ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عجب بله برونی ! 2

 -ببین افسون همین جا هستیم تکون نمی خوریم  . وای بابا مامان من اومدن . مگه اونا قرار  نبود که برن شمال ؟/؟ -نمی دونم . ببینم مشکلی هم نیست که ما بیاییم بیرون و خودمونو نشون بدیم . -چی میگی افسون ما تازه می خواستیم حال کنیم . اگه بخواهیم این کارو بکنیم دیگه چه جوری می خواهیم به هم برسیم و با هم حال کنیم .  من از دستت خیلی دلخور میشم . دیگه متوجه میشم که دوستم نداری و مجبور میشم رابطه خاص خودمو باهات بهم بزنم . افسون اومد جلو تر و گوشمو کشید . -افشین هیچی نمیگم خیلی داری پررو میشی ها . انگاری دخترای خوشگل و تر گل و ورگل کلاسمون خوب دل تو رو بردن . این جوری که داری پیش میری فکر کنم  بخوای یکی از اونا رو تور کنی . اگه دست از پا خطا کنی پدرت رو در میارم اصلا من میرم دوست پسر می گیرم . -اگه واقعا خواسته قلبی تو اینه من یکی حرفی ندارم -خیلی پررویی . فکر نکن من مثل تو  افکار کثیفی دارم . -بس کن افسون تو خودت می دونی که خیلی دوستت دارم و یک تار موی تو رو به یه دنیا نمیدم ولی وقتی می بینم مدتیه که به نیاز من توجه نداری حس می کنم که نسبت به من بی تفاوت و بی انگیزه شدی . چیکار کنم نمیشه . منم دلم می خواد . حالا بیا ادامه بدیم . اصلا اون طرف بابا مامانتو نگاه نکن . در هم که از داخل قفله پرده ها هم که کشیده شده . بوسیدن دوست دختر و دختر خاله و دختر عمو و همسر آینده امو که واقعا منو افسون کرده بود شروع کردم . دستامو دوباره گذاشتم دور کمر لختش و با ور رفتن با اون نشون دادم که من هوس دارم و اون باید که به من برسه و نشون بده که تنها کسیه که من می تونم از نظر جنسی بهش تکیه کنم همه اینا رو بهش گفتم . زیپ دامنشو کشیدم پایین و اونو از پاش در آوردم . اونم با دستاش شلوار و بلوزمو در آورد خلاصه دقایقی بعد دو تایی مون کاملا بر هنه در آغوش هم بودیم . واسه این که از دلم در بیاره و به خیال خودش حواسمو از دخترای دانشگاه پرت کنه که راستش حتی قیافه یکی از اونا رو هم به درست به خاطر نداشتم .. کیرمو گذاشت تو دهنش و با هیجان و هوس زیادی ساکش می زد . منم دستمو گذاشته بودم رو سرش و با موهاش بازی می کردم .. -جوووووون افسون فدای اون دهنت .. یواش یواش یه سر و صداهایی از هال و پذیرایی می شنیدیم . .. منو ببوس .. اول سینه ها و کسمو باید لیس بزنی بعد بکنیش . اصلا از مامان انتظار نداشتم این طور باهام حرف بزنه . نه ..  خیلی زشته که یه پسر بخواد شاهد سکس بابا مامانش باشه .. این سر و صدا ها بلند تر شده بود . به نظرم اونا خودشونو به نزدیکی ما رسونده بودند . این حرفا رو ی این دختر هم اثر گذاشته بود . دهنشو از رو کیرم بر داشت .. هوس کرده بود که صحنه رو دید بزنه .. راستش منم همچین تمایلی داشتم . دو تایی مون رفتیم کنار پنجره . خیلی آروم پرده رو به اندازه ای که جلب توجه نکنه و بتونیم ببینیم دادیم کنار ولی به اندازه ای که دو نفرمون بتونیم خوب ببینیم دیف نشد . اگرم بیشتر پرده رو می کشیدیم خطر ناک بود . -وووووووییییییی عجب کیری داره بابات . -ببینم حالا مرغ همسایه غاز شده ؟/؟ در همین لحظه دیدم رنگ و روی افسون پریده .. گاهی زرد و گاهی سفید میشه ؟/؟ -چی شده .. به من بگو چی شده . -افشین می خوام یه چیزی بگم ناراحت نشو .. اونی که داره فرو می کنه توی کس مامان قمبل کرده ات پدر منه نه پدر تو . یعنی عموی تو .. شوهر خاله ات داره مامانتو می کنه . -نه امکان نداره . مامان من همچین آدمی نیست . اون بابامه . دلیلی نداره که اونا همچین کاری بکنن . -امید وارم اشتباه کرده باشن . من نمی دونم تو چرا دقتت کمه . -چرا همش اصرار داری که بخوای بگی مامان من زیر کیر باباته . این که افتخار نیست . -نمی دونم شما مردا خیلی متعصب هستین . با تز شما مردا و این که اگه بر عکسش صدق می کرد تو راضی تر بودی . من خوشحالم که تو برام کری نمی خونی . می خواستم بذارم زیر گوش افسون .. -تو چی رو می خوای ثابت کنی .. اون بابامه .. بابامه . -خیلی دقتت کمه . همش از این می ترسم که اگه یه روزی باهام از دواج کردی حتی منو با یکی دیگه اشتباه بگیری . -تو از کجا داری این حرفو می زنی . شاید اشتباه می کنی . -ببینم مثل این که شهوت زیادی مخت رو از کار انداخته . یا این که هوست از بس زیاد شده نور چشات رو کم کرده . پسر این قدر جق نزن .. یه نگاه به موهای سر این آقا که کیرشو کرده توی کس ننه ات نگاه کن .  بابای تو موهاش اصلاح شده نبود .. -خب این دلیل نمیشه  . ممکنه بابای منم  یک ساعت پیش موهاشو سپرده باشه به دست پیرایشگر .. -خیلی کله خر و لجبازی . تو باباتو چه جوری می شناسی . حالا که نیم رخه سخته . به بابام نگاه کن . ببین چیزی درش می بینی که اونو به عنوان پدر خودت قبول کنی ؟/؟ فکر کنم حق با اون بود . قاطی کرده بودم . -ببین دلیل نمیشه . حتما بابا مامان  من اونا رو مجاز کردن که بیان اینجا . یا چون فکر می کردن که اون خونه شلوغه .. نذاشت من حرف بزنم . عزیز دلم پدر و مادر من که روز و ماه رو از دستشون نگرفتن مثل من و تو آلا خون والا خون که نیستن بخوان وقت و زمان رو رو هوا بزنن . -خیلی با حرفات عذابم میدی افسون . خیلی .. ولی من نمی تونم اینو تحمل کنم اگه حقیقت داشته باشه . پدر هر دو تاشونو در میارم -تو هیشکاری نمی کنی . باید بذاری جریان من و تو به خیر و خوشی پیش بره بعدا به روشون بیار .  اصلا صبر کن من و تو عقد شیم بعدا . -هنوز برام ثابت نشده که اون زن کیه .. من از حالت چهره و نگاهش میگم که اون مامانته . از بد شانسی حتی صداهاشون هم شبیه به همه . اون فرصتشو هم نداریم که خیره تو چهره شون نگاه کنیم و اینم باید در حالتی باشه که اونا در روبرو قرار بگیرن و ما هم چند ثانیه بهشون خیره شیم . ولی یه حسی بهم می گفت که حق با افسونه . خونم به جوش اومده بود با این حال بازم کورسوی امیدی داشتم که افسون اشتباه کنه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر