ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 54

..دو تایی مون سکوت کرده بودیم تا از سکسمون لذت ببریم و در نهایت آرامش بشه فرزانه جونو به جایی رسوند .هوتن جون من بگو چی می بینی . بگو فدات شم . -من اون کس کوچولوی ناز و تپلتو می بینم که مثل لبای پسته خندان و مغز صورتی داره به کیرم چشمک می زنه .. لباشو غنچه کرد و گفت اگه پسته رو بخوریش واسه دفعه بعد داریش ؟/؟ یک لحظه دو تایی مون خنده مون گرفن . نمی دونم چرا نمی تونستیم سکوت کنیم . دنیایی حرف واسه گفتن داشتیم . واسه لذت بردن و به آرامش رسیدن . فقط دوباره دو طرف کس فرزانه رو به پهلو ها بازشون کرده یک بار دیگه گاییدنشو سرعت دادم . هرچی این کس نازشو باز می کردم بازم نمایی از تنگی داشت و کلی حال می داد . نگاه قشنگش از این می گفت که تا اونجایی که می تونم اونو با سرعت بکنمش و امونش ندم . . پاهاو هم به دو طرف باز کرده با عطش و هیجان اونو می کردم . سرشو بالا می آورد تا یه نگاهی به کیرم بندازه ولی خیلی نازانه رفتار می کرد . لبه ها و مغز کسش آتیشم می داد . دیگه جیغی نمی کشید اومد صورتمو نوازش کنه ولی دستش از حرکت ایستاد اون از حال رفته بود و منم با همون هوس .. هوسمو توی کسش خالی کردم . اون بیشتر  از دوست داشتن هوس , عاشق عشق بود و منم مجبور بودم  برای خالی نبودن عریضه تا حدودی هم عشقمو تقدیمش کنم . . حالا دیگه نوبت ور رفتن با کونش بود . دستامو گذاشته بودم رو جفت برش های کونش و اونا رو به دو سمت بازشون کرده بودم . نگاهم به سوراخ کوچولویی بود که کیر باید اونجا رو می شکافت و حرکت رو به جلوی خودشو از اونجا شروع می کرد . بر اون حفره کوچولوی استتار شده بوسه ای داده و خوب چربش کرده کیرمو بهش فشار دادم تا راهشو پیش بگیره و بره . تا بره به اون چیزی که می خواد برسه . درد بیچاره اش کرده بود ولی پنجه هاشو لبا و دندوناشو به هم می فشرد . برای اون درد آور بود و برای من لذت بخش . وقتی کیر وارد فضای تنگ و چسبونی میشه که حرکت در اون به سختی انجام میشه و کیر نمی تونه نفس بکشه انگاری یه دنیا عشق و حال و صفا روی کیر باریدن گرفته و صاحب کیر نمی دونه لذتشو چه جوری بیان کنه -اوووووووهههههههه فرزانه من نازتوبخورم . نازتو بخورم . چقدر تو عشوه داری . چقدر این بدنت خوشگل و خوش فرمه .. -قبولش داری ؟/؟ دوستش داری ؟/؟ همش مال تو . همیشه مال تو .. کلمات رو نمی تونست تا آخر ادا کنه . درد امونشو بریده بود . ولی با همه اینا به خاطر من و این که لذت ببرم و ازش راضی باشم حرفی نمی زد . می خواستم با حرفای ملایم و پر احساس نرم ترش کنم تا بهتر بتونه این دقایقو تحمل کنه و واقعا هم این کارم تاثیر داشت -فرزانه دوستم داری .. بازم می تونی دوستم داشته باشی ؟/؟ فکر نمی کنی که من تو رو به خاطر جسمت و به خاطر سکس و عشقبازی می خوام ؟/؟ -نههههه نههههههه هوتن جون این چه حرفیه که داری می زنی .. اتفاقا منم می خواستم ازت بپرسم حالا که در اختیارت قرار گرفتم حالا که هر کاری که دلت خواست باهام کردی و داری می کنی از چشات که نیفتادم ؟/؟ بازم همون اهمیت سابقو واست دارم ؟/؟ -آره فرزانه جون همون ارزشو شایدم بیشتر داری . بدنمو بیشتر به تنش چسبوندم . جاااااااان عجب تن داغی بود . داشت آتیش پخش می کرد . کیرم دیگه هر لحظه بیشتر می رفت توی کون فرزانه تا یه حدی که رفت دیگه جلو شو گرفتم . دوست نداشتم خاطره بدی از کون دادن داشته باشه . زمان خیلی زود می گذشت . دیگه باید فکر رفتن می بودم . ولی فرزانه دلش می خواست که بازم با اون باشم . بازم براش از دوست داشتن بگم -هوتن کیرت رو بیشتر بکن توی کونم . می خوام بیشتر باهات حال کنم . بیشتر ازت بشنوم که دوستم داری .. دستتو بذار دور کمرم . منو به طرف خودت فشار بده . سوراخ کونمو باز ترش کن . .. دوستت دارم دوستت دارم . عشق من . عشق من . . -حالا که دوست داری بیشتر پیشت بمونم بازم می مونم -هوتن تو چی ؟/؟ تو دوست نداری بیشتر باشم پیشت . بهت حال بدم . می خوای زود از دستم در بری . اگه از پیشم بری معلوم نیست کی بهم سر بزنی . -میام همیشه میام بهت سر می زتم . تازه ما که توی مدرسه همیشه با همیم .. دیگه زیاد در مورد آپارتمان و خونه مجردی مسئله رو بازش نکردم . می ترسیدم اگه زیاد حرف بزنم در این مورد دیگه نیمه شب پاشه بیاد ور دل من . از این خانوم هیچی بعید نبود . . دو تا  کف دستمو گذاشته بودم روی دو تا رونهای تپلش . کیرمو می دیدم که چه جوری توی کون این خانوم ناز و خوشگل و تپل جا خوش کرده و داره به آرومی حرکت می کنه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

ایرانی جان سلام
چند روزه که می خوام چند خط برای تو بنویسم نمی شد ، امروز دیدم که بی انصافیه اگه این کار رو نکنم .
اول اینکه داستانهای تو به معنای واقعی کلمه جذاب و البته خیالی هستند ، تا جائیکه من دنبال می کنم این داستان ، هوس اینترنتی و ااتوبوس هوس فوق العاده هستند . البته همونطور که گفتم تا جائیکه من دنبال می کنم .......
دوم و مهمتر اینکه بی نهایت ممنونم (و مطمئنم چند ده هزار مراجعه کننده به این وبلاگ هم با من هم عقیده اند ) از اینکه هر روز و هر روز کلی از وقت نازنین خودت ، خانواده ات و استراحتت رو که می تونستی هر کاری رو که دلت می خواست بکنی ، بی مزد و منت صرف می کنی و برای ما مطلب می نویسی .
باز هم ممنون
ارادتمند - مهرداد

ایرانی گفت...

مهرداد نازنین و دوست داشتنی برای من وجود دوستان مهربان و با فرهنگ و اخلاقی نیک که درکم می کنند خیلی بیشتر از این داستانها و نویسندگی ارزش دارد . این که در دنیای مجازی می توان واقع بینانه به هم و خواسته های هم اهمیت داد . سپاسگزارم از این که فرصت گرانبهایت را به مطالعه بعضی از این داستانها اختصاص می دهی . دست گلت هم درد نکنه که با این پیام به من انگیزه داده تا با دقت بیشتری داستانهایم را بنویسم . باشد که تداوم این دوستی ها راهی باشد برای نشان دادن آن که می توان مهربانانه در کنار هم زندگی کرد و به خواسته های مشترک یکدیگر اهمیت داد . رضایت شمابزرگترین پاداش برای من است مهرداد جان . شاد و سربلند , پاینده و پایدار باشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر