ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 12

سینا دیگه کاری به دعوای اونا نداشت . سه تا از انگشتاشو کرد توی کس ملیسا . تا بتونه این جوری حالی کرده باشه و حالی داده باشه . ملیسا همچنان  لذت و عذاب هوسو داشت تحمل می کرد . از هوس به خود می پیچیتد . کسشو به زمین می فشرد . خودشو بی خیال نشون می داد . می خواست ثابت کنه که حرف حرف اونه . اون هنوزم خودشو متعلق به شوهرش می دونست . وابسته به  همون راه و زندگی که انتخابش کرده بود . -مهشید تو هم باید بیای رو حرف من . باید بدونی که عشق و وابستگی و علاقه از هوس بالاتره . تو اگه اراده کنی می تونی بر هوست غلبه کنی . اون این حرفا رو به تندی بر زبون آورد و دیگه ادامه نداد . نمی تونست . چون نفسش نمیومد . هم خوشش میومد و لذت می برد و هم عصبانی شده بود . از این که حس می کرد قرار او با سینا این نبوده .اون نباید این جوری اونو آتیش می زد . نهههههه نهههههه ملیسا تو نباید  به کیر دیگه ای جز کیر شوهرت دل ببندی . فقط باید به اون فکر کنی . این گناهه .. کاش این بازی و کری مسخره رو با مهشید به راه نمینداخت . هنوز یک ساعت هم نشده بود . اون چطور می تونست تحمل کنه . سینا دستاشو روی کون ملیسا قرار داده بود و با اون ور می رفت . پشت پاهاشو با نوک انگشتاش می مالید . مهشید : ملیسا یادت هست با این تلنگر ها چقدر آتیش می گرفتیم ؟/؟ من هنوز هم همون آدمم و همون حالت رو دارم . بشر از نظر شهوت و هوس هیچ تغییری نمی کنه . همون حالت و احساس رو داره . پس فکر نکن که می تونی خودت رو از این مخمصه نجات بدی . سینا خودشو روی ملیسای زیبا خم کرده بود . -فقط کبودم نکن . مهشید : سینا جان ملیسا راست میگه . یه کاری نکن که کبود شه و اون وقت پیش شوهرش خجالت زده بشه . چون اون وقت نمی دونه باید چیکار کنه و آبروی این زن باوفا به خطر میفته . ملیسا از این که این جوری مسخره اش کنن عذاب می کشید و نمی دونست که چیکار کنه . با این حال بدنشو محکم به زمین می فشرد . هر لحظه یه قسمت از بدنش با دستای سینا لمس می شد . آتیش به مغز سرش رسیده بود . .. خود پسر هم از این که این بازی بخواد به همین صورت یکنواخت تا ساعتها ادامه داشته باشه  اعصابش خرد بود .. حالا می فهمم که این پولی هم که کاسبی کردم همچین حرام حرام هم نبود . واقعا باید سخت کار کرد . کون ملیسا رو از وسط بازش کرد و نوک زبونشو اول روی سوراخ کون خوشبو و نازش کشید و اونو لیسش زد  . ملیسا حس کرد به یه شوک شهوتی عجیبی داره می رسه . تازه زبون سینا هنوز روی سوراخ کونش قرار داشت . از اونجا کمی اومد پایین تر و رفت به روی کس .همین جور داشت آتیشش می داد . کس ملیسا لحظه به لحظه خیس تر می شد .  . مهشید به خوبی تمام این جریانات رو می دید . اوبه اندازه کافی با روحیه ملیسا آشنایی داشت . می دونست که داره لذت می بره لی غرورش اجازه نمی ده که بخواد پیشروی داشته باشه و یا این که بخواد بگه شکست خوردم . شاید هم تا حدودی دلش می خواست که به شوهرش هم وفا دار بمونه و این تابو رو نشکنه . مهشید رو کرد به سینا و گفت اگه دوست داشته باشی می تونی حرفای سکسی هم بزنی . خلاف نیست . سینا با خودش فکر کرد که حالا که داره در عمل ملیسا رو آتیش می زنه پس بهتر اینه که کمی هم وانمود کنه که هوای ملیسا رو داره .. -خوبه همین جوری خوبه . نمی خوام آرامش و حس ملیسا جونو بر هم بزنم -اتفاقا ملیسا این جوری بیشتر لذت می بره از این که حس کنه اونی که باهاش داره حال می کنه فوق العاده کیف می کنه . ملیسا اگه بدونی چه گناهی می کنی . کیر تیز و کلفت سینا رو ببین . حیفه که داری اسراف می کنی . اگه من جای تو بودم نمیذاشتم که حتی واسه یه لحظه هم وقت تلف شه .  از این لحظه ها استفاده می کنم . عشق می کنم . مهشید رفت و رو صندلی نشست . .. چشاش رفت رو هم . حس کرد خوابش گرفته . خیلی دلش می خواست با سینا حال می کرد . از این بازی دیگه حالش داشت به هم می خورد . می دونست یه احساسی می گفت که حق با اونه ولی دوستش نمی خواست این مسئله رو قبول کنه . سینا سرشو بر گردوند و دید که مهشید خوابیده . با این که می دونست از این عملیات داره فیلمبرداری میشه دوست داشت یه جورایی با ملیسا هماهنگی کنه که چیکار کنه که اون ازش راضی تر باشه .با صدایی آروم گفت -عزیزم بگو چیکار کنم . -هیچی انگشتتو فرو کن توی کسم .. -سینا هم بی هوا این کارو کرد .. -اووووففففف داری چیکار می کنی . داشتم مسخره می کردم . این جوری می خواستی هوای منو داشته باشی ؟/؟ -ملی جون تو باید اراده داشته باشی . چیکار کنم مهشید گفت . -باشه حالا .. ولی یواشتر حرف بزن . بیدار که بشه فیلمو باز بینی کنه به همینشم گیر میده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر