ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 9

دو دلداده عاشق تا لنگ ظهر درآغوش هم بودند .به نوبت و گاهی هم با هم از خواب بیدار می شدند .  نوشین فکر می کرد که داره خواب می بینه و همه اینا واسش یه رویاییه . هر وقت بیدار می شد با شوهرش ور می رفت . اونو می بوسید . آروم نوازشش می کرد . دوست داشت از بهترین لحظات زندگیش لذت ببره . و ناصر هم به این فکر می کرد که  وارد یه زندگی جدیدی شده . دنیایی که باید به یک زن توجه کنه به کسی که خودشو باید وقفش کنه . دیگه نباید وجودش به دیدن زن یا دختر دیگه ای بلرزه . فقط باید مال همسرش باشه . شاید اوایل همه چیز براش تازگی می داشت ولی نمی دونست که آیا می تونه خودشو به این زندگی عادت بده یا نه . اون حسی رو که به نوشین داشت با اون احساسش نسبت به بقیه فرق می کرد .شاید بیشتر از اون که دوست داشت اونو به دست بیاره دوست داشت که اونو از دست نده . -ناصر به چی فکر می کنی -به تو عزیزم . به این که شیرین ترین روز زندگیمونو چیکارش کنیم که ازش یه خاطره خوب و به یاد موندنی داشته باشیم -خب تو خودت میگی شیرین ترین .. همون در ذهن آدم می مونه میشه بهتر از هر لحظه ای . شیرین تر از هر خاطره ای .. -این ترم که تموم شد میریم ماه عسل .. -ناصر این قدر به خودت سخت نگیر عسلم . من هر وقت که کنار تو باشم این از هر عسلی برام عسل تره . به شیرینی یه دنیا عسل و شایدم از اون بیشتر . منو ببوس . ببوس می خوام بازم تو رو بوی تن تورو بوی عشق و زندگی و لذت و هوسو احساس کنم . چقدر سکوت اینجا رو دوست دارم . در دل این شهر شلوغ اصلا نشون نمیده سکوت زیبایی هم در اینجا وجود داشته باشه . -باید ممنون دار پدر بزرگت باشی .. حالا من داماد زن ذلیل در خانه همسر م هستم .. -عزیزم از این فکرا نکن . من اگه برای همه ملکه باشم کنیز تو ام . -غلام شماییم نوشین خانوم -سرورمایی ناصر خان . تعارف  صمیمانه این نوعروس و دوماد ادامه داشت .. .. اون سمت نلی مشتاشو به در و دیوار می کوبید .. نامرد بی وجدان عوضی ..اگه ببینمت توی صورتت تف میندازم . می زنمت . می کشمت . آشغال .. من که دوستت داشتم . من هر کاری برات می کردم . خودت رو اسیر یه دختر افاده ای  در پر قو بزرگ شده که معنی عشقو نمی فهمه کردی . دختری که معلوم نیست بعدا چه بلایی می خواد سرت بیاره . اون نمی تونه فقط مال تو باشه .. من از بچگی با تو بودم . می دونم چی می خوای چی دوست داری .. چی دوست داری بخوری . چی دوست داری بپوشی .. اون تازه اومده تو زندگی تو . اون نمی تونه خوشبختت کنه . نه . نه .. نهههههه .. نههههه .. نلی به شدت اشک می ریخت . نمی تونست بهانه ای بیاره و برای دیدن اون بره . می ترسید که واسش زنگ بزنه . اگه ناصر سرش داد می کشید و می گفت که با آبروش بازی نکنم . من دختر عمه اشم . اون نباید با من این طور بر خورد کنه . نباید به من حرف بد بزنه . خب فامیلشم باهاش کار دارم .. دلش گرفته بود . هنوز دوستش داشت . باورش نمی شد که نتونسته باشه اونو مال خودش کنه . حتی وقتی چند تن از فامیلااون دو تا رو به عنوان یک زوج درکنار هم حساب می کردند ناصر بهشون گفت که نلی  حکم خواهر منو داره .. وقتی نلی این حرفو می شنید دوست داشت موهای سر ناصرو از ریشه درش بیاره . به صورتش سیلی بزنه . هر بد و بیراهی که به ذهنش می رسه نثارش کنه ولی نمی تونست . وقتی که اونو می دید ساکت می شد . به دیدن اون همه چی از یادش می رفت . داشتن ناصر براش یه رویایی شده بود . وقتی اون در کنارش بود وقتی اونو نزدیک خودش احساس می کرد حس می کرد که دیگه نیازی نداره . اونو از آن خودش می دونست . فکر می کرد که دیگه به هرچی که می خواسته رسیده . سالها در کنار اون بود . در مهمونی ها در گردش ها در عزایی ها در مجالس دیگه .. در لحظه های خوشی و نا خوشی . فکر نمی کرد که به این سادگیها از دستش بده .خونواده نلی از عروس و دوماد و جفت خونواده شون دعوت کردند که روز جمعه رو در ویلا و باغشون در لواسان دور هم باشن . که به اصطلاح یه پا گشایی کرده باشن . نلی واسه این  که به جمعه برسن آروم و قرار نداشت . نلی به خودش می گفت اصلا تحویلش نمی گیرم .. ولی اگه تحویلش نگیرم اونم منو تحویل نمی گیره ..اون که همین حالاشم میگه  اون جوری که من می خوام دوستم نداره . اصلا راکت های بد مینتونمو نمیارم .. نه اگه نیارم اون وقت چه جوری می تونم با ناصر خلوت کنم . چون به نظر من نوشین زورش میاد که بخواد هیکل خودشو تکون بده باهام بازی کنه .. اون باید بدونه که قبل از این که بیاد این من بودم که در زندگیش وجود داشتم . اون باید بدونه که پا توی کفش من کرده . نلی عصبی و تند خو شده بود . به همه پرخاش می کرد . به داداشش که چند سالی ازش کوچیک تر بود می توپید . حس می کرد که به اون ظلم شده . از این که به خواسته اش نرسیده خودشو بد بخت ترین آدم دنیا می دونست . ولی نوشین حس می کرد که خوشبخت ترین زن روی زمینه .  ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر