ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 7

ناصر و نوشین می رفتند تا زندگی جدیدی رو شروع کنند . دختر هیجان زده تر بود . این هیجانو ناصر به نوعی دیگه داشت . این که وارد دنیای جدیدی میشه که تا به حال باهاش آشنایی نداشت . باید در روز چهره هایی رو ببینه و صداشون کنه مامان و بابا , در حالی که احساس می کرد که پدر زن و مادر زن هیچوقت نمی تونن جای پدر و مادر اصلی اونو بگیرن . فکرش داشت متوجه این مسئله می شد که دیگه اون آزادیهای دوران مجردی خودشو نداره . مهمونی تموم شده بود . تعارفات هم همین طور . هر کس به فراخور حال و روزش یه هدیه ای می داد و خیلی هاشون هم برای این تازه عروس دوماد آرزوی خوشبختی می کردند و نگران تر از همه و شاید هم خوشحال تر از همه پدر و مادر های عروس و دوماد بودند . خلاصه اونا رو دست به دست داده به خونه بخت فرستادند . ناصر شد دوماد سر خونه . البته علاوه بر یک ساختمون مستقل قدیمی تر یه ساختمون جدید هم برای نوشین ساخته بودند و همون هم شده بود حجله گاه اون . .. -چیه ناصر خیلی عجله داری . انگار یه چیزی برت تحمیل شده -نوشین تو همش می خوای ثابت کنی که این از دواج برای من مهم نبوده یا به زور تن به این کار دادم -این حرفو دیگه نزن ناصر . اگه همچین فکری می داشتم هر گز باهات از دواج نمی کردم . فقط دوست داشتم که تو هم مثل من شوق و ذوقت زیاد باشه . -خیلی خسته ام . بریم تو رختخواب دیگه . -دلت نمی خواد کمی قدم بزنیم ؟/؟  با همین لباس بریم بگردیم ؟/؟ زیر آسمون خدا ؟/؟ آخه این شبا .. این لحطات تکرار نشدنی هستند . بعدا وقتی که می خوام به این لحظات فکر کنم باید یادم بیاد که گرفتم زود خوابیدم ؟/؟ چرا این لحظات رو بهش بیشتر بها ندیم ؟/؟ -قربون تو و احساست بشم . نمی دونی چقدر دوستت دارم . چقدر واسه این لحظات ثانیه شماری کردم . ناصر پی در پی خمیازه می کشید ولی نوشین دست بر دار نبود . -نمی دونی چقدر سکوت زیبای این وقت شبو دوست دارم . بیشتر آدما خوابن . خیلی از موجودات بیدارن . -به نظر تو خدا بیداره ؟/؟ -اون همیشه بیداره . هیچوقت چشاشو نمی بنده . هر وقت که بخوابی اون بازم بیداره . حالا داره به من و تو نگاه می کنه ببینه که ما داریم چیکار می کنیم ناصر. اون خیلی خوشحاله که من و تو به هم رسیدیم . خدا می تونه همه ما رو هر جوری که خودش دوست داره به هم برسونه . سرنوشتا رو جا به جا کنه . اصلا خودش همه چی رو درست کنه . ولی می خواد که تو با اراده و فکر خودت کاری رو انجام بدی . مثلا من حالا منتظرم که منو ببوسی . ببوسی . بغلم بزنی . بگی که همیشه کنارم می مونی . بهم بگی که عشق ما هیچوقت به انتها نمی رسه . من و تو هیچوقت به بن بست نمی رسیم . زندگی برای هر دوی ما زیباست . با هم کلی بچه میاریم . این باغ و این خونه رو شلوغش می کنیم . -ببینم نوشین این همه بچه بیاری اصلا به من و تو اجازه میدن که شبو کنار هم بخوابیم ؟/؟ -شما مردا فقط به فکر زیر شکمتون هستین . -اگه به فکر بالای شکممون هم باشیم شما زنا بازم یه حرفی واسه گفتن دارین . چیه همش دوست داری حرفای عاشقونه تحویلت بدم ؟/؟ باشه نوشین . بیا این ور تر رو چمن خشک بشین که لباست لک نکنه . سرت رو هم بذار رو سینه من تا برات حرف بزنم . نوشین تسلیم حرفای شوهرش شد . سرشو گذاشت رو سینه ناصر .. حالا این ناصر بود که می خواست سخنرانی کنه .  لحظه ای به زمین و لحظه ای به آسمون نگاه می کرد . وا مونده بود که چی بگه .. خستگی و خواب آلودگی امونشو بریده بود . داشت فکر می کرد نوشین چه جوری این همه حرف داشته واسش بزنه .. -عشق من باورم نمیشه امشب لخت لخت بغلت می کنم .. -دیوونه گفتم از این حرفا بزن ؟/؟ -باشه کارشو می کنم . میگم نوشین همین جا رو چمنها لباسامونو در میاریم و ...-ناصر دیوونه بازی در نیار . -من که دارم کت و شلوارمو در میارم . آخه آدم با کراوات و دم و دستگاهش این وقت شب میاد این جا دراز می کشه ؟/؟ -خیلی بی احساسی . خیلی بدی . -اگه بدم همین الان قبل از این که خر من از پل بگذره بریم طلاق بگیریم -ضرر نمی کنی ناصر؟/؟-نه . مهرت حلال . جونم حلال -اوههههه از کی تا حالا در این مثالها دست کاری هم می کنی .. -از وقتی که تصمیم گرفتم تو رو دستکاری کنم -ناصر نکن بده .. ما رو می بینن . چقدر آتیشت تنده .. -هنوز نسوزونده . بذار آتیشت بزنه اون وقت متوجه میشی . -ببینم خیلی ها رو سوزوندی ؟/؟ -دوباره شروع کردی ها . من اصلا کاریت داشتم . -حالا ناراحت نشو ناصر من .. دلم می خواد منو ببوسی . منو ببوسی . با عشق .. با تمام وجودت . بازم به اون ستاره ها قسم بخوری که تنهام نمی ذاری . همیشه عاشق و مهربون و وفا دار می مونی . آخه من تمام هستی و عشق و وجودمو تقدیم تو کردم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر