ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 8

ببخشید مگه ما قرار نبود با هم بخوابیم . من کنار شما باشم ؟/؟ من مگه برای همین اینجا نیومدم ؟/؟ سینا دیگه صبرش سر اومده بود . اگه مسئله پول و استخدام و کرایه ای بودنش نبود همین الان می افتاد سر ملیسا و یه کام دل ازش می گرفت چون اونو بی اندازه حشری کرده بود و دیگه امانشو بریده بود .. ملیسا لحظاتی سکوت کرد و نگاه معنی داری به سینا انداخت و گفت اتفاقا شما رو برای همین آوردم اینجا که کنار من نخوابی . دیگه خواهش می کنم سوال اضافه نکن ... سینا ساکت موند و از جاش پا شد و رفت  و پاشو گذاشت به اولین اتاقی که دم دستش بود . از کارای ملیسا سر در نمی آورد برای لحظاتی حس کرد که اون دیوونه هست . زنگ در خونه به صدا در اومد . سینا تر سید . نمی دونست خودشو کجا مخفی کنه . ترس برش داشته بود . یاد بعضی از فیلمها و اصلا واقعیتها افتاده بود که زن و مرد دست به یکی می کنند و از مرد بد بختی که به عنوان معشوق وارد خونه  کرده اخاذی می کنند . حالا سینا می ترسید که به سر نوشت  یکی از این فلاکت زده ها دچار شه که به خاطر کس یا پول کس کردن باید سرشو به باد بده . وارد گنجه شد و از داخل دستگیره رو نگه داشت که به ظاهر بسته بیاد . قلبش به شدت می تپید . کی می تونست باشه . درست در اتاق روبرویی ملیسا قرار داشت . به نظرش اومد که دو نفر دارن با هم حرف می زنن . هر چه دقت کرد ببینه صدای زنه یا مرد .. یا این که با چه لحنی با هم حرف می زنند متوجه نمی شد . خیلی آروم درو باز کرد .. ووووووووی درست در اتاق روبرویی یه زن دیگه ای رو دید که اونم در زیبایی دست کمی از ملیسا نداشت . خودشو کنار کشید تا متوجهش نشن . چند بار اسم مهشید رو شنید . پس اون زن اسمش مهشیده . یه شورت سبز براق و سوتین سبز هم اندامشو زینت داده بود . دو تا کس دو تا هلو  .. با یک جفت لیموی آبدار .. دو تا توت فرنگی .. داشتند بهش چشمک می زدند و اون نمی تونست اونا رو بخوره .. -سینا .. سینا کجایی ؟/؟ .. صدای ملیسا بود . پسر ذوق زده شد . .. پس بی خود نبوده که تا حالا لفتش داده . می خواسته دوستش بیاد و دو نفری باهاش حال کنند . این ملیسا هم خیلی با معرفته . پس چرا چیزی به اون نگفت . حتما صبر کرده بود تا مهشید برسه و براش سور پرایز شه . وقتی سینا رفت پیش اون دو نفر مهشید با نگاه خریدارانه ای وراندازش کرد که سینا حتی  حاضر بود از خیر ملیسا هم بگذره و با مهشید خوش باشه . نگاه مهشید می گفت که اونم طالب اینه که باهاش سکس کنه ولی یه چیزی مانعش میشه ..یعنی حالا بهم میگن که برم باهاشون بر نامه سکس یک به دو داشته باشم ؟/؟ این جوری برای من بد نیست . ولی خود اونا خسته میشن . تا برن حال کنند و ار گاسم شن یکی دیگه داد و فریاد می کنه میگه زود باش زود باش منو بکن  منو بکن . پس از خوش و بش های اولیه مهشید که در حرف زدن مسلط تر بود و بی رو در واسی حرفاشو می زد خطاب به ملیسا گفت -دختر عجب تیکه ای رو تورش کردی . واسه چی داری وقت تلف می کنی -مهشید قول و قرارمون چی بود ؟/؟  ما بیشتر از بیست و دو ساله که با هم دور یه سفره بودیم تا این که از دواج کردیم و اینجا هر کدوم یه سیستم خاصی رو انتخاب کردیم .. در اینجا دیگه ادامه نداد .. -ملیسا تو هر سیستمی که داشته باشی من دوستت دارم . همیشه رفیقتم . درکت می کنم ولی باور کن این جوری که تو میگی نیست . خیلی راحت تر از اونیه که فکرشو می کردی . تو داری به خودت سخت می گیری -آخه من دوست ندارم . مهشید تو همیشه خواستی حرف خودت رو به کرسی بنشونی . همیشه هم حق با تو بوده . بذار یه بار هم که شده حق با من باشه . -ولی نیست . اگه حق با تو بود منم از همون مسیری که تو رفتی می رفتم و می تونستم احساس خوشبختی کنم . سینا پاک گیج شده بود .. دیگه فهمیده بود از این دو تا زن خیری به اون نمی رسه . پس چرا مهشید هم مثل ملیسا خودشو لب دریایی کرده . حتما اینم مثل اون جنون داره . شایدم این دو نفر می خوان لز کنن . یکی از یکی کس خل تر . باز این ملیسا کس خل تره . واسه این که پونصد هزار تومن داده که یه روزشم نزدیکه تموم شه .. سینا داشت فکر می کرد که یه جایی وایسه و هر وقت که اونا لز با همو شروع کردند  جلق بزنه . وقتی سینا ازشون دور شد و رفت به همون اتاق روبرویی اون دو نفر همچنان در حال بحث کردن بودند . -مهشید این دفعه رو من پیروزم . -ملیسا ما سی و خوردی سالمون بود که بعد ار بیست سال عشق و حال بهترین شوهرا نصیبمون شد کسمونو که جر خورده بود قبل از عروسی دوباره ردیفش کردیم . جفت شوهرای کس خلمون عین موم توی دستای مونن . بهت قول میدم اگه ما رو زیر کیر یکی دیگه هم ببینن بازم دست به سینه جلومون وای می ایستن . همون کاری که من دارم می کنم . -اشتباه می کنی  .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

دوست همه گفت...

خوب بود لطفا سریع تر بنویس
با تشکر

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست همه عزیر.. دستت درد نکنه ..فعلا این داستان رو در روز های شنبه منتشر می کنم که گاهی وقتا چند ساعت زود تر این کاررو انجام میدم . قصد دارم داستان فقط یک مرد را دو هفته دیگه تموم کنم که جای چهار شنبه های اونو هم می خوام بدم به پسران طلایی که بشه 2 بار در هفته .با تشکرمجددونهایت احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر