ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 202 (قسمت آخر)

یه عده ازمسئولین رژیم که فکر می کردند خرشون از پل گذشته و از قدرت من می ترسیدند تصمیم گرفته بودند که برعلیه من کودتا کنند . نود درصد ارتش و سپاه طرفدار من بودند . البته سپاه دیگه به اون صورت نبود که بگیم تافته جدا بافته و دور از ملت هستند . دیگه اون جور ریشوی بوگندو و شپشو نبودند . از رژیم پلاسیده فقط ظاهرش باقی مونده بود . با مسئولین مملکتی به شدت بحثم شده بود .اونا می گفتند که باید با اسرائیل بجنگیم . در عراق آشوب کنیم . القاعده رو کوکش کنیم ...-مادر قحبه ها اینایی که داری میگی دیگه مشکلی برای صلح جهانی نیستند .یا اصلا مثل القاعده دیگه وجود ندارند . خدا بگم چیکارتون کنه .  آخه ای حیوونا ! ای شیطان صفتا ! من چند وقت پیش رفتم اسرائیل لذت می بردم وقتی که در قدس شریف می دیدم مسیجیان و مسلمانان و یهودیان در کنار هم عبادت می کنند . چرا بی خود دارید آتیش بیار معرکه میشین . دیگه تصمیم خودمو گرفته بودم . اگه اونا رو به حال خودشون میذاشتیم دیگه دنیا رو به آشوب می کشیدند .. خیلی از اونا این اعتراض رو به من می کردند که اگه بخوای صلح و آرامش رو به دنیا بر گردونی پس ظهور حضرت مهدی چی میشه ؟/؟ .. داشتم سرسام می گرفتم از دست این زبون نفهم ها .. -عوضی ها . مگه حضرت مهدی به دستور شما می خواد ظهور کنه که دنیا رو حتما باید فاسدش کنین تا بیاد ؟/؟ از روزی که حضرت آدم به دنیا اومد تا حالا این سکه رو آسمون همین جور داره می گرده هنوز رو زمین ننشسته گاهی خطه گاهی شیر . ما باید برای پاک بودن و احقاق حق تلاش کنیم .. منم مثل شما شیعه ام به مهدی موعود اعتقاد دارم اما نه این که احمق و دیوونه باشم و دنیا رو به آشوب بکشم که ایشان ظهور بفرمایند . مثل این که یه منطقه ای رو به آتیش بکشی بگی آتش نشانی بیاد خاموشش کنه ..به دنیا اعلام کردم که در پاسارگاد و بر مزار کوروش کبیر سخنرانی دارم و می خوام نکات مهمی رو بیان کنم . قبلش نیروهای موافق خودمو در سر تا سر کشور بسیج کرده بودم و ازشون خواسته بودم اگه کوچک ترین مقاومتی در قبال صلح جهانی دیدن رحم نکنند . چون شیطان را باید کشت . با این که با جنگ مخالف بودم ولی  اگر این کثافتها می خواستن مقاومت کنن دنیا به آشوب کشیده می شد . .. پاسارگاد رو خیلی بهش اهمیت داده بودم . دیگه اون پاسارگادی نبود که شاهنشاه فقید محمد رضا شاه بزرگ سران ملل رو جمع کرده بود و حکومت ایران رو به دنیا معرفی کرده بود ... پاسارگاد یک شهر بزرگ شذه بود و من دور همون مقبره کوروش یک استادیوم دویست و پنجاه هزار نفری درست کرده بودم بزرگتر از استادیوم ورزشی ریودو ژانیرو ی برزیل . تمام فرزندان من از سراسر جهان به استادیوم اومده بودند و رهبران دنیا که در واقع امروز قرار بود قدرت ایران و کوروش رو به همه دیکته کنم . در چند متری  مدفن مقدس کوروش مقدس به جایگاه بلندی رفته شروع کردم ...به نام خداوند زندگی و خداوند مرگ آفرین .. خداوندی که انسان آفرید و به خاطر انسان زمین و آسمان آفرید . به نام خدای صلح وآزادی و انسانیت .. به نام کوروش شاه شاهان , شاهنشاه ایران , شاهنشاه جهان .. روز گاری آن شاه دل شکسته می گفت کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم و روز گاری دیگر نویسنده ای می گفت کوروش بیدار شو زیرا که ما خفته ایم . اما من در این جا فریاد می زنم . کوروش زندگی کن زیرا که ما زنده ایم . زیرا که با نام تو با یاد تو با پندار و کردار و رفتار نیک تو زنده ایم . کوروش امروز دنیا از آن کسی نیست . امروز دنیا به همه تعلق دارد . کسی نمی تواند لبخند ها را بخشکاند . کسی حق ندارد به خاطر حمایت از دین و نژادی با ادیان و نژاد ها بجنگد . و من به خاطر وحدت گسترده جهان به عنوان فرزند کوچک تو جهان را یک پارچه اعلام می نمایم و پارچه یکپارچگی را دردستان خود گرفته و به خاطر حفظ این وحدت تا آخرین نفس می کوشم . به راستی تفنگ ها برای چه ؟/؟ دشمنی ها برای چه ؟/؟ دیگر  نه تنها بمب هسته ای مفهومی نخواهد داشت بلکه سلاح آدم کشی ها را هم بر زمین خواهیم نهاد . من به عنوان خادم هفت میلیارد نفر دیگر اجازه نخواهم داد که  انسانی گرسنه سر به بالین نهد و یتیمی اشک  تنهایی بر گونه هایش جاری سازد . اجازه نخواهم داد ثروتهای ملی  در سراسر جهان  حیف و میل شود و گفته شود که مصلحت نظام بوده است . دلاوران ! قهرمانان ! انسانهای شریف ! مرزها از میان بر داشته خواهند شد . و من هفت میلیارد سرباز خواهم داشت . سربازانی که به وجود آنها افتخار خواهم کرد . دیگر کسی نباید از فقر بگوید . سپید را بر سیاه و تندرست را بر معلول بر تری نیست .. همه جا را سراسر عشق و انسانیت و عدالت خواهیم ساخت . من امروز در همین جا  دیکتاتوری حاکم بر ایران را منحل اعلام می کنم و خود زمام امور ایران را که قطب مرکزی دنیاست در دست گرفته تهران قهرمان همچنان پایتخت  خواهد بود . پایتخت ایران و پایتخت جهان .  کشور های جهان به همین صورت ایالات و استانهای ایران خواهند بود . . من فرمانروای جهان نیستم . من به خود این اجازه را داده ام که بخواهم آرمان فرمانروای جهان را پیاده نمایم . عشق , محبت , انسانیت .. فشردن دست دوستی یکدیگر ...این است آرمان فرمانروای جهان ,اهورای یکتا . دنیا باید با هم بخندد . با هم شاد شوید . اگر غمی به سراغ کسی آمد شریک غمهای او گردید . تنها یک موسیقی روح آدمی را بر بلندای آسما ن انسانیت به پرواز و اهتزاز در می آورد و آن موسیقی عشق است ... برای لحظاتی استادیوم دویست و پنجاه هزار نفری به حالت انفجار رسیده بود .. اشک از چشام جاری شده بود . به چشمای دور و بری هام نگاه نمی کردم . از هر طرف فریاد احساسا ت مردمان جهان بود که نثار من می شد .. فرزندانم به زبانهای مادری خود پدر پدر می کردند .. دیگران قهرمان صدایم می زدند ..اما من غرق در رویای رویای تحقق یافته خود بودم . باورم نمی شد که دنیا به این درجه از پیشرفت و خود باوری رسیده باشد . ادامه دادم ......من این را دوازده سیزده سال پیش هم در سخنرانی استادیوم آریامهرdا آزادی  گفته ام .. دیگر هیچ کس گرسنه نمی ماند دیگر زنی به خاطر فقر فاحشه نمی گردد دیگر برادری برادر خود را به خاطر مالی بیشتر از پای نمی اندازد .. دیگر ثروت .. مقام و زیبایی مایه فخر و مباهات نیست . آن کس می تواند به خود ببالد که دست محبت بر سر برادر و خواهر خود کشد .. آن کس می تواند به خود ببالد که از بالیدنها می گریزد . من به شما انسانها افتخار می کنم . هر چند  امکان آن نیست که هفت میلیارد در این جا حضور به هم رسانند اما نمایندگان شما هستند . من آمده ام تا فقط به شما بگویم که شما با عشق با دوستی ها و در کنار هم بودن و زندگی را برای همه زندگان خواستن است که می توانید زندگی کنید شاد باشید . زمانی می توانید بر قله های افتخار تکیه زنید که انسانها همه در کنار هم و بر قله افتخار به این ببالند که روحی واحد در میلیارد ها جسمند . آن چیزی که شیطان از روز ازل نمی خواسته . ........برای لحظاتی  به خودم و همه استراحت دادم . باورم نمی شد هزاران هزار فرزند داشته باشم . در این فاصله به سرعت  به پرسشهای چند نفر نگاهی انداختم . یکی از آنان پرسش جالبی رو مطرح کرده بود که در مرحله بعدی وقتی که رفتم پشت میکروفون سخنرانی رو با اون شروع کردم از من در مورد دموکراسی به این صورت پرسش شده .. -شاهنشاه کوروش با توجه به این که ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم و علم و سیاست و اقتصاد و سایر مسائل اجتماعی در زمینه های مختلف پیشرفتهای زیادی نموده است آیا به صلاح جهان می باشد که شما بدون آرا عمومی میلیارد ها نفر در سراسر جهان به عنوان رهبر انتخاب شوید ؟/؟ ..-.در پاسخ به این پرسش منطقی باید گفت کوروش مخالفتی با رای گیری ندارد . هرچند کنترل این آرا در سراسر جهان دشوار می باشد . البته انتخاب حکام  ایالتی با آرا مردم همان استانها خواهد بود . مثلا مردم استان یونان با آراء خود استاندار را انتخاب کرده و همین کار در مورد استانهای مغولستان ..عربستان ..روسیه و امریکا و سایر استانهای جهان انجام خواهد پذیرفت . با همه اینها من هم حاضرم که از خواست بر حق شما تبعیت کنم . اما به من بگویید  آیا وقتی که در کنار سبزه ها و در باغستان زندگی خونی نمی بینید که بر زمین بریزند خوشحال نیستید ؟/؟ آیا از این خوشحال نیستید که دیگر بمبی بر سر بیگناهی ریخته نمی شود ؟/؟ از این خوشحال نیستید که با آرامش سر به بالین می نهید ؟/؟ از این خوشحال نیستید که دلهای عاشق ما سربازان ما هستند و کلام پر مهر و محبت ما ,گلوله های ما ؟/؟ از این خوشحال نیستید که مرزها از میان بر داشته شده اند و نگاه عشق و دوستی آنان را که زبان گفتاری هم را نمی دانند به هم نزدیک می گرداند؟/؟ خوشحال نیستید ؟/؟ خوشحال نیستید که می توانید به آسمان آبی به شبهای مهتابی به دشت های پر گل و گیاه بنگرید و آن که را که اینها را و ما را در کنار اینها آفریده سپاس بگویید ؟/؟ خوشحال نیستید که دیگر حسادتی نیست و اگر رقابتی هست برای سازندگیست ؟/؟ عزیزان من !ما همه از این می نالیم که عدالت نیست انسانیت نیست ..محبت و وفا و مهربانی ها نیست . مگر فروشگاهی دارند که بتوان اینها را از آنجا خرید . اینها در قلب و اندیشه های من و تو هستند . چه کسی می تواند بگوید که از عدالت گریزان است . تو باید آن چه را که برای خود می خواهی برای برادرت بخواهی .. به زیبایی طبیعت خدا بنگرید . به خورشید و ماه و ستاره . به گلستان پر گل و گیاه .. به جنگلها و به کوهها .. عدالت را می توانید در فریاد سکوت آنها بخوانید . این زیباییها برای همه آفریده شده .. جنگل سبز نمی گوید چه کسی مرا بیشتر ببیند . دریا نمی گوید که من  متعلق به اغنیا هستم .. ای انسان تو حتی مالک نفسی که می کشی نیستی . ندانستی کی از در وارد شده ای و نمی دانی کی از این در و خانه خارج خواهی شد . زندگی را همه چیز می دانی و در لحظه ای ناباورانه همه چیزت نیست خواهد شد . عاشق باش . دوست بدار! دوست بدار تا دوستت بدارند . خوبی کن حتی اگر بدی ببینی . در جهانی که  من اداره اش می کنم کسی را بر کسی بر تری نیست .. جز آن که نیک باشد .. در این جها ن بت پرستان هم در امنیت خواهند بود . با  زور و شمشیر نمی توان از بت به خدا رسید . این دلهای شماست که باید خدا پرستانه اسیر عشق به خدا و عشق به انسانها و همنوعان خود گردد . بگذار بت پرستان خدا را در یگانگی دلهایتان احساس کنند و در دلهای خود . بگذار پرندگان به آشیانه باز گردند . بگذار دیگر گلوله ای سینه هایشان را نشکافد تا جوجه هایشان با دهانی باز از گرسنگی نمیرند . بگذار آهو بچه از شیر مادر مظلوم و بیگناهش بنوشد بگذار خفاشها در روز بخوانند .. بگذار ندای عشق در سراسرجهان حاکم بر دلهایمان گردد .بگذار تا ندای عاشق و خونین دل ما با راز های نگاهش ,عاشقانه در کنارمان بماند و بر سنگفرش های تنهایی مظلومانه جان نسپارد .. به خدا این رویا نیست . بیایید همه با هم از هم اینک , چه من در کنارتان باشم  چه نباشم تصمیم بگیریم که خود را بسازیم حتی اگر دیگری نسازد . اما اگر همه بخواهیم چنین خواهد شد . بگذار اگر باران گنجی بر زمین ببارد چون طوفان بر سرش نباریم و همچنان بر این باور باشیم که گنج در دلهای مان نهفته است . و من طبیعت خدا را برای مردان خدا و غیر خدا می دانم . .............استادیوم به سکوتی محض فرو رفته بود . اما دقت که می کردم صدای گریه های آرام هزاران تن را می شنیدم که ناباورانه به فردای خود می نگریستند .. واسه این که جو رو عوض کنم ادامه دادم .. دوستان اشک دلهایتان از چه می گوید . از آرزوهای دست نایافتنی ؟/؟ باورتان نمی شد و نمی شود که به همچه روزی رسیده باشید ؟/؟ لبخند بزنید شاد باشید . اشک شوق زیباست .. اینگ زمان گریه های سرخ گذشته است . بخندید شاد باشید . باور کنید این همان طبیعت است . شما  هم همانید . هیچ چیز تغییری نکرده .. تنها کینه ها و غرور و خود خواهی از میان رفته .  شیطان را برانید . شیطان را بمیرانید . شیطان در دلهای پر از کینه لانه دارد .هیچ چیز از آن شما نیست...کس نمی تواند بگوید این قلمرو من و دین من است . دیگر آن دوران از نیل تا فرات این است وسرزمین موعود این جاست  برای یهود گذشته است .. چون من به او می گویم جهان بسیار بزرگتر از آن است که تو فقط همین را بخواهی . امروز جای جای جهان از آن همه ماست .امروز جای جای جهان سرزمین موعود همگان است .  امروز ایران من سرزمین من برای همه است .. جهان برای همه ... زندگی برای همه . خوشحالم که امروز نتان یاهوی باز نشسته پس از حدود پنجاه سال دوری از وطن به وطن به ایران خود باز می گردد . او آزاد است مثل هر انسان دیگری . بنی آدم اعضای یکدیگرند ..که در آفرینش زیک گوهرند ..چوعضوی به درد آورد روز گار ..دگر عضو ها را نماند قرار .. فقط به یاد داشته باشید ..تنها و تنها یک ویروس برای نابودی آرمانهای مقدس شما کافیست اما تا زمانی که من هستم برای شما انسانهای پاک جهانی پاک را خواهم خواست . .............آن روز هم با همه زیباییهایش گذشت و به خاطره ها پیوست .. همه پرسی هم برگزار کردیم و رای گیری های عدالتی هم شد تا جای اما و اگری نماند . تا نگویند که دمکراسی چه شد . کوروش با بیش از نود درصد آرا  همچنان رهبر کره زمین باقی ماند .. البته بدون آرا هم می توانستم حکومت کنم .. چون می دونستم رای مردم با منه .. چون می دونستم می تونم خوشبختی اونا رو تضمین کنم ولی وقتی که خودم از قانونی حرف می زنم و نخوام که اون قانون یعنی دموکراسی رو پیاده کنم نمی تونم از مردمم انتظار داشته باشم که اونا هم از من تبعیت کنند ... .....حالا چند سالی  از اون سخنرانی عمومی من درپاسارگاد می گذره . دنیا آباد شده . سیاه و سپید و زرد و سرخ و ..سنی و شیعه و آبی و قرمز به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کنند . دیگه کسی با کسی ناسازگاری نداره . دنیا از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی و... به ثبات خاصی رسیده . بر سر راه ازدواج مشکلات ناجوری وجود نداره . چیزی به نام بیکاری نداریم . مردم به کار و زندگی و تفریح خودشون می رسن . حتی با اخلاق و رفتار خودم  تونستم خیلی از بت پرستا رو خدا پرست کنم . دیگه کسی دست تو جیب کسی نمی کنه ..هنوز مشکلاتی هست ولی زندگی در صلح و صفا همچنان ادامه داره .. ارتش به صورت سمبلیک وجود داره ولی همه شون در حال چرت زدنند . شاید اگه انسانهای فضایی به ما حمله کردند اونا ازمون دفاع کنند . تمام اینا رو درست کردم . یه قبری هم کنار قبر کوروش در پاسارگاد برای خودم ردیف  کردم .. گاهی وقتا هم فکر می کنم که گرگ و میش هم به صلح و صفا دارن در کنار هم زندگی می کنند ولی با همه اینا هنوز نتونستم از پس این سه  زن و مادر بچه هام که در یه خونه و در کنار هم زندگی می کنن بر بیام. هرروز سر یه موضوعی با هم بحث می کنن . آدم می تونه چند تا دنیا رو با هم اداره کنه ولی اداره کردن چند تا زن با هم ... واه واه خدا به داد برسه . بی جهت نبود که کوروش کبیر با اون همه جلال و جبروت یک زن بیشتر نداشت . .. پایان ... نویسنده ... ایرانی 

5 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم عالی بود حالا قرار جاش چه داستان قشنگ دیگه بزاری

ایرانی گفت...

سلام به داداش دلفین گلم ! در قسمت 201 فقط یک مرد توضیح کامل تری در موردش دادم . داستانی به نام عجب بله برونی هست که تقریبا نوعی سکس خانوادگی فشرده بوده که بیشتر از 15 قسمت هم سعی می کنم نشه . داستان هفته ای یک بار در یکشنبه ها منتشر میشه . چهار شنبه رو می خوام به انتشار پسران طلایی اضافه کنم .بادرود ...ایرانی

ایرانی گفت...

با سلام خدمت عزیزان .. این داستان به پایان رسید . البته من داستانها را این روز ها چند ساعت زود تر منتشر می کنم . مثلا داستانهای امشب در واقع به حساب چهارشنبه گذاشته می شوند . دو جای خالی برای این داستان پیدا می شود . روز چهار شنبه را به داستان پسران طلایی اختصاص می دهم که می دانم روند رو به رشدی در هیجان و تنوع خواهد داشت و با این حساب داستان پسران طلایی دو بار در هفته منتشر خواهد شد . وجالب اینجاست که در این دو شب داستانهای ما سه تایی خواهد بود که دو داستان ان پسران طلایی و لز با دختر خجالتی می باشد . اماجایگزین داستان فقط یک مرد در روز های یکشنبه داستانی است به نام عجب بله برونی که فعلا یک قسمتش را نوشته ام و قسمت دومش را هم هفته بعد قبل از انتشار قسمت اول خواهم نوشت . داداش کمال ما 6 ماه پیش یک داستان خواسته بود که پدر زن با داماد گی داشته باشه و بعد پدر با دختر و داماد با مادر زن .. من که از گی نفرت دارم و در شان یک مرد نمی دونم . اما با احترام به در خواست داداش گلم داستانی دارم می نویسم که خیلی مفصل تر و هیجان انگیز تر می تونه بشه که یک سکس خانوادگی توپ و دبش می تونه در بیاد .البته اعضای این داستان رو 6 نفر در نظر گرفتم و با این روند فکری نه یک نفر می تونه کم بشه و نه یک نفر زیاد و سیستم داستان به هم می خوره . بازیگران داستان 6 نفرند و محارم و بستگان نسبی در یک حالت ادغامی در کنارهم قرار دارند . و خواسته کمال جان در خصوص سکس پدر با دختر و سکس مادرزن با داماد هم درش گنجونده میشه . البته سعی می کنم اگه حس و تمرکز خودمو ببرم بالا و بهترش کنم از تکیه کلامهای طنزی هم استغاده کنم و یکی دو تا تند روی هم در خالی بندی سکسی داشته باشم . این داستانو هم سعی می کنم بیشتر از 15 یا 16 قسمت نشه چون داستانهای متنوع و ابتکاری دیگه ای هم در ذهنم دارم که با این که هم در ایمیلم و هم گاهی روی کاغذ یاد داشت می کنم از دستم در میره . کمال جان این داستان منهای قسمت گی و اگه اون دو سوم رو در نظر بگیریم خیلی کامل تر از اون در خواست میشه و من اینو تقدیمش می کنم به تو و همه خوانندگان خوب تابستون به سفر رفته و زمستون به کلاس رفته این مجموعه پس فراموش نکنید عجب بله برونی ! هفته آینده یکشنبه درهمین جا و در همین ساعت . بله برونی به سبک جدید . همگی شاد باشید ....ایرانی...

sia گفت...

با سلام و خسته نباشی خدمت ایرانی عزیز..
داستان بسیار زیبا و جذابی بود. خیلی پسندیدم. میتونم بگم که خیالی بودن رو تو این داستان به حد کمال رسوندی. طوری که چنین دنیایی اصلن با هیچ عقلی جور در نمیاد، بنظر من شاید همین دلیل باعث شد که خیلی جذابتر بشه. ولی گفتم که با این حال این داستان خیلی جذاب و قشنگ بود.
مرسی و فعلن..

ایرانی گفت...

درود بر سیای عزیز از توجه و همراهیت ... البته در خیالی بودن تمام داستانهای سکسی تردیدی نیست ولی خب این یکی شرایطش فرق می کرد و یک حس ناسیونالیستی هم در آن وجود داشت . دستت درد نکنه . خسته نباشی ... ایرانی

 

ابزار وبمستر