ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا بخش بر چهار 11

بعد از این که سر رفت تنه هم رفت و من تا می تونستم  کمرشو محکم نگه داشته با حرکاتی از بالا به پایین امونش نمی دادم . -اوووووففففف بابایی بابایی حال می کنی ؟/؟ خیلی واسم ناز می کردی ؟/؟ حالا گوشتو بکشم ؟/؟ ببین این چیز تازه  و تپل و ناز بیشتر بهت حال میده یا  مال اونایی که به اندازه کف دسته .. بگو کدومشون بیشتر حال میده . خیلی بدی بابا .-آخرشم نفهمیدم . می کنمت بدم .. نمی کنمت بدم . . من خودمم وا موندم که باید بالاخره چیکار کنم . -بابا تو آزادی هر کاری که دوست داری انجام بدی . سر حال سر حالم کنی . بگی دوستم داری . بگی منو می خوای . فقط مال منی بابا . حرفشم پیش خواهرام نمی زنی . ممکنه الهه و المیرا هم شیطون شن . چون مزه کیر رو گرفتم و دیگه نمیشه حریف اونا شد . -همون جوری که من نتونستم حریف تو یکی بشم . -بد که نمی گذره بابا جون . دیدی با همه نازی که می کردی  تونستم شکارت کنم ؟/؟ زن شیطونه . بلاست . آتیشپاره هست . نگاه نکن به ضعفش . همین ضعیف بودنش بالاترین قدرتشه . وقتی گریه کنه اشک بریزه کسی نمی تونه بگه چرا گریه می کنی . میگه خب این زنه . ضعیفه احساساتیه .. ولی وقتی مرد گریه کنه میگه ببین خجالت نمی کشه ؟/؟ مردیکه به این گندگی عین دختر بچه ها داره گریه می کنه . -پس الهام خانوم می فر مایند از این به بعد نباید به حرکات و کار های ایشون یعنی شما  توجه داشته باشم که همش فیلمه و کلک . -نه بالا از اون کلک های خوشمزه هست .. آخخخخخ چقدر خوشم میاد . دیگه حرف نمی زنم . -منم دیگه نمی خواستم بهت فرصت حرف زدن بدم . کمر الهامو گرفته اونو خمش کردم که کیرم ازکسش اومد بیرون . با هم دیگه روی تخت افتادیم .. کیرم خیلی سفت و شق شده بود . حس کردم که چشام سرخ شده . هر وقت که زیاد حشری می شدم به این صورت در میومدم . الهام : دیدی بابا بالاخره گولت زدم ؟/؟ حرفی نزدم . تر جیح دادم سکوت کنم . اگه می خواستم کری بخونم اونم یه چیزی می گفت و منم می گفتم و دیگه جنگ  مغلوبه می شد و من و دخترم باید یک معرکه حسابی به راه مینداختیم و آخرش به عشق و حال خودمون نمی رسیدیم . -چه جوجوی نازی داری دخترم . یا دو تا دستاش یکی از سینه هاشو از زیر به طرف بالا آورد و در حالی که نوکشو به طرف من نشونه رفته بود و لباشو غنچه کرده بود با ناز گفت بابا حالا تو بیا بخورش . شیر نداره ولی همین جوریش هم خیلی خوشمزه هست . منم با لذت دهنمو گذاشتم رو نوک سینه الهام هفت خط به بالاخره باباشو منحرف کرده بود .. -اوووووففففف باااااااباااااا جووووووون چه خوشمزه لیسش می زنی . فکر می کنم که داری کسمو می خوری .. -اونجا رو هم تا دلت بخواد واست میکش می زنم .-تو چقدر خوبی پدر جون . می دونستم بد جنس نیستی . دیگه از امشب میام پیش تو می خوابم -چطوره الناز رو هم بگم بیاد سه تایی پیش هم بخوابیم . -نه بابا به اون نگو خیلی بده . تاره اون داره دندانپزشکی می خونه درساش هم خیلی سخته . -یه نگاهی بهش انداختم و یه نفس عمیق کشیده و در برگشت نفسمو در سینه حبس کردم یه نگاه عجیب دیگه بهش انداختم -بابا نمی خوای چیزی بگی ؟/؟ من همه چیزو گرفتم . می خوای بگی که عجب دختر پررویی هستم .  من شوخی نمی کنم . چه اشکالی داره . الناز درس داره . دو تا خواهرام هم که اون بالا سرشون گرمه و معلوم نیست چیکار می کنن . منم به یه بهونه ای میرم اتاق بابا جونم دیگه تا صبح هم بر نمی گردم . کی شک می کنه که یه دختر رفته زیر کیر باباش .. -عزیزم اگه الناز بیاد داخل چی ؟/؟ -اولندش اون در می زنه .. دومندش اگه بدون درزدن بخواد وارد شه می  بینه که با در بسته روبرو میشه . اینجا اونه که باید خجالت بکشه . نه باباش .. -و بعدا پیش خودش می پرسه چی شد که پدر و الهام در یک اتاق در بسته خوابیدن ؟/؟ -حتما واسه این که گربه نیاد توی اتاق . پیشنهاد الهام هم بد نبود ولی تر جیح می دادم فعلا بهش فکر نکنم . چند بار رفت که یادم بیاد که اینی که زیر کیر منه دخترمه  و بار ها و بار ها وقتی که خیلی بچه بود و نگام به کسش می افتاد به این فکر می کردم وقتی که یه غریبه بخواد اونو بکنه من چه جوری تحمل کنم . اصلا کدوم کیر دلش میاد از این سوراخ رد شه . اون وقتا این جوری پر شر و شور نبود . علائمی از شیطنت درش بود ولی فکر نمی کردم که عروس قبل از از دواج شه  . دیگه فکر نمی کردم که یه روزی باباش بشه معشوقه اش . از سینه هاش یواش یواش اومدم پایین تر . با نوک انگشتام روی سینه هاش می کشیدم و با نوک زبونم نافشو لیس می زدم . اونم پنجه هاشو گذاشته بود روی کسش و منتظر میک زدن من بود . .. لحظاتی بعد کس خوری رو شروع کردم . خیلی بیشتر از مال مامانش بهم لذت می داد . نمی دونم چرا . شاید واسه این بود که اونو کاملا از وجود خودم می دونستم . برام آشنا بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر