ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 94

نورا نورا چیکار داری می کنی . انگار نه انگار که تا حالا با هم بودیم . -نه بابا جون تا حالا با هم نبودیم . این شما بودی که با اون دو تا دخترات بودی و اصلا اشتهای منو نداری و دوست نداری که با هام باشی . --نورا واسم ناز نکن .. -بابا چرا این جوری شدی من همون بابا نیمای مهربونمو دوست دارم . -منم همون بابا هستم . بیا توی بغلم دخترم . فقط یادت باشه مثل زنایی نباشی که می خوان سلطنت کنن . بگن حرف حرف ماست . . نورا خودشو لحظه به لحظه بیشتر بهم می چسبوندتا دلمو بیشتر ببره واون جوری هم که من می خواستم شد .-بابا من کنیزتم . اگه یه کنیز داشته باشی منم . طوری  واسه من ناز ولوس می کرد که دیگه دلم نیومد بیشتر از این منتظرش باشم . کس و کون تازه از حموم در اومده خوردن و کردن داشت . هر چند از صورت و زیر گلو و سینه هاش شروع کردم .. -بابابابا همه جا مو بخورش بلیسش . اصلا خسته نمیشم . دلمو نمی زنه . هر چی بیشتر می خوری بیشتر هوس می کنم . بیشتر می خوام که باهام باشی .. می خواستم بهش بگم دخترم . من سه تا دارم که اونا رو می خورم و می لیسم و می کنمشون و خسته نمیشم و همیشه هم برام تنوع دارن وای به حال تو که دیگه یک سوم من فعالیت داری .. سرمو گذاشته بودم لای پای دختر گل و نازم . اون جوری که اون می خواست و در حال آتیش گرفتن بود . دیگه بوی خون نمی داد . بوی هوس و طعم تازه عشق و هوسو می داد .  دختر پاک من که می دونم تا حالا دوست پسری نداشته و  پدر تمام اونچه را که می خواسته بهش داده . . لبه های کسشو به دو طرف باز کرده و چوچوله های نازشو آروم آروم می مکیدم . اون جوری که اون می خواست و منم باهاش حال می کردم . بی اندازه لذت بخش و سر حال آور بود . -بابا بابا .. این شیرین تر از عسله . من که نخواستم منو ماه عسل ببری به سفر دلم می خواد همین جا توی همین خونه ماه عسل داشته باشیم . -هر چی تو بگی دخترم .. با این که دوست نداشتم زن ذلیل باشم ولی نمی دونم چرا از زاویه دختر دوست داشتم ذلیل باشم . حرفاشو گوش کنم .. ناز من بازم شبیه مادرش شده بود . لاپاشو باز کردم . به صورتی که چشاشو درش بسته بود نگاه کرده و کیرمو محکم می زدم به ته کوسش و می کشیدم بیرون .. داشتم به اوج  می رسیدم . چه آرامشی چه لذتی . فقط خاطره های لذت بخش با مادرش بودن هم داشت منو به آخر عشق و هوس می رسوند . انگار مهناز زنده شده پیش روم قرار داشت . باید به لحظه های خوش فکر می کردم . قسمت این بوده که مهناز دیگه پیش ما نباشه . حالا جانشین مهناز می تونست بهم حال بده کاری کنه که دیگه به یاد غمهام نیفتم . آره من با دخترام غمهای زندگیمو به حداقل رسونده بودم و بهتره بگم با اونا روز ها و لحظه های خوشی برای خودم رقم زده بودم . نورا رو سخت در آغوشم گرفته و بدنمو کاملا به بدنش چسبوندم . دیگه حسی نداشت .. -بابا بابا بابایی دارم آب میشم . آبتو بده به من . .. بده به من .. من دوباره دارم اون جوری میشم .. بغلم بزن منو ببوس .. بگو بگو منو دوستم داری .. بگو منو از همه بیشتر دوست داری . من بیشتر تو رو یاد مامان میندازم . پس منو بیشتر دوست داری .. -نورا یه جور خاصی دوستت دارم ولی نباید بگم بیشتر دوستت دارم -پس داری داری داری داری ..نگو ندارم .. ووووووییییییی ویییییییی طوری جیغ و داد می کشید که از اون طرف سر و صدای خواهراش بلند شد که چه خبره ...مگه سر آوردین ؟/؟ نورا بدون توجه به حرفای اونا همچنان داشت حال می داد . و حال می کرد .. یهو چند بار خودشو رو به بالا حرکت داد و با چند حرکت پی در پی ساکت شد . منم دیگه با همون کیر داغم چشامو بسته و کمرشو با دستام قلاب کرده در حالی که خودمو بهش چسبونده بودم توی کس دختر نازم خالی کردم . دیگه امونش نداده بودم .. -بابا جونم دستت درد نکنه . چقدر شیرین و با مزه بود . کس دادن چه حالی میده . راست میگن که ماه عسل و شیرینیه . شاید مزه اش مثل شکر شیرین نباشه ولی از اون خیلی شیرین تره و به دل میشینه . .. -نورا چه حرفای شیرینی می زنی . حرفات شیرین تر از عسله . شیرین تر از تمام شیرینی های دنیاست . دوستت دارم دخترم دوستت دارم . -بابا قرار بود بکنی توی کونم -من دیگه قاطی کردم . نمی دونم چند دفعه کونتو کردم و چند دفعه کستو .. در هر صورت این روزا روزای عسله و باید همش عسل خورد . -ببینم من همیشه عسلت می مونم -چرا که نه . تو هم دخترمی هم زنمی . . دوستت دارم .. و هم این که عشقمی .. -بابا بازم بگو از این حرفا می زنی من خوشم میاد . یه جوری میشم . بازم هوس عسل می کنم . دلم می خواد اون جوری بشم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر