ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 18

احسان رو من قرار گرفته بود .-بیا بیا .. بیااااااا .. پسرم . -مادر نمی دونی چقدر حالم گرفته بود وقتی که تو رو چند روز پیش با میثم دیدم . -می دونم تو از من دفاع کردی . تو قبول نکردی که من با اونم . اون خیلی پررو بود . گستاخ .. فکر کرد که حتما شوهرم چند ماهه نیست و منم از اون زنای هوسبازم که هر غلطی که اون می خواد انجام میدم . چه کیر داغی داری احسان .. -مامان . چه حسی داری بگو .. -این حسو دارم که وقتی باباتون نیست شما پسرا حسابی می تونین از مامانتون پذیرایی کنین . اینو بهش گفتم که گوشش از این پر باشه که من جمع بستم نگفتم تو و اونم حواسش به خوبی جفت بود . خودشو رو من می گردوند . اونم تقریبا مثل اسحاق عشقبازی می کرد . دیگه به درجه کلفتی و درازی کیر ها هم حساس شده بودم . حس می کردم کیر اسحاق پسر اول من باید یه مقدار جزئی کلفت تر باشه . چشامو بستم تا درازی کیر احسانو حسش کنم . از نظر درازی احسان دو سانتی رو جلو بود . اینو کس من می گفت و شاید هم  چشام . چقدر از بوسه هاش لذت می بردم . -مامان چقدر دلم می خواد همین جور که دارم کستو می کنم سینه هاتو بخورم . حال کنم باهاش .. -مال خودته . هر وقت که دوست داشته باشی مال خودته .. هر لحظه ای که هوس کردی من در اختیارتم . -ولی مامان یه چیزی رو هم نباید فراموش کنم که مامان متعلق به همه ماست و ما باید اونودوست داشته باشیم . جمله شو به این صورت محترمانه گفت ولی می دونستم منظورش این بوده که حواسش به این هست که اونا چهار نفرن . فدای اون دو تا پسرای گلم افشین و اشکان , دانشجویان  پزشکی گلم بشم که دیگه اونا رو باید چه جوری تورشون کنم معلوم نیست . واقعا کون لق  بابا قلی اونا . خدا کنه دیگه هیچوقت بر نگرده . تنها کار درست در زندگی زناشویی همین بود که انجام داد گذاشت ورفت و ما رو از شر خودش خلاص کرد . هر چند خیلی از اموال به اسم منه و حالا هم کلی آه و ناله می کنم تا  بازم بیشتر به من بده .. کوفتشون بشه اون زنای خارجی که داره واسشون پول خرج می کنه . -عزیزم احسان بگو با کجای مامانت حال می کنی من همونجا رو دو دستی تقدیمت کنم . - مامان گوهر کلام تو از هر تقدیمی بالاتره .. دوستت دارم دوستت دارم .. -بگو کجا مو دوست داری .. صحبتای روحی و معنوی نه . از چیزای دیگه بگو .. بگو -کس , کون , سینه , لب و مو پا و کمر و.. -ببینم یواش تر اینایی رو که گفتی مال چند نفره . -همش مال یه نفر مال تو -اوخ فدای تو .. بزن تا ته اون کیرت رو و بکشش بیرون که مادر ببینه هوس خودشوروی اون تنه کلفت و گوشتی ... عجب کیری داری ! خیلی خیلی ردیف تر از مال باباته . هر چند مال باباش دیگه در حال از آب رفتن بود . مامان خیلی خاطرت رو می خوام .. -چیزای دیگه نمی خوای ؟/؟ حالا نوبت اونه که از اون چیزا بخوای . از اون چیزایی که منو سر حالم  کنه . به من جون بده .. حالمو جا بیاره .. -چرا مامان همون کستو می خوام . همون جایی رو که یکسره ازش اومدم بیرون . چون دیگه بزرگ شدم نمی تونم  یکسره بر گردم اون داخل واسه همین نماینده خودمو می فرستم -نماینده ات کیه عزیزم . اسمشو بگو . تا من بشناسمش و راهش بدم . -ملکه ارغوان !نماینده من کیره .. خیلی وقته اذن دخول گرفته شرف یاب شده .. -فدای اون عرض سلامش بشه کس  مادر ارغوانت .. -مامان  دلم می خواد روت دراز بکشم و به همین صورت با کست حال کنم -دراز بکش . گازم بگیر منو ببوس .. سینه هامو لهش کن . جااااااااان جااااااااااان .. احسان چیکار داری می کنی .. اووووووفففف نههههههه نوک زبونشو حتی توی سوراخ گوش منم فرو می کرد . دستاش بیکار نبود . یه انگشتشو هم کرده بود توی سوراخ کونم شونه هامو با یه دست دیگه اش می مالید . داغ داغ شده بودم . با این که از نظر گایشی تسلط نداشت ولی به سرعت داشت منو می گایید .. حس کردم بازم خون داره از کسم راه میفته .  -هوی هوی هوی هوی هوی هوی ..ووووووویییییی احسان .. احسااااااان کسسسسسسم ... کسسسسسسم ... تا جرررررششششش ندی ولت نمی کنم .. اووووووههههه بزززززن کسسسسسم ..  با همه جام ور برو .. اون داشت همین کارو می کرد و من با عطش و هوس ازش می خواستم که بازم ور بره .. داغونم کردی .. بزن تو سر کسسسسسم .. بززززززن .. محکم چنگش بگیر . نشگونش بگیر.. من پریودم .. اگه بدت میاد بگو ..-اوووووههههه مادر ..نههههه ..... نگو .. این آبروی منه .. عشق منه . ناموس منه . مال خودمه .. -مال تو عزیزم .. قول بده اگه بابا بر گشت تحویلش نگیرین بذارین بره به همون قبرستونی که اینجاست . شما بچه ها مال وطنی رو بخورین و حالشو ببرین . یه چیز طبیعی و سالم .. این بی آبرو رو .. -ماااااامااااان نگو .. چرا به عشق من به همه چیز من میگی بی آبرو . این تا وقتی که  در بغل عزیزانته خیلی هم نجیب و آبرو داره .. -بزن اون کیرت رو که محکم بره تا ته کسم و بر گرده .. مادرت داره منفجر میشه . منو بترکون احسان ! پسرم ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر