ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 39

دسته جمعی داشتیم با هم حال می کردیم . چشای خوشگل نغمه به دنبال من بود . من شیفته اون شده بودم و. اونم انگاری با نگاش داشت منو می خورد .  دلم نمی خواست به صبح برسیم .نمی دونم چی شد که نغمه پذیرفت ناهار جمعه رو هم در کنار ما بمونه . شاید با شوهرش هماهنگی کرده بود و یه بهونه ای آورده بود .دیگه ما به اونش کاری نداشتیم .  ما با هم باید یه جوری کنار میومدیم . هر کی به هر کی می چسبید و در یکی از این صحنه ها استاد بغلم کرد و منو انداخت رو خودش طوری که دوست داشت کسشو رو کس من بغلتونه و دنیایی از هوس رو در بدن هر دومون پخش کنه . اون برای تنوع بخشیدن به لز هر لحظه از آستینش یه چیز تازه ای بیرون می آورد. مثل یک مربی فوتبال می دونست که در اون لحظه باید از چه فنی استفاده کنه با این حال از این که به من بها داده و خودشو نیاز مند به من نشون می داد لذت می بردم . شاید بقیه هم متوجه این حس علاقه  و گرایش اونسبت به من شده بودند . -آتنا -جووووون نغمه جون -سینه هامو می خوری -من که از خوردنش سیر نمیشم .. من از خوردن این سینه های تازه سیر نمی شدم و اون از خورده شدنش . طوری کیف می کرد که انگاری مثل میک زده شدن کسش بهش لذت میده . من یکی که کسمو میک می زدن بیشتر حال می کردم . نغمه چشاشو بسته  با حرکات من به خواب رفته بود . بقیه هم هر کدوم دستشون به جایی بند بود . صبح که یکی یکی چشامونو باز می کردیم نمی تونستیم جلو خنده مونوبگیریم . اولین نفری که بیدار شد من بودم . با همون کس و کون و اندام لخت کنار هم بودیم و هوا هم گرم بود .. یکی دو ساعت بعد یه تلفنی نغمه رو ناراحتش کرد . نمی دونم چرا یه نگاهش به ما بود و یه نگاهش به روبرو . نمی دونستیم واسه چی ناراحته . . زهیدا : استاد نغمه جون اگه جسارت نمیشه می تونیم بپرسیم مشکلی پیش اومده ؟/؟ از دست ما کاری ساخته هست . -چی بگم از دست شما که کاری ساخته هست . -چه کاری -این که صبر کنین از هم دلخور نشین و از من . و به هرحال .. راستشو بخواین . ما پنج نفر از دوستان  با هم یه بر نامه لز داریم که همه مون عضو هیئت علمی و پزشک هم هستیم . خلاصه هر کس می تونه یک نفر رو به دعوت خودش ببره به مجلس لزبینی . یعنی کلا ده نفر . این هفته قرار بود یه مجلسی باشه که سی چهل نفری درش حضور داشته باشن حدود چهل کیلومتری اینجا . جمعیت هم می خواستند که چند برابر این باشه وبه من گفتند تا چهار نفر رو هم می تونی با خودت بیاری که من قصد دعوت از همه شما رو داشتم . حالا تماس گرفتند و گفتند که اون بر نامه به هم خورده و به روال گذشته هر کسی یک نفر رو بیاره و دوره نوبتی در یکی از خونه ها باشه . از اونجایی که  یار من رفته خارج از کشور من می تونم یکی از شما ها رو با خودم ببرم . انتخابش برام سخته . یکی خوشحال میشه چهار نفر ناراحت . اون طرف من دیگه بر نمی گرده و می تونم به نوبت در هر دوره یکی از شما رو با خودم ببرم و لی این هفته اولو چیکارش کنم .. همه مون به نغمه جون گفتیم که ما دوستت داریم و هر تصمیمی که بگیره تابعیم .. ولی دل تو دلمون نبود . من حس می کردم برای هفته اول یا منو انتخاب می کنه یا زهیدا رو . شاید از اونجایی که سابقه زهیدا بیشتره به اون بگه بیاد ولی ماهی یک بار می تونستیم همراه نغمه جون باشیم . چون هفته ای یک بار این بر نامه رو داشتند و ضرورتی نداشت که حتما جمعه باشه . شایدم یک دوره چند ساعته بود و گاهی هم شب جمعه .. البته این بار فکر کنم برای شب جمعه بود واسه همین هیجانش زیاد تر به نظر می رسید . همه نگاهها به دهن نغمه جون دوخته شده بود . وقتی اون اعلام کرد که برای بار اول منو انتخاب کرده من که به زور جلو خوشحالی خودمو گرفته بودم و نمی خواستم کاری کنم که زهیدا متوجه این تغییر حالت من بشه وگرنه اصلا برام مهم نبود که بهاره و زلیخا چه احساسی دارن . می دونم زهیدا هم ناراحتی خودشو پنهون کرده بود . -البته بچه ها من همه شما رو دوست دارم و از الان هم دارم میگم نوبت بعدی مال زهیدا جونه و بعد بهاره و زلیخا . همه تون برام دوست داشتنی هستید . بالاخره یکی از شما باید برای هفته بعد انتخاب می شد فقط یه وقتی نبینم به خاطر این مسئله باهاش کل کل کنین . من در انتخاب و تصمیم گیری تحت تاثیر حرفای کسی قرار نمی گیرم که یه وقتی بگین اون ازم خواهش کرده . دیدین که همین جا پیش روی شما تلفنم زنگ خورد و ماجرای پشت پرده ای هم نداشتیم . نغمه جون بعد از ناها ررفت خونه شون . زلیخا و بهاره هم رفتند پارک یه هوایی بخورن . منم دوست داشتم برم بیرون ولی از اونجایی که زهیدا دلش گرفته بود دلم نیومد تنهاش بذارم . اون میلی برای گشتن نداشت . -ببینم عشق من از من دلخوری ؟/؟ اگه دوست داری من نرم . من به استاد نغمه چی می گفتم . به جون تو به جون خودم به دوستی پاکمون قسم که من حاضرم تو جای من بری . راستش اولش که اسم منو برد خوشحال شدم ولی حس می کنم حق تو بود که قبل از من بری . حالا اون از این که من بهش خیلی حال دادم  خواسته یه جوری جبران کنه . اگه من باهاش مخالفت می کردم ناراحت می شد .. بغلش کرده و لبامو رو لباش گذاشته و سینه هامو به سینه هاش چسبوندم . خودش طوری شل شده بود که رو زمین دراز کشید پاهاشو به دو طرف باز کرد  تا کسش هم واسه کسم دهن باز کنه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر