ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

انتقام میسترس 23

-شیما بذار کمکت کنم . باور کن روحم از این ماجرا خبر نداره .. -ببینم اگه من نمیومدم تو رئیس می شدی یا تیمور ؟/؟ این جوری به آدم ضربه نمی زنن . اونا اگه در بیداری من میومدن سراغم نمی تونستن .. نای حرف زدن نداشتم . همین چند حرکت بهم  فشار وارد کرده و سرم گیج می رفت . درد عجیبی در تمام تنم داشته که داشت منو از پا در می آورد . -شیما بذار کمکت کنم -بهم دست نزن کثافت . پس چرا کارت رو نمی کنی . چرا اذیتم نمی کنی . بیا معطل چی هستی . ناگهان به زور منو به طرف خودش کشوند . البته زوری که نیاز نبود . با دو تا دستاش یکی از شونه های منو گرفت و افتادم توی بغلش واسش خیلی سنگین بودم . -منو بذار زمین .. منو بذار زمین . داشت منو به سمت اتاق خودمون می برد . نفهمیدم داره چیکار می کنه . فقط همینو متوجه بودم که رو دستای اونم ..  صحنه ای رو به یادم میومد که منو برده به حموم و داره لختم می کنه .. -دوست داشتی تنهایی بهم تجاوز کنی ؟/؟ من که قبلش با تو بودم عوضی .. آشغال .. با همون حال بی حالی دستمو به سمت صورتش می بردم تا بهش سیلی بزنم ولی چشام  رو هم قرار می گرفت .. حس می کردم که یکی داره منو با آب گرم می شوره .. وقتی که چش باز کردم خودمو در بستر دیدم . بهزاد بالا سرم بود . ازش نفرت داشتم .. یادم اومد که چی بر سرم اومده .. تا حمومو هم یادم میومد .. پس اون باید منو تا اینجا کشونده باشه . حتما هم چه عذابی کشیده این شلوار و بلوزو تنم کرده . درد کون و سوزش سینه و کس و کوفتگی بدن امونم نمی داد . از چشام اشک میومد .. -بهزاد چرا این کارا رو می کنی . مگه خودت همدست اونا نبودی . -اگه همدست اونا بودم اینجا پیش تو چیکار می کنم . -چه نقشه ای توکله اته .. اونا به من توهین کردن . همه شونو می کشم .. همه شونو نفله می کنم . سرب داغ می ریزم توی کونشون . فقط می خوام مطمئن شم که تو هم باهاشون بودی .. اگه بودی که می دونم بودی بیا همین حالا منو بکش .. یه لیوان شیر داد به دستم بیا بخورش شیما با عسل قاطیش کردم .. -بهت نمیاد مهربون باشی ..ببینم توش سم ریختی ؟/؟ یه نگاهی بهم انداخت که نشون می داد از دست من خیلی ناراحته .. -حیف که دلم نمی خواد تو رو این جوری ببینم وگرنه تحمل این حرفات برام سخته .. -من دوست ندارم کسی رو که بهش مدیون میشم بکشم .. -شیما من اگه بخوام ازدستت خلاص شم همین الان می تونم تر تیبتو بدم .. -پس بیا بده ..بیا معطل چی هستی .. پنجه هاشو باز کرد و به سمت  من اومد .  هر لحظه بیش از لحظه قبل دستشو رو گلوی خودم احساس می کردم . عجب غلطی کرده بودم . نمی خواستم بمیرم .. ولی زندگی هم واسم ارزشی نداشت . دستای بهروز دور گردنم حلقه شده بود . مرگ چقدر آسونه و من حس کردم فقط دقیقه ای باهاش فاصله دارم . دقیقه ای که روح از بدنم جدا شه . یه فشاری به گردنم آورد . ولی یک آن لباشو گذاشت رو لبام . منو بوسید . از لباش از بوسه و بوسه هاش از خودش نفرت داشتم ولی اون داشت منو می بوسید . هرچه بود از مردن بهتر بود . حس کردم با تمام وجودش داره منو می بوسه . با حسی قوی تر از اونی که چند ساعت پیش این کارو باهام کرده بود . با حسی متفاوت از اون احساسی که روز اول بهم نشون داده بود . ولی نمی بایستی گول این بوسه هاشو می خوردم . اگه حس می کردم دوستش دارم و عاشقشم شاید منم باهاش همکاری می کردم .. لباشو از رو لبام ورداشت . -شیما شاید من یک قاچاقچی باشم ولی آدمکش نیستم . -ولی متجاوز که هستی . -من کی بهت تجاوز کردم . کی ؟/؟ باور کن من اونا رو نمی شنا سم . شایدم بشناسم ..شایدم از اونایی باشن که ازمون جنس می گیرن . ولی روحم از هدف و نقشه اونا با خبر نبوده . من گناهی ندارم .. -شیرت رو بخور شیما . نمی خوام بشنوم که با سم مردن منو لو نمیده ولی اگه خفه ات می کردم مشخص می شد که قاتلت منم . بس کن دختر تو حتی با خودت هم قهری . اصلا برای چی اومدی اینجا . بهت نمیاد که یک قاچاقچی باشی -چرا هستم . هستم . تیمور به خواهرم تجاوز کرد .. اولش برای انتقام اومده بودم حالا وقتی که می بینم با فروش مواد خیلی راحت میشه زندگی کرد چرا این کارو نکنم . یه چند سالی که کارم رونق گرفت ملک و زمین می خرم و این کارو ول می کنم که گیر نیفتم . -منم این حرفو می زدم شیما ولی درش آلوده شدم . با چشاش طوری بهم نگاه کرد که حس کردم بهم دروغ نمیگه . ولی من هنوز بهش اعتماد نداشتم . پیشونیمو بوسید و رفت .. نمی دونم چرا هم از موندنش ناراحت بودم و هم از رفتنش . حس کردم خیلی تنهام . اشک از چشام جاری بود . شیر رو خوردم . خوابم گرفت وقتی چشامو باز کردم دم صبح بود . جاهای ضرب دیدگی و کبودی رو صورتم بود . یه لحظه یه چیزی به ذهنم رسید .. به خودم گفتم شیما ..شیما عجب احمقی هستی تو .. تا حالا چرا به فکرت نرسید . هرچند کاری هم از دستم بر نمیومد . فقط می تونستم بفهمم که اینایی که بهم حمله کردن کی بودند . در چند قسمت از این ساختمون حتی در اتاق خودمن تمام این حرکات طی بیست و چهار ساعت با هارد و به صورت خود کار از دستگاه ضبط می شد . مگر در مواردی که با خاموشی برق روبرو می شدیم .. استرس عجیبی داشتم واسه این که ببینم بهروز هم در این جریان دست داشته یا نه ؟/؟ آیا این اون بوده که این چهار تا گردن کلفتو به سمت من کشونده . یعنی میشه اون بی گناه باشه ؟/؟ من اشتباه کرده باشم ؟/؟ باید صحنه های ضبط شده رو می بردم عقب تر می دیدم ..بدنم می لرزید .تحملشو نداشتم . اگه اون دست داشته چرا اون جوری منو بوسیده بود . طوری که انگار دوستم داره . چرا ازم مراقبت کرده بود . چرا منو برده بود حموم و شسته بود . چرا نگاهش از صداقتش می گفت . گاهی وقتا اگه آدم حقیقتو ندونه خیلی بهتره . ولی اگه پشیمون شده باشه چی .این کارو کرده و پشیمون شده باشه .. نه من نمی بخشمش .. از کجا بدونم پشیمون شده . سرم داشت سوت می کشید . با این حال  هارد رو آماده نمایش کردم . باید صحنه ها رو می زدم جلو .. ده دقیقه ای گذشت تا تونستم تصویرروبرسونم به شب قبل .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر