ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان من مال همه , جز مال من

مامان پگاه من از اون زنای خیلی خوشگل و نجیب بسیجی بود که خرش هم خیلی می رفت . طوری که من تا دیپلممو گرفتم برام معافی جور کرد دریک خونواده مذهبی بزرگ شده بود و در سیزده سالگی ازدواج کرده بود و در چهارده سالگی خواهرم پری و در پونزده سالگی من یعنی پار سا رو به دنیا آورده بود . در هر مراسم مذهبی و سیاسی بزرگ شرکت می کرد . با خیلی از کله گنده ها مراوده داشت  و ماموریت هم زیاد می رفت . بابای من که یه هفت سالی رو ازش بزرگ تر بود زندگی درست و حسابی نداشت از دست اون . معلم دبیرستان بود . کلی هم واسه خود عزت و احترام داشت . مامان هم می گفت در راه دین و سیاست عیبی نداره که آدم زندگی خانوادگی خود رو کمی ندید بگیره . این کمی ندید اون هم معلوم نبود چه صیغه ایه . ولی می دونستم زیاد ندید می گیره .می گفت ما باید اهداف عالیه داشته باشیم. برای خودش و من جور کرد که یک سفربریم امریکا . از این که بخوام برم امریکا خیلی هیجان زده بودم . در ایران خودم دو تا شهر اون ور تر روبه زور می رفتم ولی حالا خیلی ترقی کرده بودم . من و مامان رفتیم امریکا . شرق امریکا . رویای من این بود که برم لس آنجلسو ببینم که این همه که میگن لس آنجلسی لس آنجلسی منظورشون چیه . میگن اونجا شهر فرشته هاست . مامان می گفت شهر شیاطینه . -پس چرا پگاه جون  صد ها هزار ایرانی اونجا هستند . -به خاطر فرار از دستاورد های انقلاب . چون نمی تونستند پیشرفت ها و ترقیات اسلام رو ببینند . -حالا ما برای چی داریم میریم نیویورک و شرق امریکا ؟/؟ -عزیزم محرمانه هست . تو رو هم دارم میارم اینجا که با چم و خم کار آشنا شی . باید چند نفر رو ببینم . و یک جریانات پولی رد و بدل شه وخلاصه ما از طریق مسجد مسلمانان خیلی کارا می تونیم صورت بدیم . هدف ما صدور اسلام و انقلاب اسلامی به سراسر چهان به ویژه امریکاست . این که نشون بدیم تنها راه سعادت واقعی همینه -مامان کاش چند تا دی وی دی از پیشرفت ها و ترقیات ایران می آوردیم اینجا از تلویزیون های خودمون نشون می دادند . -این پدر سوخته های شیطون همه این فیلمها رو دارند .. -خب مامان فیلم می گرفتیم نشون می دادیم که در این سی و پنج سال کلی مسجد و مدرسه ساختیم و جاده ها آباد کردیم و شهر ها آزاد کردیم -پارسا چت شده نکنه تو هم مثل بابات داری منو مسخره می کنی -به زور جلو خنده خودم رو گرفته بودم . از دست مامان بسیجی مگه می شد کس دید زد . عجب تیکه هایی بودند . زنه نیمه سکسی داشت توی خیابون می رفت -می بینی پسر! من همه اینا رو درستش می کنم . همه رو ردیف می کنم -مامان تو مال همه ای . تو خیلی ثواب می کنی .. داشتم کنایه میومدم . بابا بیچاره از بس بارش کرده بود اون یه تعارف خشک و خالی هم نکرد که تو هم بیا بریم امریکا . می گفت تو همون خونه مواظب باش که نفوذی ها نیان خونه مون یه سری وسایل و مدارکو دزدی نکنند . -مامان به نظر تو این جمعیتی که این جوری دارن تو خیابونا راه میرن و این همه مردم آزادند رو میشه واسشون انقلاب صادر کرد ؟/؟ این که نون و پنیر نیست .-چرا نمیشه عزیزم . مامان پگاه تو واسه این ملت بیچاره صبح روشنی به ار مغان میاره . خلاصه من اصلا نمی دونستم به دعوت کی اونجا هستیم . نقشه مامان چیه . چه گروههایی رو به هم ار تباط میده .. می گفت به موقعش کار ها رو به من یاد میده وتمام این کار ها به خاطر اسلام جهانیست .-مامان چرا مقنعه و چادر رو از خودت دور نمی کنی -می خوام نشون بدم که ارزشهای دینی ما خیلی والا هستند و این که زن کالا نیست که همه چیزشو بریزه بیرون .. راستی اینو هم بگم که خواهرم پری از دواج کرد ولی چون مامان منو دوست داشت و اونم شوهر داشت منو با خودش آورد . یه چند روزی بود که حس می کردم یه سری افراد مشابهی رو می بینم که در تعقیب ما هستند .. مامان خیلی راحت پول خرج می کرد و معلوم نبود این حرکات مشکوک برای چیه . ما در یک آسمان خراش یه اتاقی داشتیم که طبقه چهلم بودیم و سی طبقه دیگه هم بالا سر ما بود . یک ربع می کشید بریم . گاهی نیم ساعت . اعصاب ما خرد می شد . تازه بین راه خیلی هم وای می ایستاد . -مامان یه ماشینیه که چند روز هر جا که میریم دنبالمون میاد -می دونم پارسا حواسم هست ولی من وظیفه شرعی خودمو انجام می دم -اگه ما رو بیرون کنن چی هنوز خیلی جاها رو ندیدم . یه روز هوس کردیم که بریم طبقه هفتاد و روی پشت بودم یا همون شیروانی و از اونجا شهر رو زیر نظر داشته باشیم . البته چون آسمان خراش زیاد بود علاوه بر دور نما بیشتر آسمان خراش های دیگه رو می تونستیم ببینیم . چون ساختمانهای بلند تر از ساختمون ما هم وجود داشت . -مامان حالا که داریم میریم اون بالا کسی نیست . اینجا همه غریبه اند چرا بازم این جوری خودت رو پیچیدی . -پارسا جان ما در هر حالی باید نمایانگر فرهنگ غنی و اصیل اسلامی باشیم . .. نمی دونم چرا دلم شور می زد . دیروز در خیابون صدای تیر اندازی پلیس  با گانگستر ها رو می شنیدیم و حتی چند گانگستر رو در حال فرار دیده بودیم . اولش فکر می کردیم نمایشه . . فضای طبقه بالا فضای غبار آلود و مه گرفته ای داشت ولی می تونستیم روشنی و زیبایی آسمان خدا رو ببینیم . اینجا هم سر زمین خداست . پس چرا ما میگیم مرگ بر امریکا . -مامان نفس کشیدن که برات سخت نیست -پارسا فکر کردی مامانت پیر شده ؟/؟ من سی و چهار سالمه . من تا حکومت اسلامی رو در این کشور ندیدم از دنیا نمیرم . مامان داشت کارای خطر ناکی می کرد ولی قربونش برم اگه اون مقتعه و چادرشو می گرفت و دستی به سر و بر و روش می کشید از خیلی از زنای یک من مالیده اینجا خوشگل تر بود . بودیم روی سقف طبقه آخر .. -مامان انگاری قبل از ما هم دو نفر دیگه اومدن  از طبیعت لذت ببرن . دو تا از اونایی هستند که این روز ها ما رو تعقیب می کنند .مامان بیا بر گردیم -حالا خیلی دیر شده . -نگران نباش . فکر کنم اونا اومدن اینجا استراحت کنند . نگاه کن اونجا یه تشک بزرگ انداختند . شاید مال همین طبقه بالا باشن  اومدن لذت ببرن . . با این حال دو تایی مون قصد داشتیم از اون فضا خارج شیم که یکی از اون سیاههای قلچماق راه خروج ما رو بست . صورتم شده بود عین میت . مادر کس خل آخرش ما رو داشت به کشتن می داد .  -مامان صادرات شما کار دستمون داد . به شدت از دست مادرم عصبی شده بودم . منم مثل پدر مخالف کاراش و فکر و فر هنگش بودم . هنوز خودمو نو اصلاح نکرده و آباد نکرده می خواستیم این کس خل بازیها رو به جای دیگه هم صادر کنیم . سیاهه مامانو گرفت و منم گفتم کون لق مامان پگاه جون بسیجی .. من جون خودمو در ببرم که دیدم نشد که نشد . یکی دیگه عین گوریل انگوری اومد منو از پشت گرفت . چه جورم می خندیدند .. --پارسا نترس . شجاع باش . شعار مرگ بر امریکا سر بده . هر چه فریاد داری بر سر امریکا بکش .. نمی دونستم می خوان چیکار کنن . اینجا تنها چیزی که کم نبود کس بود و می دونستم که کس مامان دردی رو واسشون دوا نمی کنه . منو بستند و انداختند روی تشک . در ورودی رو هم قفل کردند که راه فرار نداشته باشیم . من که تکون بخور نبودم . وقتی سیاهها شلوار وشورتشونو پایین کشیده کیرشونو نشون مامان دادند تازه فهمیدم که قصدشون چیه . شایدم مامور بودند و ما رو زیر نظر داشتند ولی در هر حال مامانو انداختند رو تشک اون دست و پا می زد ولی کیرشونو به دهن مامان می مالوندند . با این که دل خوشی از این کونده بازی ها یا بسیج بازی ها نداشتم ولی هر کوفتی بود مادرم بود . حرصم می گرفت کیر سیاه یک امریکایی فرو بره توی کس سفید ایرانی ولی نمی دونم یه رفیق داشتم از بس دلش پر بود می گفت من از این که یک مرد خارجی یک زن ایرانی رو بگاد ناراحتم ولی حاضرم کیر خوک خارجی رو توی کس زن ایرانی بسیجی ببینم چون اونا لیاقتشون همینه .. گریه ام گرفته بود اون مامانم بود . جیغ می کشید . دست وپا می زد . اشهدشو گفته بود داشت می گفت که اون دنیا باید جواب پس بدین .. دهن منو باز کرده بودند . اون بالا مگه کسی صدای  آدمومی شنید ؟/؟-مامان بیچاره شدیم . دیدی بهت گفتم ؟/؟ اون وقت تو می خوای برای این دیوانه های زبون نفهم انقلاب صادر کنی . اصلا در کشور ما همچین چیزی وجود داره که بخوای صادرش  کنی ؟/؟ -پسرم کفر نگو . سرت رو بگیر اون ور . مادرت مبارزه درد ناکی رو پیش رو داره .. -مادر تحمل کن .. -من دارم جهاد خودمو انجام میدم ولی تجاوز درست نیست . سرتو اون ور بگیر پارسا . ولی دلم طاقت نمی گرفت . باید می دونستم که چه بر سر مامان میاد .. مامان رو به زور لختش کردند . چادر و مقتعه رو از سرش کشیدن . اونو انداختند رو تشک کنار من . معلوم نبود اینا دیگه کی بودند . -پارسا نگران نباش . این آزمایش الهی بر سر راه اهداف عالیه ماست . برای پیروزی اسلام باید جنگید .. کیر این دو تا سیاه مثل کلفت ترین بادمجونا بود به همون سیاهی اگه بگم بیست و پنج سانت رو رد کرده بود اغراق نگفتم . مامان همین جور داشت حرف مفت می زد که یکی از اون سیاهها که اسمش بود جیم و از همدیگه رو صدا کردن متوجه شده بودم کیرشو  مالید  رو لبای مامان . پگاه جون لباشو بسته بود ولی سیاهه دستاشو دور گردن مامان طوری حلقه زد و گلو شو فشرد که دهن مامان بی اختیار باز شد و کیر رفت توی دهنش . مامانو کاملا لختش کرده بودند . اندام سفید و سینه های درشت اون هیکل هفتاد کیلویی و متناسب مامان می دونم که دل سیاهها رو برده . ولی احتمالا اونا باید در گروه مخالف ما قرار می داشتند و هدف فقط کس کردن نبوده . با همه اینا اونا داشتند لذت می بردند . جک رفت زیر مامان . زبونشو گذاشت روی کوسش .  من هم با این که از تماشای این صحنه و شکست یک بسیجی لذت می بردم ولی داشتم دیوونه می شدم . هر چی باشه اون مادرم بود . ولی کاری از دستم بر نمیومد .می خواستم سرمو بگیرم به طرفی دیگه . چشامو ببندم سیاهها هم خودشونو کاملا بر هنه کرده بودند . یه بادی هم میومد . مامان از دست و پا زدن خسته شده بود . صورت سفید و کشیده و ابروهای کمانی مامان با اون چشای بسته اش اونو خیلی خوشگل تر کرده بود . زیر لب ورد می خوند . جک از زیر جک زد و کیرشو فرستاد توی کس مادرم . کس مامان نه درشت بود نه ریز . ولی روی کس یه ورم خوشگلی داشت . رون پای مامان خیلی تپل بود . مامان زیر لب داشت دعا می خوند .نمی دونم صبر می خواست تا از نظر روحی آماده شه یا یک نیرویی می خواست که این دو تا کیر رو تحمل کنه .. -مامان من بمیرم و تو رو این جوری نبینم -پسرم اگه بلایی سرم اومد تو  این نهضت روادامه بده . نشون بده که انقلاب ما زنده هست . -مادر تو زنده می مونی ولی به خاطر تو هر کاری می کنم . -خاطرم آسوده شد . حالا بهشت رو با همین جفت چشام می بینم -مامان مطمئنی چیز دیگه ای نمی بینی ؟/؟ آخه جلو چشاته .. -.. کیر کلفتی که از دهن پگاه جون اومده بود بیرون حالا بین دو تا سینه هاش قرار داشت  -نههههههه کثافتا ولم کنین . ولی کیر یکی رفته بود وسط سینه هاش .. -مامان تو که انگلیسی ات بد نیست . یه چیزی بگو که وجدان اونا تحت تا ثیر قرار بگیره . مامان تو که توی ایران بوده و روضه می خوندی همه اشک از چشاشون جاری می شد-پسرم اونجا صحرای کر بلا بود اینجا دیار یزیده -مادر فرشته من ! مگه نمی خواستی کویرو صحرای کربلا رو به اینجا صادر کنی .. -هر کاری وقت می بره . -مامان من طاقت ندارم .. -پسرم تو هم که می بینی من چه جوری طاقت بیارم . یکی از کیر ها به چه سرعتی می رفت توی کوس مامان .. پگاه جون همچین جیغی می کشید  که من داشتم از حال می رفتم . از اون زیر حواسم به کیر سیاه برق انداخته جک بود که کس مامانو جک زده بود داده بود بالا . خیسی کس مامان روی کیر جک یه حالت روغنی بهش داده بود -مامان من انگلیسی ام خوب نیست وگرنه چند تا لیچار نثار این سیاه پوستهای مستضعف می کردم . -عزیزم مطمئنی هیچی نمی دونی .. آره مامان . فقط می دونم فادر و مادر به پدر و مادر می گن چند تا کلمه که مدرسه راهنمایی یاد گرفته بودم یادمه . دبیرستانو که با تقلب اومده بودم بالا .. .. اینو که گفتم مامان همچین شروع کرد سرشون داد کشیدن که اصلا حالیم نمی شد با چه زبونی داره صحبت می کنه . کمی آه و ناله هم می کرد که نمی دونستم از روی درده یا هوس ...چند تا کلمه لا به لای حرفاش شنیدم که هم متوجه شدم داره انگلیسی حرف می زنه و هم این که فهمیدم این آخوندا بودند که چرچیل و انگلیسی ها رو درس می دادند و تربیت می کردند .. مامان لا به لای حرفاش هی آخخخخخخخخ آخخخخخخخ می کرد و پی در پی می گفت قک می .. فک  می .. .. جیم اومده بود کنار جک وایساده بود دو تا انگشتشو کرده بود توی کون مامان بسیجی من .. مامان طوری حال می کرد که می گفت تری فینگر یعنی سه تا انگشت فرو کن توی کونم .. جیم هم این کارو می کرد . سه تا انگشت داخل یک کون ایرانی .. مامان هفت خط مذهبی من تو که  داری حال می کنی . پس این جور ناله کردنهات واسه چی بود .ولی به روش نیاوردم . ظاهرا پگاه جون چون فهمیده بود که ممکنه شک کرده باشم هر چند تا انگلیسی که می گفت و از اون دو تا گردن کلفت می خواست که اونو بکنن به فارسی فریاد می زد کثافتا منو ول کنین . این کس من گار اژ که نیست تریلی بیست و چهار چرخ می برین داخلش .. -مامان اینا فارسی حالیشون نیست همون انگلیسی حالیشون کنی بهتره ..  دلم نمی خواست پگاه جون این مامان با ایمان بسیجی من از کوس دادن به دو تا سیاه گردن کلفت امریکایی کیف کنه .. اون جوری من راضی تر بودم که این دو تا امریکایی حقشوبذارن کف کس و کونش . . جک مامانو بغلش کرد و پاهاشو از پهلو هاش آویزون کرد . حالا دو تایی شون ایستاده بودند . کیرشو روی کس مامان تنظیم کرده اونو یه ضرب فرو کرد که تا ته بره . 25 سانت کیر به راحتی رفت تا ته کوس مامانم . جک با دست به جیم اشاره کرد که بیاد .. -بی انصافا ننه ام داره جر می خوره . ولی جیم از پشت همچین کرد توی کون مامان  و مامان همچین نعره ای کشید که فکر کنم صداش از طبقه هفتاد به طبقه اول رسیده باشه .. -مامان مامان آبرومون رفت .. -غضه نخور . اینا تقاصشونو پس میدن . هیچوقت وضع این جوری نمی مونه . غصه نخور پارسا جون . اینجا که از پایین کسی معلوم نیست . این دور و برم که پنجره ای به روی ما باز نیست . با لا سر مون هم که طیاره ها دارن میرن . حالا یکی اگه شانسی ما رو دید فکر می کنه داریم فیلم می گیریم . پسرم می بینی یک بسیجی چقدر زجر می کشه ؟/؟ چه تهمتها که باید بشنوه . بیت المال رو قسمت می کنه تهمت می زنن که چشات رو به روی دزدیها بستی .. ببین که به خاطر مصلحت مجبوریم زیر چه بار های سنگینی بریم . -درود بر تو مامان . من به وجودت افتخار می کنم .در اون فضایی که روشنی و غبار گرفتگی در هم آمیخته بودند سه نفر لخت رفته بودن توی هم  . دو تا کیر کلفت و دراز در دو تا سوراخ تر و تمیز خود نمایی می کردند . کیر ها با یه هار مونی و هماهنگی خاصی  وارد کس و کون مامان شده بر گشت می کردند . هوس از سر و روی هر سه نفر می بارید . تعداد حرفای فارسی پگاه جون کمتر شده بود . مامان عجب انقلابی داشت صادر می کرد . پول تبلیغات گرفته بود اینجا کس و کونشو هوا کرده بود . بی انصاف نمی ذاشت که ما بریم جنده بازی . می گفت یه بسیجی دنبال حرام نمیره ولی خودش می گفت به خاطر تقیه و مصلحت نظام و پیشبرد اهداف عالیه سیاسی اجتماعی عیبی نداره که بخوام این وضعو تحمل کنم . هنوز سفیدکهای هوس از کس مامان در حال ریختن بود . کیر من یکی که شق کرده و از اونجایی که دستام بسته بود نمی تونستم جق بزنم ولی لاپامو از دو طرف به هم می فشردم تا کیرم اون وسط حال کنه . خلاصه مامان از بس کیس می , کیس می , کرد که اون سیاهه جک لب زشت و کلفتشو گذاشت روی لبای مامان . می دونستم وقتی که هوس بیاد دیگه هیچی جلو دار نیست . و مامان با هوس اونا رو جذب خودش می کنه . می دونم مامان خیلی دلش می خواست که با زبون خودمون هم هوسشو نشون بده . گاهی هم سوتی هایی می داد فوری موضوع رو عوض می کرد . جااااااااااااان ..اوووووففففففف کوفتتون بشه .. این نظام چه نظامیه که ما باید واسش جون بکنیم . برادرا شاهد باشن .. خواهرا شاهد باشن .. دو دستی زدم توی سر خودم و گفتم که پسرا شاهد باشن دخترا شاهد باشن که چه ننه جنده ای دارن . این ور میگن مرگ بر امریکا اون وقت کون سفید خودشونو میندازن زیر کیر سیاه امریکایی و تازه کیف هم می کنند که داریم مبارزه می کنیم وتقیه می زنیم .. -مامان بجنگ مبارزه کن . دوام بیار. مطمئن باش به جای این دو تا مرد دهها مرد در بهشت نصیبت میشه .. -پسرم من به خاطر دینم دارم تحمل می کنم انتظار پاداش ندارم . سینه های درشت و سفید پگاه رو توی دستای جیم می دیدم که چه جوری داره می گرده . مامان  که نزدیک بود ارضا شه و اینو از حالاتش می فهمیدم رفته بود رو کیر جیم نشسته بود و جک هم از پشت کرده بود توی کونش . این بهترین حالتی بود که من می تونستم شرایط رو زیر نظر داشته باشم و چه حالی هم می داد . اون سیاهها با گاییدن مامان کیف می کردند و من راضی بودم که با گاییده شدن کون یک مامان بسیجی حال کنم ولی اون قدر شرافت و عشق فرزند مادری در من وجود داشت که از این فکرای بد نکنم که خودم مامانمو بکنم . هر چند خیلی ها که به اینجا می رسن ننه شونو زیر کیر یکی دیگه می بینن روشون باز میشه ولی من این جوری نبودم . شونه های مامانو این جک که پشتش قرار داشت غرق بوسه و ماساژکرده بود . چشای بسته و خمار پگاه نشون می داد که غرق لذته .. -مامان چی داری زیر لب زمزمه می کنی بلند تر بخون تا ما هم بشنویم .. مامان پگاه در حالی که صداش می لرزید که ناشی از ضربات کیر جک و جیم بود داشت یک ترانه بسیجی رو می خوند و به خودش روحیه می داد . ای بسیج ای سر فرازان افتخار میهنید .همراه با این آهنگ که مو بر تن آدم راست می کرد و آدم دلش می خواست در جبهه های حق بر علیه باطل به جهاد اکبر و اصغر بپردازه . موشک های سیاه امریکایی وارد فضای کس و کون مامان می شدند . چه صحنه های با شکوهی ! -مامان تو افتخار مایی . این دو تا با این موشک های کلفت خودشون خواستند که تو رو از بین ببرن ولی تو نشون دادی مامان که خیلی مقاومی .. -پارسا فقط می خوام تو اینو بدونی که مامانت یک مامان پارساست . . -آره پگاه جون تو مامان پارسا هستی .. توی دلم می گفتم ریدم تو ایمانت مادر که پدر بد بخت منو توی ایران سختی میدی و از بس کیر عرب خوردی حالا اومدی کیر امریکایی بخوری . دو تا سیاه گردن کلفت خسته شده بودند ولی مامان ول کن نبود . دقایقی بعد جیغ دیگه ای کشید و چند بار با صدای بلند  گفت ار گاسم .. فکر کرد که من حالیم نیست .. اون دو تا سیاه چهار دستی کمر پگاه بگا رو داشته و عین شلاق کیرشونو به داخل کس و کون مامان می زدند . هنوزم پگاه داشت کیف می کرد . مامان تشنه آب   کیرشون بود . یه چیزایی می گفت وحدس می زدم که  ازشون می خواست که آبشونو حروم نکنن . ناله های جک و جیم هم خیلی با حال بود . فکر نکنم تو عمرشون این جوری کس به گیرشون افتاده باشه که واقعا کس خل بوده باشه . خیلی با حال شده بود . خودمو  سینه خیز به نزدیک صحنه رسوندم -پسرم برو عقب ..-مامان مگه اینا موشکه که بخوام منفجر شم -عزیزم از موشک هم بد تره . انرژی هسته ایه .. -مادر می خوام مراقب باشم اگه خون آلود شدی بهشون تذکر بدم . دور و بر کون مامان خون ولک خونی رو می دیدم . احتمالا یه مویرگ مقعدش پاره شده بود ولی ثواب داشت . دو تا سیاه به فاصله چند ثانیه با چند تا آخ گفتن آبشونو توی  سوراخای مامان خالی کردند .. سه تایی شون با هم چند آه و ناله راه انداخته و به شکل کتابی خوابیده رو هم افتادند . . جیم طاقباز بود و مامان و جک به شکم . فکر کنم جیم اون زیر در حال له شدن بود . دو تایی کیرشونو توی دهن مامان فرو کردند .. -پارسا ببین که یک بسیجی تا کجا ها باید پیش بره . پی خیلی چیزا رو باید به تن بماله . هرروز خودشو هماهنگ با مسائل روز پیش ببره .. این همه مقدمه چینی کرد تا دو تا کیر رو بذاره توی دهنش . اول دو تا کیر رو هم باهم فرو کرد توی دهنش . عجب کیر گیر خوبی بود این مامان پگاه بسیجی من .. ولی بعد به نوبت کیر ها رو ساک زد و لوله داخلشونو تصفیه کرد .. خلاصه دیگه اونا رفتند .. مامان دستامو باز کرد ... -مامان ناراحت نباش . من به کسی چیزی نمیگم . مامان تو یک فرشته ای تو یک زن نجیبی . اونا بهت تجاوز کردند .-عزیزم من خوشحالم . نمی دونی که چقدر به خاطر این کار برای من حسنه نوشته میشه . - مامان تنت رو بپوشون . چادر رو انداختم روش . بغلش کردم و اونو بوسیدم. این بسیجی شلاق زن , هر جنده ای بود مادرم که بود .. رفتیم توی اتاقمون . من دیگه شوک شده بودم . ..ولی مامان اول رفت غسل کرد که نجاست روش نمونه . چون معتقد بود به این که نباید غسل مدت زیادی به گردن آدم بمونه . -پارسا جون اگه حس می کنی که تحریک شدی و یه ترشحاتی داشتی تو هم برو غسلتو انجام بده .. نمی دونم مامان خوبم چطور تو می تونی پس از این همه مشکلات تا این حد مقید باشی --روز بعد مامان پگاه دیگه چادر و مقتعه سرش نذاشت یه هیکل توپی رو ردیف کرد . اندامشو ریخت بیرون و شد شبیه زنای زیرسی ساله -مامان خیلی خوشگل شدی -پسر رفتیم ایران صداشو در نیار . این تغییر تکنیک یا تاکتیک مبارزاتیه . این جوری می خوام امریکاییها رو به دام بندازم . ازشون کسب اطلاعات بکنم . -مامان اینا برای صدور انقلاب خوبه ؟/؟- بد نیست پسرم ازاون پس مامانو می دیدم که هر روز با یکی حال می کنه .. کاری هم به کارم نداشت تازه منم داشتم یاد می گرفتم که چه جوری با جنده های امریکایی حال کنم .  بازم مثل همیشه ایران برنده میشه چون من کلی امریکایی می گاییدم امریکایی ها فقط مامانو می گاییدند .  از مامان پگاه پرسیدم کار صدور انقلاب به کجا رسیده -هیچی پسرم فعلا این قلابه که همش میره توی بدن ما و گیر می کنه .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

pes2013 گفت...

khoobi irani jan ?
dastanat khuban ghodrate takhailetam alie vali miduni be nazare man kesi ke miad hamchin saiti be ghasde lezzate jensi miad... vali ba ezafe kardane basijo in chiza fkr nemonam kesi kheili mazerat mikham alatesham boland she... midunam momkene begi bazia ham ino darkhast mikonan valipishnahad mikonam ye nazarsanji bezari bebini chan nafar dust daran basijo in chizaro ghatie dastane sexi bokoni ! be nazare man aslan rabti be ham nadaran va aslan jazabiati nadare .bazam mamnoon az dastanaie khoobet

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست آشنا و گل و نازنینم . محبت کردی که این پیام گرم رو برام فرستادی .. در مورد بسیج .. به عرض برسانم که خود من هم نفرت دارم از این طایفه بوگندوی شپشو که حرف و عملشان یکی نیست و نود درصد شارلاتان و ده درصدشان احمقند . اما نکته ای را که در این داستان نادیده گرفته اید نکات طنز آلود آشکار و پنهان بسیاری بود که وجود داشت که این طایفه را به سخره گرفته است . البته این متلک ها جنبه کلیشه ای نداشته تازگی خاصی به داستان داده است . من اگر بخواهم بر مبنای نظر خواهی که فقط شامل درصدی از خوانندگان می شود عمل نمایم کل داستانهای این مجموعه را باید داستانهای سکس با محارم به ویژه سکس پسر با مادر بنویسم که فوق العاده طرفدار دارد و در نظر سنجیها رکورد دار است ولی باید یک توجه عمومی داشت و این که برای تنوع باید از همه چیز نوشت . و من اشاره ام به بسیج صرفا مسائل کلیشه ای خسته کننده نیست . متلک هاییست که گاه آنها را به چالشهایی نوین می کشانم . هر چند این طایفه عصر حجری غار نشین دستشان برای همه رو شده .. اگر آزارشان هم به کسی نرسد همان که از ظلم حمایت می کنند منفور جامعه اند .در هر حال خوشحالم که صمیمانه با من سخن گفته اید . شاد کام باشید ....ایرانی

 

ابزار وبمستر