه . چقدر هوس کون مونا رو کرده بودم . تازگیها خیلی خودشو تو دل برو و خواستنی کرده و بهم نزدیک می شد . هر وقت بابا میومد خونه از این کارا نمی کرد . بابا هم که می دونم هر وقت می رفت سرویس یکی دوروز هم به دنبال تفریح و عیش و نوش و زن بازیهاش بود و احتمالا مامان از کاراش خبر داشت . در عوض این جوری با دایی حال می کرد . بازم زهی به معرفت مامان که غریبه نیاورده بود . مامان عادت داشت که در فضای روشن و زیر چند تا لامپ سکس کنه و این برام خیلی خوب بود که راحت این صحنه ها رو ببینم . دایی میثم پاهای مهوش جونو  انداخته بود رو شونه هاش و از روبرو اونو می گایید . طوری اونو می کرد که پشت به من قرار گرفته قسمت کیر و کس به خوبی مشخص نبود . رفتم دستشویی و بر گشتم .. نمی دونم چی شد که حس کردم در عالم خوابم و یکی داره صدام می زنه .. ووووووییییی مونا بود .تلویزیون روشن بود من خوابم برده بود و دایی و مامان اصلا سیرمونی نداشتند و مامان همچنان داشت کس می داد .. چقدر زشت شد . دستمو بردم طرف تلویزیون تا خاموشش کنم . مونا دستشو گذاشت رو دستم . -داداش ما هم بد نمی بینیما .. حدسشو می زدم . خیلی شوکه شدم . این دایی بد چشم ما . با مامان کثیف ما رابطه داره . تازگیها این دایی یه جوری منو نگاه می کنه . با خواهرش بوده می خواد با خواهر زاده اش هم باشه -مونا مامان خودش می دونسته داره چیکار می کنه اگه دایی  بخواد کوچکترین نظری بهت داشته باشه خودم می کشمش .. خاموش کنم زشته پیش من باشی و با هم این صحنه ها رو ببینیم . مونا یه دامن کوتاه بود پاش و با یه بلوزی که نصف شکمشو لخت نشون می داد ولی سینه هاش مشخص نبود . -تنهایی ببینی خوبه ؟/؟ آره ؟/؟ ببینی و حال کنی ؟/؟ من توی بی غیرت رو می شناسم . اگه فردا پس فردا همین دایی بیفته رو من تو بازم میشینی از این جا این صحنه رو نگاه می کنی .. -مونا اگه دایی همچین کاری بکنه تو چیکار می کنی .. -باید از برادری پرسید که اصلا به فکر خواهرش نیست .. -مونا چی داری میگی . من دوستت دارم . یه حس عاطفی خوبی نسبت به تو دارم . ..من خودم آرزوم بود که مونا رو بکنم ولی نمی دونستم آیا اون دقیقا همینو می خواد و منظورش اینه یا نه . چون حتما به دیدن صحنه گاییده شدن مامان توسط دایی جون تحریک شده  و یه تمایلاتی درش ایجاد شده .. نمی دونستم چیکار کنم . فقط واسه این که نشون بدم هیز و چشم چرون نیستم و خیالات بدی ندارم  و مزه دهنشو بفهمم گفتم برو برو مونا نمی خوام اینجا وایسی .. یه داد کشیدم سرش که خودم پشیمون شدم و هم این که ترسیدم نکنه اون پایینی ها بشنون . ناراحت شد پشت به من قصد رفتن داشت که صحنه عجیبی رو دیدم . دامن اون از جلو کوتاه بود ولی از پشت هیچ تیکه ای نداشت و کونشو کاملا لخت نشون می داد فقط یه  نخی اون پشت مشخص بود که مثلا واسه خالی نبودن عریضه اسم شورت روش باشه . نذاشتم مونا بره از پشت کمرشو گرفتم . ناز می کرد . دست و پا می زد ولی اونو انداختمش رو تخت .  سرمو گذاشتم رو همون قسمت کون لختش و اونو گازش گرفتم . . -نههههه نهههههه داداش زشته نکن بذار من برم .. -کون لخت می کنی و بهم علامت میدی که بکنم و اون وقت میگی نکنم ؟/؟ من و تو الان رابطه خواهر برادری خودمونو به اوج می رسونیم .  سریع  تی شرتشو از سرش در آوردم و دستامو گذاشتم رو جفت سینه هاش . . می دونستم که مونا اهل این بر نامه ها نبوده . طوری سستش کرده بودم که وقتی اونو رو تخت ولش کرده دست از سرش بر داشته تا خودمو کاملا لخت کنم تکون نمی خورد انگاری منتظر حرکت بعدی من بود . . حالا فقط همین مونده بود که شورتشو در بیارم . -مونا به همون صفحه تلویزیون نگاه کن که دایی چطوری داره مامانو می کنه تو هم خودتو در اختیار من بذار -نهههههه منان .. منان .. نکن .. شورتشو یواش یواش از پاش در آوردم . دستمو گذاشتم روی کسش و اونو خیلی آروم و بعد محکم تر تو چنگم فشارش می دادم . -نهههههه منان .. منان .. مامان فرق می کنه ..  صورتمو به صورتش چسبونده و اونم زبونشو در اورد و به زبون من می مالید و این جوری با هم حال می کردیم .. -مامان چه فرقی می کنه .. -نگاه کن .. یه خورده خوب معلوم نیست ولی کیر دایی جون توی کس مامانه .. -مونا منم یه کاری نمی کنم که تو راضی نشده بری .. -داداش داداش یه کاری بکن .. بهم حال بره .. -صبر کن اول داغت کنم بعد آتیشت بزنم و بعد خاکسترت کنم .. -اووووهههههه زود باش هر کاری می کنی زود باش .. اونو به طرف خودم بر گردوندم لبامو گذاشتم رو لبای خواهر نازم و از اونجا اومدم پایین تر . سینه های گرد و کوچولوشو که نشون می داد هنوز دست پسری بهشون نخورده و نرسیده گذاشتم توی دهنم . همون دیگه اونو از حال برده بود . -چقدر خوشمزه هست مونا جون -مال تو داداشی همش مال تو .. بخورششش .. آروم آروم اومدم پایین تر و رو شکمش و از اونجا نوک زبونمو گذاشتم روی نافش و شکم لاغر و قشنگشو هدف گرفتم . کف دستم روی کسش کار می کرد .. لحظاتی بعد روی کسش بودم . کوس داغشو با دهن گرمم محاصره کرده بیشتر آتیشش می زدم . خودشو به شدت به تشک فشار می داد . با پنجه هاش به موهای سرم چنگ انداخته داشت اونا رو از ریشه در می آورد . حالا اون کس کوچولوی صفرشو زیر دهنم داشتم . می دونستم زنا و دخترا با میک زده شدن کسشون خیلی بیشتر حال می کنن تا با لیس زده شدن . چون اگه مکیدن همراه با تحریک شدید نقطه حساس باشه می تونه خیلی زود تر از کردن با کیر آبشونو بیاره و اونا رو به اوج هوس می رسونه . یه چند تا زبون  به کوسش به عنوان نرمش و دست گرمی و میک زدنو شروع کردم . . اون بی هوا شروع کرده بود به فریاد کشیدن . -دیوونه الان مامانو از رو کیر دایی جون بلند می کنی میاری این طرف . خدا پدرشونو بیامرزه که با این کارشون نشون دادن خواهر وبرادر هم می تونن سکس داشته باشن . کوس کوچولو و ناز و لقمه ای مونای خوش هیکل و 60 کیلویی رو توی دهنم کمی گردوندم و خیلی با هوس اونو میکش می زدم . مونا پاهاشو به این طرف و اون طرف پرت می کرد . یه دستم همین جور روی دهنش بود . می دونستم که حداکثر تا دو دقیقه دیگه کارش تمومه ولی کار به یک دقیقه هم نکشید . پاهاشو انداخت زمین دستمو از رو دهن دختر تسلیم شده گرفته بودم . دو سه دقیقه ای رو گذاشتم که در حالت خلسه بمونه و بعد این بار دوباره اونو بر گردوندم و به حالت دمرش قرار دادم . چاک کونشو به پهلو ها باز کردم . اصلا سوراخ کونش اون جور که باید مشخص نبود . هرچی باز ترش می کردم چیزی به چشم نمی خورد . اون قدربا انگشتام بازی کردم تا یه حفره و چالک خیلی ریز رو حس و لمسش کردم .. همونجا انگشتمو نگه داشتم تا کیرمو بذارم جاش -داداش نه نه نه .. چیکار می کنی دردم میاد -چیه حالا ارگاسم شدی آبم اومد نمی خوای به داداشت حال بدی ؟/؟ مگه نمی دونی مردا چقدر عاشق آنال سکس و کون کردن هستند . حالا تو هم ما رو مهمون کن دیگه .. از یه جایی باید گشاد شدن رو شروع کنی و این کار خطیر چه بهتر که توسط من صورت بگیره . کیرمو گذاشتم جای انگشتم . -اووووووههههههه مونا مونا چقدر داغه این وسط . نگاهم به کون متوسط و یک دست و خوش نقش خواهرم باعث شد که داغ داغ شم . آبم همین جور بی اراده داشت می ریخت لاپای خواهرم و روی سوراخ کونش . حس کردم بهترین موقع برای فشار دادن کیر به سوراخ کونه . چون آب من به اندازه کافی اون ناحیه رو خیس کرده بود . این بار دو دستی دهن مونا رو داشته و کیر کلفتمو که پس از خالی کردن آب هنوز سفتی خاصی رو داشت و به عشق کون دوباره شق کرده بود محکم به سوراخ آبجیم فشار می دادم -آروم مونا آروم سر کیرم رفت توی کونت تحمل داشته باش . این که خنجر نیست .یک کیر گوشتیه . از همون جنس مقعدته .. رفت رفت .. چهار پنج سانت هم بیشتر رفت .  حالا تا حدودی کیرمو در یه حالت رفت و بر گشتی به طرف عقب و جلو حرکتش می دادم . به این می گفتن حال کردن . اون طرف دایی و مامان هنوز خسته نشده بودند . دایی زن نداشت و خوب از عهده مامان بر میومد . دستمو از جلو دهن مونا گرفته -نگاه کن مامان حالا داره کون میده .. -خیلی بد جنسی داداش . نزدیک بود جرم بدی .. -ولی خیلی حال میده . اگه بدونی این کون تنگ چقدر به کیر حال میده .. -پس داداشی حال کن .. حرفای قشنگ بهم بزن . به نظر تو من دختر بدی هستم ؟/؟ -کی میگه اگه آبجی برای داداشش باشه دختر بدیه .. من حالا بیشتر دوستت دارم . بیشتر بهت احترام میذارم .عاشقتم . دوستت دارم مونا . صورتشو به طرف من بر گردوند و گفت منم عاشقتم منان . پس بازم منو ببوس . در حالی که مونا رو می بوسیدم کیرم یه بار دیگه آبشو خالی کرد این بار توی سوراخ کون خواهر نازم .. .. مونا در حالی که چشا و لباشو باز می کرد گفت به همین زودی ؟/؟ -بازم از این شبا داریم . تلویزیون رو خاموش کرده گفتم این دیگه حال نمیده من و تو رو عشق است . با هم قول و قرار های آینده نزدیک رو گذاشتیم . به آینده دور فکر نمی کردیم . قول و قرار های آینده نزدیک این بود که تا اونجا که می تونیم و امکانش هست با هم حال کنیم من به دنبال دوست دختر نباشم و اونم دوست پسر نگیره ... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر