ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هوس اینترنتی 59

داشتم به این فکر می کردم که آیا این اول من بودم که اونو بوسیدم یا اون بود که شروع کرد . چند بار صحنه رو مجسم کردم . لبامون به هم نزدیک شد . من یادم نمیومد که اراده ای در شروع کار داشته بودم . ولی اگرم اون شروع کرده بود مخالفتی نداشتم . حالا که رفته . یعنی اون متوجه شده که من چقدر خوشگل و خوش اندام هستم ؟/؟  اگه اون می خواست ادامه بده باید چیکار می کردم . باهاش همکاری می کردم ؟/؟ خیلی خوش تیپ و خوش اندام بود و بهم میومد ولی من که این جوری نبودم . من اصلا به این مسائل اهمیتی نمی دادم . اون باید درکم می کرد .. اگه مهرداد چهار گوشه خونه رو دور بین گذاشته باشه .. ما که دور بین داریم ولی اون جوری نیست که اون بخواد ضبط کنه چیزی رو .. سینه هام یه داغی و سفتی خاصی پیدا کرده بود . دستمو از زیر بلوزم به سینه ام رسونده با نوکش بازی کردم تا کمی آروم گرفتم . رفتم جلو آینه مثل فیلمهای سکسی که یه زن با خودش ور میره منم  رفتم روبرو آینه . خودمو از کمر به بالا لخت کردم . یه دستمو از راه   جین و شورت رسوندم به کسم و یه دست دیگه امو هم گذاشتم رو سینه هام و باهاشون بازی می کردم و با یه چهره حشر آلودی روبروی آینه قرار گرفته به خودم نگاه می کردم . لذت می بردم  از این هیکل خودم . شلوارمو کمی پایین کشیدم تا کون لخت خودمو ببینم . .. بدن من منو به هوس انداخته بود . رفتم رو کامپیوتر .. تا ببینم بقیه به دیدن عکسای من چی گفتن و چی نوشتن . بیشتر از صد تا شماره تلفن و ایمیل آدرس برام گذاشته بودند . من که به هیشکدوم از اونا جوابی نمی دادم .  فقط به چند تا کیر دراز و کلفتی که  تصویرشو به عنوان نمونه برام فرستاده بودند نگاه می کردم .  دستمو که می ذاشتم رو کسم خیسی غلیظ اونو احساس می کردم . خیلی تشنه کیر بود . اگه مهرداد دم دستم بود امونش نمی دادم . حس می کردم که بیش از هر زمان دیگه ای به فرزاد نیاز دارم . ولی نه برای همون یه بار بسه . بذار توی خماری بمونه . همیشه تشنه ام باشه . التماس کنه . شاید بازم یه بار دیگه واسش دل سوزوندم . همه این کشمکشها به خاطر این بود که من فرید رو فراموشش کنم ونمی تونستم . یعنی باید به جادو معتقد باشم ؟/؟ چرا اونو فرستادم ؟/؟ چرا اصرار نکردم که بمونه . اگه می موند چی بهش می گفتم ؟/؟ باهاش چیکار می کردم . ؟/؟ از دست خودم عصبی بودم . غرور خاصی بهم دست داده بود .  داشتم با خودم فکر می کردم که این غرور رو هم فرید می تونه داشته باشه . اونم حتما در برابر هر زنی که باهاش روبرو میشه اعتماد به نفس داره . ولی منم که نباید کاری  می کردم که اون فکر کنه من یک هرزه ام .. صدای زنگ در خونه رو شنیدم .. مجبور شدم جواب بدم . ووووووویییییی فرید بر گشته بود . اون چیکار داره اینجا . اگه از طرف مهر داد اومده باشه .  -یه دقیقه وایسا .. به جای یه دقیقه دو دقیقه ای معطلش کردم تا مرتب شم . اون پایه دور بینو جا گذاشته بود . وقتی دیدمش به زور تونستم خوشحالی خودمو نشون ندم . نمی دونستم آیا  عمدا کاری کرده که برگرده یا سهوی بوده . عجب سوتی داده بودم. یادم رفته بود دگمه های بلوزمو بذارم . حواسم پرت شده بود . از این که می دیدم اون داره میاد هیجان زده شدم . اینو از اونجا فهمیدم که دیدم به زیر گلوم زل زده و چه جور با حرص داره اون ناحیه رو با چشاش می خوره . تا متوجه قضیه شدم دستمو گذاشتم جلو سینه هام .. که البته این از فیلم و کلاس گذاشتنم بود .. -اصلا متوجه نبودم . ببخشید -اتفاقا این جوری قشنگ تره . من میگم زیباییها رو نباید پوشوند . یه نگاهی بهش انداخته و گفتم یعنی فرمایش می کنید میشه به همین صورت رفت خیابون تا همه از این زیباییها استفاده کنند ؟/؟ .. ساکت شد و جوابی نداشت بده .. ادامه دادم -یا این که منظورتون اینه که یه قشر خاصی می تونن از این زیباییها استفاده کنند . -اونایی که لیاقتشو دارن . قدرشو می دونن . براش ارزش قائلن . -بفر مایید حالا ما باید این افراد رو چه جوری بشناسیم ؟/؟ خودشو به من نزدیک کرد . یک قدم عقب رفتم . این بار دیگه متوجه بودم که این اونه که داره منو می بوسه و بوسه رو شروع می کنه . دستمو از جلو سینه ام گرفته بودم تا مانعش نشم . با این که التهاب بوسه به تمام بدنم سرایت کرده بود و حس می کردم نباید کاری کنم که این بار از دستش بدم ولی استرس امونم نمی داد . هر لحظه می ترسیدم که مهرداد از راه برسه .  بیاد و منو خجالت زده کنه و اون تابویی که بین من و اون وجود داره بشکنه . هر چند اون جوری براش عزیز تر می شدم ولی خود من غرور و وجهه خودمو نزد خودم از دست می دادم و نمی خواستم این طور شه . دستشو از قسمت باز بلوزم  رسونده بود به سینه هام .. -نههههه نهههههه فرید نهههههه . تو که می دونی من آزاد نیستم .. -هیچ انسانی زندانی و در زنجیر نیست -اوووووففففففف نهههههههه نهههههه نکن .. خواهش می کنم .. شما مردا شاید آزاد باشین ..نهههههه ولی ..ولی ما زنا زندانی هستیم . دست و  پامون بسته .. شاید به ظاهر یه آزادیهایی داشته باشیم ولی اون  جایی که باید ازمون دفاع بشه نمیشه . انگاری ما از یه دنیای دیگه ای اومدیم .. دیگه نذاشت حرف بزنم . منم خودمو اسیر اون کرده بودم . لبامو می مکید . تشنه تر از ساعتی قبل بودم .-نههههه نهههههه اینجا نههههه خواهش می کنم -بیا بریم یه جای خلوت .. جایی که کلیدش دست منه .. ترس برم داشته بود .. حس کردم اونجا هم باید اسیر اون باشم .. -فرید بی خیالش شیم .. اصلا چه معنی داره .. این یه اشتباهه .. مگه میشه این قدر زود ؟/؟ -کار امروز رو به فردا مینداز .. اصولا من از این مقدمه بازیها و لفتش دادنها خیلی بدم میاد . معنی نداره .. یه حس مشترکی بین زن و مرد وجود داره . یه نیاز مشترک .. آره آره و یا نه  نه ..دیگه بیا و صغری کبری بباف معنا نداره .. با دستم زدم به سینه اش و اونو از خودم روندم مثلا می خواستم واسش کلاس بذارم و ناز و قهر کنم .-ببینم مگه با چند تا بودی که از این تجربیات زیاد داری .. -گذشته ها گذشته .. اینو می تونی پس فردا ازم بپرسی که دیروزشو چیکار کردم . بابت دیروز امروز نمی تونی ازم گله مند باشی . حرفای منطقی می زد . در هر حال من قصد نداشتم در خونه خودم کاری باهاش بکنم .. .ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی  

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر