ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 57

ایمان من اون کیر با ایمانتو بخورم . ثواب به همین میگن . سر  پناه زنهای بی پناه شدن از هر چی توی این دنیا ثوابش بیشتره . جوووووووون چه حالی میده . چه عشقی می کنم . جوووووون رفت رفت .. ولی این جوری اون جور که باید بهم مزه نمیده . این پسره می ترسه .تند تند منو نمی کنه . اوخخخخخ باور کن منم هوس دارم . مامانت که خوابه منومحکم تر بکن .. چرا من هر چی کیر می خورم فکر می کنم که بازم می خوام . فکر می کنم که اصلا تا به حال کیر نخوردم . چرا این حسو دارم . چرا باید این جوری باشم . جه کیر داغ و ناز و باحالی داشت این ایمان . داشتم می سوختم . حالم گرفته بود . اومد رو گردنم خم شد . با چند تا بوسه داغ و ملایم نرم ترم کرد . ولی من دیگه زیادی نرم شده بودم و هوس چیزای دیگه ای رو داشتم . دلم می خواست سریع تر کارشو انجام بده ولم نکنه . آشوبی در وجودم بر پا بود . قلبم به شدت می زد . اصلا حال و حوصله هیچی رو نداشتم . می خواستم رو کنم و با هاش حرف بزنم . استرس داشتم اگه از دستم در بره . اگه منو این جوری آشکارا نخواد . اون وقت من چیکار کنم . چه خاکی بر سرم بریزم . جاااااااان حالا یه خورده تند تر منو می گایید ولی هنوز خیلی کار داشت به اون حدی برسه که من دلم می خواد و آرزومه . من می خوام حال کنه و حال بده . اشی کسش هر لحظه بیشتر از لحظه قبل به خارش میفتاد . اشی فقط می خواست به کیر های جوون کس بده . اشی می خواست به جوونای مملکت اعلام کنه که زندگی قشنگه و نترسین از این گرونیها . اشی دوست داره که اشی های مملکت زیاد شن و با قدرت به جوانان بگن که از کمبودات هراسی نداشته باشند چون صنعت یکی برای همه , همه برای یکی در حال رونق و ترقیه .. ولی لعنت بر این شانس . تازه این پسره رفته بود سرعتشو زیاد تر کنه تند و تند منو بگاد که صدای آخ و اوخش در اومد و چند تا پیش پرش قبل از خالی کردن آب کیر توی کسم انجام داد که ای کاش آبشو توی کسم می ریخت ولی از اون جایی که از رسوایی می ترسید کیرشو بیرون کشید و فکر کنم دیگه توی دستای خودش خالی کرده باشه .. نفس نفس می زد و آه بلند و سپس کوتاهی که آخر عملیات کشید نشون می داد که کمرش سبک شده . پسره پاک رفت و منو به حال خودم گذاشت . خودمو لعنت می کردم که چرا اونو به طرف خودم نکشوندم . چرا اونو بغل نزدم تا بیشتر با هاش حال کنم . چرا از اون به آسونی گذشتم و به روش نیاوردم که من بیدارم و شاهد همه این جریانات هستم . لعنت بر خودم . ولی حساب اینجاشو نکرده بودم که اون نخواد توی کسم آب بریزه . من بودم که می دونستم بار دار نمیشم .اعصابم خرد بود . من کیر می خواستم . یکی دو تا وسیله کیر نما و لوله مانند دور و برم بود . هر چی اونو فرو می کردم توی کسم و به خودم می مالیدم مگه ارضا بشو بودم ؟/؟ بی خیالش شدم و آخرشم نفهمیدم که کی خوابم برد . صبح که از خواب پا شدم اولین چیزی که به ذهنم رسید جریان شب گذشته بود و این که من دماغ سوخته شده نتونستم به مرادم برسم و از این بابت ضربه خوردم و حالم هنوز گرفته هست . .. قبل از این که بقیه بیدار شن یه دوشی گرفته و فقط با یه شورت بودم . اون دو نفر هم یواش یواش بیدار شدند . ایمان دوباره اون ایمان بازی خودشو شروع کرد . احترام هم که از خواب پا شده بودبازم راجع به این مسئله که نکنه ایمان پسرش سختش باشه که من جلوش لخت هستم باهاش صحبت کردم -اشرف جون چرا برای این مسئله این قدر سخت می گیری من که بهت گفتم ایمان پسرم از اون چشم و گوش بسته ها و چش پاکا و دل پاکاست . اگه صد تا زن لخت هم اینجا باشن و لخت مادر زاد اصلا بهشون نگاه نمی کنه . باز خوبه که تو یک شورت پاته اگه این یه  شورت رو هم نداشته بودی بازم پسرم آدمی نبود که نظر بدی راجع به تو داشته باشه . میگی نه اینا جلو روی ایمان جان خودم انجامش میدم ببینی عکس العمل پسرم چه جوریه .شورتمو تا آخرش کشید پایین و تازه بهم گفت پامو از داخلش در آرم که شورتمو  خودش با دستای خودش کامل درش بیاره . حالا لخت لخت بودم جلوی ایمان . سرشو پایین انداخته بود و از اون مار مولک بازیهاشو.در می آورد .انگار نه انگار که این اون بوده که شب گذشته می خواسته هر جوری شده تر تیب منو بده و تا حدودی هم موفق شده بود ولی نتونست خوب به هدف بزنه . .ولی من امشب کاری می کنم که هر دو تا مون به هدف بزنیم . حالت این مارمولک نشون می داد که امشب هم رو بدنم مانور داشته و خزندگی می کنه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم تازه اومدم اولین کاری که کردم اومدم مامان زبلو بخونم داداشم عالیه فقط کاری کن اشرف زود خودشو در اختیار پسره نذاره

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دلفین جان من قسمت بعدی این داستانو همین الان نوشتم و دیگه آخرای این قسمت یعنی 58 بود که دیگه قال قضیه رو کندم و شروع کردم به جوش دادن ایمان و اشرف . مخفی کاری دیگه خیلی زیاد شده بود و خالی بندی از حد گذشته بود .. زیادی هم کش بدیم یه جوری میشه و داستان فقط میشه همینا. بالاخره باید با هم ردیف شن .دستت درد نکنه...ایرانی

 

ابزار وبمستر