ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 95

نستوه کی گفته که قراره تو بمیری . اونی که قراره بمیره منم . من باید از این دنیا برم . این منم که زیادی هستم . یادم نرفته . ده ساله که اینو فهمیدم که زیادیم . دلم دیگه داره یه قلب سنگی میشه . هیچ حسی نداره .- نسیم تو خیلی هم با احساسی . . با احساس تر از اونی که خودت فکرشو می کنی و من فکرشو می کنم . بیا یه خورده منطقی باش . برو حقیقتو به مهری بگو . بگو که دوستم داری . بگو .. -کی من ؟/؟ من دوستت دارم ؟/؟ -پس من بهش میگم . -تو هیچوقت این کارو نمی کنی . تو به من قول دادی -ببینم اگه به من اطمینان داری که من آدمی هستم که رو حرف و قولم می مونم پس چرا این قدر بد جنسی می کنی و همش نظر منفی راجع به من داری . -خب یه آدم ممکنه در میان صفات بدش یکی دو تا صفت خوب  هم داشته باشه .. -نسیم حالا گیرم که تو درست دیدی و  شیطون داشت گولم می زد و نیازم این بوده که با نیاز باشم حالا نمی تونی منو ببخشی؟/؟ -بس کن نستوه . این قدر عذابم نده .. تو و مهری می تونین خوشبخت شین -مگه نمیگی من خائن هستم ؟/؟ مگه نمیگی بهم نمیشه اعتماد کرد ؟/؟ نسیم من تا آخرین لحظه تلاشمو می کنم . نمی ذارم اون آشیون عشقی رو که در همون مدت کوتاه با هم ساختیم بی خود و بی جهت ویرون شه . شاید اگه کسی اینو بشنوه بهم بخنده . بهم بگه این کدوم دیوونه هست که ده ساله داره مبارزه می کنه که عشق و بیگناهی خودشو نشون بده . نسیم یه روزی اینو بهت ثابت می کنم . شاید اون روز خیلی دیر شده باشه ولی نمی خوام اون روز حسرت و پشیمونی تو رو ببینم . اون روز که دیگه همه چی دیر شده راه برگشتی وجود نداشته باشه . پس بیا حالا دیر نشده . هنوزم میشه یه جورایی با مهری کنار اومد . بیا دستاتو بده به من . نترس نسیم . کاریت ندارم .. می خوام احساستو احساس کنم . نسیم دستاشو می کشید . نستوه حاشیه جاده نگه داشت . نسیم اشک می ریخت -بذار من برم . دست از سرم ور دار . اصلا زود تر از دواج کن . من از این دانشگاه میرم . میرم جای قبلی اونجا تدریس می کنم . نمی خوام دیگه ببینمت . -منو نبینی دوستت مهری رو که می بینی . منم میشم شوهرش . از این شهر فرار می کنی ؟/؟ فرار کن . برو اون ور آب . برو لس آنجلس .. برو اروپا .. اون وقت دلت واسم تنگ نمیشه ؟/؟   مچ دست نسیمو خیلی آروم گرفت . -هر وقت بهم گفتی دوستم نداری با اون حسی که اون وقتا بهم می گفتی دوستم داری احساستو بیان می کردی . تو دروغگوی خوبی نیستی . یه عاشق  شاید خیلی دروغا رو بتونه راحت بر زبون بیاره ولی هیچوقت نمی تونه اون حسی رو که نسبت به عشقش داره پنهون کنه . . یه حس قشنگیه . الان هر حرفی که  از دهن قشنگت بیرون بیاد یه حرف قشنگ دوست داشتنه . این اشکای پر احساسی که گونه های قشنگتو تر کرده اشکای عشقته . چرا گریه عشقو در میاری . چرا قلب عشقو می شکنی . . -نستوه تمومش کن . این قدر عذابم نده . این قدر شکنجه ام نکن . آخرش خودمو می کشم تا شما دو تا از شرم خلاص شین . -فکر می کنی مرگ چاره کار باشه ؟/؟ فکر می کنی در این سالها این منم که دارم عذابت میدم ؟/؟. یک مسئله کوچیکو گرفتی بزرگش کردی ؟/؟ ..-وایسا تر مز بزن .همین جا نگهش دار .. اگه این کارو من می کردم .اگه من می خواستم با یکی دیگه باشم تو چیکار می کردی . . اگه تو منو با یکی دیگه می دیدی اون وقت منو می بخشیدی ؟/؟ -آره نسیم وقتی زار زدنها و التماسهای ده ساله ات رو می دیدم می بخشیدمت .. می بخشیدمت . چون دوستت داشتم . چون دوستت دارم . وقتی عشق باشه وقتی دوست داشتن باشه گذشت و بخششی هم هست . ولی به خدا به عشقمون قسم به اون نگاه قشنگ و هنوز عاشقت قسم که من اون روز گناهی نداشتم من شاید اسیر یک تو طئه شده باشم شاید اون دختر سهوا می خواست خودشو بهم بچسبونه . باور کن من حقیقتو میگم . فقط نمی خوام روزی رو ببینم که حقیقت بر ملا شد ه باشه دیگه راه باز گشتی نباشه . من اون روز نمی تونم حسرت خوردن تو رو ببینم . احساس رنج تو رو احساس کنم . اون روز تو جواب خودت و من و خدا و مهری و کلی آدما رو چی می خوای بدی .. . نستوه دیگه ادامه نداد . نسیم لجباز رو به خونه اش رسوند . دختر داغون داغون بود . نستوه خوب احساسشو درک کرده بود . نسیم احساس می کرد که نستوه خیلی بیشتر از خود نسیم اونو می شناسه و احساسشو درک می کنه . راست می گفت پسر که اون هنوز عاشقه .. که هنوز دوستش داره . که هنوز داره در عذاب یک عشق نا فر جام می سوزه . چرا اون نمی خواد نستوه رو باور کنه چرا چرا .. شاید اون دوست داشت باورش کنه . براش یک رویا بود که نستوه حقیقتو گفته باشه . عاشقش باشه ولی نمی تونست اینو بپذیره .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر