ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زنی عاشق آنال سکس 4

آشغال کثافت ولم کن .. -سحر بذار بره فقط سرش اگه بره توی کونت تنه اش راحت تر میره -اووووووووخخخخخخخ ماااااماااااان جااااااااان من جرررررخوردم ولم کن .. اوووووییییی خیرشو خوردم .. -سحر ببین سرش داره میره . سامان موهای سر سحررو به شدت می کشید و کیرشو می خواست بکنه توی کونش . از اون طرف مونا وضعیت بهتری نداشت . با پنجه هاش به سینه هام چنگ انداخته بود .-مونا داری چیکار می کنی . . سینه هامو آب و زشتش کردی . دردم گرفته ولم کن . شما که جنبه کون دادنو ندارین چرا مهمون دعوت می کنین . بنده خداها چیکار کنن که کیرشون کلفته . سامان : آفرین به دختر چیز فهم . حقش و حقت اینه که تو زیر کیر من باشی . این دو تا بچه ننه لیاقتشو ندارن . سحر که از دست سامان در رفته بود و سامان هم مونا رو طوری هل داده بود که از روی کاناپه افتاد زمین . سامان : شما دو تا به درد گاییده شدن نمی خورین . آبروی هر چی دختر رو بردین -ببینم اگه جر می خوردیم و دیگه تا مدتها از کون دادن محروم می شدیم خوب بود ؟/؟ -نمی دونم چی بگم . واقعا نمی دونم . سحر و مونا دو تایی شون اشکشون در اومده بود و پسرا رو بسته بودند به فحش . سحر : بی رحم سنگدل . فقط می خواین خودتونو خالی کنین . اصلا به فکر طرفتون نیستین . احساسات و خواسته طرف مقابل برای شما اهمیتی نداره . . سهیل : جنده خانوم من نمی دونستم که کیر هم حرف می زنه و باید با احساسات بره توی کون شما . شما ها به درد لای جرز می خورین  . آدم اگه جلق بزنه بهتره تا بخواد کون شما رو بکنه . مونا هر دو تا تون خفه شین . دو تایی شون رفتن یه گوشه هال و به دیوار تکیه دادند .. سامان اومد طرف من . -به ! به ! مدافع ما رو . ببینم تو یکی چیکار می کنی . راستش خیلی ترسیده بودم . نمی خواستم رو دست دختر عمه و دوستم بلند شم .مخصوصا حالا که خیط شده بودند و حالشون گرفته شده بود . نه تونستن حال کنند و حال بدن . ولی خب یه جورایی حق منم بود که کیر بخورم . شانسمو آزمایش کنم . لیاقت خودمو نشون بدم . استرس داشتم . هیجان داشت منو می کشت . یه هیجانی بد تر از هیجان لحظه امتحانات دبیرستان . ولی این خیلی بد تر بود . اون دو تا پسر و شاید هم دو تا دختر در حق من ظلم کرده بودند . دخترا  تا پسرا رو دیدند هوش از سرشون پرید و اصلا نگفتند آتنا تو زنده ای مرده ای ؟/؟ یه تعارف هم نکردند که اول شما بفرما و پسرا هم که تا اون دو تا رو دیدند رفتند طرفشون . من که از اونا خوشگل تر بودم . ولی کمی چاق تر بودم . تازه کونمم که گنده تر بود . یعنی یه خورده هیکلی تر بودن این جور زشتی داره ؟/؟ من که این طور فکر نمی کنم . . سامان اومد طرف من . قلبم به شدت می تپید . من باید موفق شم . باید لیاقت خودمو نشون بدم . باید نشون بدم که می تونم . بچه سوسول نیستم . تا این پسرای بد دهن آبرومونبرن . چرا این قدر حرفای زشت می زنن . هر چی از دهنشون در میاد به سحر و مونا میگن . مگه یه کون کردن دیگه چیه که آدم تا این حد خودشو بی شخصیت نشون میده . سهیل : پاشین دخترا بریم یه چیزی بخوریم تا این دو تا مشغولن ما هم با شکممون مشغول شیم . به زیر شکم که حال ندادین حالا یه حالی به خود شکم بدین . مونا : کوفتو بخورین . زهر مار رو بخورین -ببینم آدم با مهمون خودش این جور بر خورد می کنه ؟/؟-چیه هر غلطی که دوست دارین بکنین و صدا مون در نیاد ؟/؟ بی تر بیت ها .. .. با این حال سه تایی رفتن آشپز خونه که یه چیزی بخورند . نگاهم که به کیر سامان افتاد برق از سرم پرید . یعنی این می خواد بره توی کونم ؟/؟حرفه ای تر از منش اونو قبول نکرده بودند .من چه جوری می خوام از پسش بر بیام . تمام فکر و ذهنم رفته بود به این که مایه آبرو ریزی نشم . به تنها چیزی که فکر نمی کردم لذتم بود . عین جنده ها روی مبل و پشت به سامان قرار گرفتم تا اون کارشو انجام بده . اومد طرف دامن من .. زیپشو کشید پایین .. اونو طوری پرت کرد چند متر اون طرف تر که هوس از این پرت کردن و انداختنش می بارید . دستشو گذاشت پشتم و با سینه هام بازی کرد .. . با همین چند حرکت از حال رفته و دلم می خواست دراز شم . بی حس بی حسم کرده بود . پاهام سست شده وخون هوس در تمام بدنم به جریان افتاده بود . جفت دستاشو گذاشت رو جفت قاچای کونم -آتنا چه کونی داری ! اگه سوراخش با ما راه بیاد که خیلی معرکه هست . فقط یه خورده باهام راه بیاد حرکت بقیه اش با من . .شورتمو آروم از پام در آورد . دستشو گذاشت روی کسم . خیسی بیداد می کرد . آروم آروم ناله می کردم . اون سه تا بر گشتند در حالی که هر کدومشون یه چیزی توی دستشون بود و داشتند نشخوار می کردند .  از هر سه تا شون لج داشتم . .سحر قوطی کرمو داد به دست سامان و اونم روی سوراخمو خوب مالید . سرمو که بر گردوندم دیدم یه دستی به کیرش کشیده و در حال تیز کردن اونه . . آخ که چه کیری داشت . سحر خودشو رسوند بهم . -قوی باش دختر دایی .. -دعا کن موفق شم .. ولی ته دلم یه چیزی بهم می گفت که هم اون و هم مونا هر دو شون دوست دارن که من شکست بخورم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر