ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 186

آرامیس منو به خودش چسبونده بود . هیکل ناب و ناز اونو می دیدم که یواش یواش از زیر اون لباس خواب توری داره میاد بیرون . بیشتر این یونانیان بدنهای سفیدی داشتند که جون می داد برای تر کیب با نژاد پاک آریا . هر چند من به تبعیض نژادی و این جور مسائل زیاد اهمیتی نمی دادم ولی از بس  این چند تا کشور در پی تحقیر ایران و ایرانی و افتخارات ملت ما بودند منم دیگه تصمیم گرفتم تا پای جان برای نشان دادن افتخار ملی و میهنی و اعتلای کشور و کسب افتخاراتی تازه برای وطنم بجنگم . فعلا که با این کیرم در حال گردو شکنی بوده و زبون این یونانی ها رو هم بسته بودم . این چند روزه حسابی اونا رو برده بودم زیر سوال طوری که جرات نفس کشیدن نداشتن . یه چند تا کارشناس تاریخ و جغرافیا هم با خودم آورده بودم که هر جا که گیر کردم فوری بیان کمکم . کاری کردم که از تلویزیونها و رسانه های این کشور کوچک و آب رفته بیان و اعلام کنند که دولت یونان هیچ نداشته و هر چه بوده در اثر تعامل با ملت با فرهنگ و پیشرفته ای چون پارتها یا همان ایرانیان به دست آورده .  البته ما تحقیر و توهین رو هم نمی خواستیم و تعریف و تمجید و خالی بندی تا این حد را هم نمی خواستیم . ما می خواستیم فقط حقیقت بیان شه و معمولا کسی تاریخ رو تحریف می کنه که دچار سردرگمی و نوعی تحقیر تاریخی باشه . وگرنه اگه ملت و دولتی را به عنوان یک دولت و ملت بر تر تاریخ بشناسند دیگه به این صورت نمیاد که شخصیت خودشو از راه توهین به ملت ودولتهای دیگه به دست بیاره .باید واقع گرا هم بود . جایی که اشتباهی هم از طرف نیروهای خودی باشه باید اونو بیان کرد .مثلا ما همه جا قوم مغول رو به عنوان قومی که وحشیانه به ایران حمله کرد و کشت و خورد و برد می شناسیم آیا اینو هم به طور مفصل گفتیم که اگر حماقت و غرور شاه ایران  و حکام محلی ایرانی سرمرز ایران و مغول نبود کار به اینجا نمی کشید و شاید امروز تاریخ و سرنوشت ایران و ملت ایران به گونه ای دیگر رقم خورده بود ؟/؟ تاریخ را نیروهای درگیر در تاریخ هستند که می سازند . در درجه اول خود ما هستیم که سرنوشت خودمو تعیین می کنیم . رفته بودم به عوالم هپروت . آرامیس دستاشو دور کمر من قلاب کرده بود با حرکات گردشی و چرخشی خودش سکان عملیات رو در دست خودش گرفته بود . حس کردم باید بجنبم و این جا قدرت ایران و کیر ایرانی رو به رخ  زن اول یونان برسونم . جلوی حال کردنشو نگرفتم خودمم بی اندازه داشتم حال می کردم . گذاشتم خوب خسته شه و تا اونجایی که می تونه زورشو بزنه . با این که هوس از سر ورو وتنش می بارید  ولی خستگی امونشو بریده بود . حالا دیگه نوبت من بود . اونو خوابوندمش . هر چند  می دونستم فارسی حالیش نیست ولی خودم واسه دل خودم حرف می زدم . -ببین شازده خانوم حالا دیگه نوبت منه که شمشیرم رو در سرزمین گشاد تو فرو کنم ولی خودمونیم شوهر بی خایه ای داری که هنوزم که هنوزه کست تنگه . -آخخخخخخخ النا النا ..النا .. با اشاره دست دختره رو صدا می زد . معلوم نبود برای چی داره این کارو می کنه . راستش بهم بر خورده بود آخه من که داشتم به خوبی به اون حال می دادم . کیرمو همچین کردم توی کسش که سرش افتاد پایین . خودم سر بلند شدم و این یونانی بد بخت بیچاره سر افکنده . .تازه نفس و با قدرت به گاییدن خودم ادامه دادم . نمی دونم چرا النا دستور خانوم یا مادر خودشو انجام نداد . فکر کنم حس کرده بود که آرامیس دیگه خود کفا شده و نیازی به کمک اون نداره . هر یک از دستام رو یکی از سینه های آرامیس کار می کرد . طوری این سینه ها رو در چنگ داشتم و فشارش می گرفتم که چشای آرامیس گرد شده بود . حالا با قدرت در حال گاییدن آرامیس بودم . دیگه النا رو صداش نمی زد . حواسم به این بود که نیروی خودمو واسه النا هم نگه داشته باشم و بتونم اونو هم به خوبی بکنم . چون اون جوون تر و تاره نفس تر بود و اگه کم می آوردم آبروی ملت و کشور ایران در خطر بود . کون لق دولت ایران . آرامیس طوری فریاد می کشید که انگاری خشایار با لشگریانش به کس اون حمله کرده باشن . خوار مادر هر چی یونانی رو میگام .. وقتی دیدم بیحال روی تخت ولو شده تا می تونستم توی کسش خالی کردم . صدام در نیومد و النا رو صداش نکردم تا بیشتر استراحت کنم . حتما انتظار داشت نازشو بکشم و دو دستی بغلش کرده بیارم بذارمش روی تخت . ولی من خودم رو  طاقباز انداختم روی همین تخت چهار نفره چشامو گذاشتم رو هم . یعنی این که النا جان تو رو کیرمم حساب نمی کنم . البته کیر من که خیلی ارزش داشت . باید می گفتم تو دختر یونانی  رو پشم کیر خودمم هم حساب نمی کنم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر