ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 199

کس ناز و سفید کبوتر جون که عین  بال و بر کبو تر های سپید به نظر می رسید نشون نمی داد که اون یک سرخپوست باشه . لبامو گذاشتم روی کس .. -اووووههههه فک می .. کاروش .. فاک می .. -جوووووون بذار یه خورده بخورمش . ظاهرا  همراه با این دوشی که ساعاتی پیش تو خونه مون گرفته بود کسشو برق انداخته بود . لیس زدن به خیسی کس کبوتر که در حالت عادی هم این کس لغزندگی داشت خیلی حال می داد .. دلم سوخت و با خودم گفتم این کبوتر خیلی مظلوم و محجوبه اگه یه چیزی رو می خواد دیگه واقعا می خواد و نیاز داره .. . یه نگاهی به من کرد و خودشو کشید عقب تر و سرشو هم به عقب برده و به آسمون نگاه می کرد . مثل اون شب که در اون فضا گاییده بودمش خیلی بهش حال می داد . این جوری که پیش می رفتیم هیچ بعید نبود که این نصفه شبی ما رو بکشونه دم استخر .. اگه این کارو می کردیم بدون تردید افسانه  و کتی می نشستند و این صحنه ها رو می دیدند . اون وقت نمی شد هیچ جوری قضیه رو جمع و جورش کرد . تازه صد  رحمت به افسانه و کتی . بقیه رو چیکارش می کردم . خد متگزارا و شایدم پدر و مادرم و این شاهین صحرا رو که در ایالات متحده هم شاید نمی تونست این چیزا رو ببینه ولی اینجا اونم جلو چشاش ... -آی لاو یو کبوتر .. ای لاو یو . عزیزدلم لباشو باز کرد تا یه چیزی بگه ولی کیری که کسشو آتیش کرده و تا ته اون داخل جا گرفته بود نای حرف زدنو ازش گرفت . -دوستت دارم . دوستت دارم کبوتر . کی میشه بتونی فارسی رو مثل بلبل حرف بزنی بلبل من . خودمو رو عشقم خوابوندم تا بتونم همراه با بوسه داغی از لباش به سکسم ادامه بدم . آرامش خاصی بهش دست داده بود . دیگه نمی تونست ستاره ها رو نگاه کنه ولی گرمای کیر من و داغی کس اون هر دوی  ما را آتیش زده بود . زبونشو در آورده بود و دوست داشت که منم با زبونش بازی کنم . این کارو کردم چقدر خوشش میومد . اگه می خواستم سینه هاشو بخورم باید سر و گردنمو کج می کردم اونوقت گاییدنش سخت می شد . در عوض دستامو گذاشتم رو سینه هاش . اون جوری فقط مجبور بودم کمی خودمو بالا بکشم . اون اگه یه حالت سگی زانو زده به خودش می گرفت و از رو برو به ستاره ها نگاه می کرد می تونستم خیلی راحت همه چی رو با هم داشته باشم . چقدر همه جا قشنگ بود . طبیعت شب .. آرامش  ستارگان به ظاهر آرام .. از بس به آسمون نگاه می کردم حواسم به زمین و حیاط خونه مون نبود .. ظاهرا کبوتر هم ندیده بود . استخر با حبابهای قشنگش پشت اتاق ما قرار داشت و من دیگه ترس برم داشت که این  دختر ما رو نکشونه به فضای باز .. کنار رود خونه هنوز یادم نرفته چه حالی می کردیم .. یک دفعه لشگریان اومدند .. باباش اومده بود .. خیلی دلم می خواد یک بار دیگه برم به همون منطقه و اون صحنه ها رو واسه خودم و کبوتر تکرار کنم . می دونم اونم لذت می بره . از این که در آغوش من و در آغوش جایی باشه که دوستش داره . درش به دنیا اومده زندگی کرده .. الان  دنیا می رفت و میره که ایرانی و آریایی بشه . نسلی  ریشه همه نسلها .. همه انسانها .. نمی دونم چرا این جوری  شده بودم . کتی رو بغل می زدم و باهاش بودم حس می کردم رسیدم به اوج عشق .. همین احساسو در مورد افسانه هم داشتم و با کبوتر که حالا فکر می کردم بیشتر از بقیه دوستش دارم . نمی دونم پس چرا میگن عشق فقط یکیه .. و آدم نمی تونه عشقو تقسیم کنه .. کبوتر خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . اون استخر و فضای سبز رو دیده بود . ساختمون و زیر بنا طوری درست شده بود که ا ز پشت اتاق می شد این فضا رو دید ولی باید مسافت زیادی رو طی می کردی و ساختمون رو دور می زدی تا از در اصلی میومدی پایین . ظاهرا یادشون رفته بود پشت  پنجره این اتاق دزد گیر بزنند .موردی هم نداشت سیستم ایمنی خونه قوی بود . ازم خواست که بریم بیرون . هرچی وری کولد وری کولد کردم به گوشش نرفت . هر چند اطاعت کرد ولی حس کردم بهش بر خورده .. چه جوری حالیش می کردم که رفتن به بیرون و ... ناگهان فکری به سرم رسید .. این که از پنجره بپریم پایین . اون با خوشحالی قبول کرد و می دونستم که چیزیش هم نمیشه . لباسا رو ریختیم داخل یه ساک .. هر چی که می خواستیم بر داشتیم . دیوونه شده بودیم زده بود به سرمون . حالا به وقت بر گشت کی به کی بود کسی نمی تونست گیر بده . هیجان شب رویایی ما رو رویایی تر کرده بود . اونو کنار چمنها خوابوندم . لباشو قفل کردم . نذاشتم فریاد بکشه .. کس کبوتر لحظه به لحظه خیس تر  می شد . گاهی با انگشتام خیسی هاشو بیرون می کشیدم . پاهاشو دور پاهام قلاب کرده بود . شونه های قشنگشو غرق بوسه کرده و روی کسش دست می کشیدم . . بازم با لهجه سرخپوستی رفته بود به استقبال هوس . لبمو که از رو دهنش بر داشتم چند بار پشت سر هم گفت اوه مای گاد ..مای گاد ... گذاشتم هر چی دوست داره در لحظات ارگاسم فریاد بزنه .. منم همون لحظه با تمام وجودم و در نهایت لذت توی کس گرم و آماده اش خالی کردم . یک لحظه دیدم که چراغای اتاقا یکی پس از دیگری روشن شدند .. این سگا کارمون نداشتند معلوم نبود آدما چی می خواستن . شاید این سر و صدا های آخر همه رو کنجکاو کرده یا ترسونده بود . با دستپاچگی لباسا رو پوشیدیم . من که دگمه ها رو بالا پایین بسته بودم . خلاصه بر گشتیم به اتاقمون. .......کبوتر پیش من موند . باباش بر گشت امریکا .. سال بعد افسانه و کبوتر نفری یه دختر برام آوردند . من و افسانه اسم دخترمونو گذاشتیم ستاره . این کبوتر هم از اون زرنگ ها بود مونده بودم که اسم دخترمو چی بذارم . اول می خواستم بذارم ماندانا که اسم مادر کوروش کبیر بود ولی بعدا دیدم که این کبوتر هی کاساندان کاساندان می کنه .. حالیم نمی شد چی داره میگه . فکر کردم یکی از اجداد سر خپوستی خودشه یا اسم مادرشو می خواد بذاره .. -کاروش ...کاساندان ایز یور وایف .. اندرستند ؟/؟ .. خدایا این چی داره میگه .. این اسم زن منه چیه .. رفتم اسمشو در اینترنت نگاه کردم دو دستی زدم تو سر خودم این که نام مقدس همسر شاهنشاه کوروش مقدس خودمونه . این سرخپوست امریکایی باید همه چی رو بدونه من حالیم نباشه ؟/؟ اون قدر بوسیدمش تا راستی راستی سرخپوستش کردم . اسم بچه مونو گذاشتیم کاساندان .. حالا علاوه بر صد ها فرزندی که داشتم و نمی دونستم چی به چیه شش تا بچه توی خونه داشتم . کوروش و کاساندان از کبوترسرخپوست سفید روی امریکایی .. داریوش و آتوسا از خواهرم کتی .. خشایار و ستاره از افسانه . یه رابطه جالبی هم در هر قسمت بین خواهر و برادرا وجود داشت که این خواهر و برادرا در تاریخ زن و شوهر بودند .. داریوش و آتوسا ..و اون دو جفت ...............دوازده سال بعد ..... بچه هایی رو که در خونه پدریم ازشون نگه داری می کردم بزرگ شدند . خیلی از بچه های من به سن بلوغ رسیده بودند . بچه هایی که دیگه  از ده سال داشتیم تا سیزده سال که بالغ شده باشن. من دیگه خسته شده بودم . می خواستم ماموریت های خودمو قطع کنم . امریکا برام پیام داد که برم یه سری به اونجا بزنم . این برام افت داشت . دیگه می خواستم به هیچ ماموریتی نرم . پسرا و دخترایی که بالغ شده بودند می تونستند   بقای نسل و حفظ اونو ادامه بدن . ولی امریکا بهونه در آورده بود که این هزاران امریکایی رو که من برای اون کشور به یاد گار گذاشتم و به سن بلوغ رسیدن زیر 18 سالند و من تا پنج شش سال دیگه باید ماموریتمو ادامه بدم . -پیغوم دادم که خوار مادر شما رو گاییدم این کس شرات 18 و زیر 18 رو ولش کنین . کاری نکنین که من گوگل و اینترنت خودتون رو به جرم خلاف کاری زیر 18 و خلاف و سر پیچی از مقرراتی که خودشون وضع کردن توقیف کرده درشو تخته کنم . خجالت نمی کشین . ؟/؟ این کس کلک بازیها چیه . من خودم دریازده دوازده سالگی بالغ شده بودم کیرم بلند می شد هیشکی رو دم دست نداشتم بکنم تا سالها عذاب می کشیدم . شما از خدا هم بالاترین ؟/؟ اگه قرار بود تا هیجده سالگی سکس نباشه باروری نباشه پس واسه چی خدا این نطفه مرد ها و تخمک زنا رو در سالها قبل از 18 ردیف  کرد . نگه می داشت اونا 18سال شن بعدا این کارو می کرد .  برین کاسه کوزه هاتونو جمع کنین با این ادعای فضل کردناتون .تازه ربطی به شما نداره الان اونا خودشون مشغولن دیگه نیازی به من ندارن . . در هر حال این حرفا رو تحویلشون دادم و اونا هم دیگه لال شدند  و به این ترتیب  دبگه بابت رسالت از دیاد نسل اقدام زیادی  نمی کردم هر چند گاهی به بهانه این که یکی می خواد فرزندی فابریک داشته باشه باهاش سکس می کردم یا یک مسابقه ای در رادیو تلویزیون برگزار می شد جایزه اش برای زنا این بود که من برم اونا رو بکنم یا همون دخترای نخبه در کنکور سراسری رو می کردم که اعصاب سه تا زن خونگی ام رو به هم می ریختم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر