ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سیلی عشق

با این که تیپ متوسطی داشتم ولی با خیلی از دخترای خوشگل دوست می شدم و اهل زبون بازی بودم . با همه شونم حال می کردم و ولشون می کردم . تا این که دیگه خودم خسته شده بودم . توی کلاس دانشگاه ما یه دختری بود که قیافه ای معمولی داشت هیشکی هم تحویلش نمی گرفت وخیلی کارا و رفتارش نجیبانه بود .  با متانت با همه بر خورد می کرد حرفای بی خود نمی زد . ژاله درسش از درس بقیه بهتر بود . یکی ازدوست  دخترام سوسن می گفت که اون همیشه از این که دختر زیبایی نیست  یه حس خجالتی داره که سعی می کنه زیاد با پسرا روبرو نشه . هر چند پسرای کلاسمون  اصلا کاری به کارش نداشتند حتی بد ترین اونا . با سوسن هم که حال کردم ولش کردم . دیگه خسته شده بودم . این جوری حال کردن با دخترا حال نمی داد . تصمیم گرفتم با یکی دوست شم که ادای عاشق و معشوقا رو در بیارم و بعد ولش کنم . معتاد ول کردن دخترا بودم . نمی دونستم عشق چه مزه ای داره . ازش بدم میومد ولی می خواستم حال این عشقو بگیرم . باید رو مخ این ژاله کار می کردم . همش توی لاک خودش بود .بالاخره یه قسمت از درسو  خیلی خوندم تا نصفش حالیم شد بقیه شو رفتم سراغ ژاله مخ زنی .. اولش می خواستم وقت تلف کنم بگم این مطلبی که داری واسم توضیح میدی حالیم نشده .. دیدم که نیازی به فیلم بازی کردن نیست چون اصلا حالیم نمی شد . خلاصه به عناوین مختلف جلوش سبز می شدم . حرفای خودمونی از خاطراتم می زدم . اوایل خیلی خشک و سرد بر خورد می کرد . ولی بعدا با حرفام لبخند به لباش می آوردم و پشت بندش که می خندوندمش . بیشترین عاملی که منو به طرف اون کشوند این بود که من و هیشکی رو تحویل نمی گرفت . هر چند سوسن می گفت که گوشه نشینی اون به این خاطر بوده که هیشکی اونو تحویل نمی گرفته . سوسن با این که از اون قالتاق ها بود وبه من یکی اکتفا نمی کرد از این که من با ژاله قدم می زنم ناراحت بود . نمی دونستم چه جوری  به این دختریعنی ژاله  که دوستش نداشتم بگم دوستش دارم . اصلا فکرشم نکرده بودم که چه جوری باهاش بهم بزنم . دختر خیلی خوبی بود . اصلا روسریشو نمی داد عقب .  یه بار رفته بودیم تولد یکی از دانشجویان دخترا همه شون بدون روسری بودند ولی اون روسری سرش بود . حالم گرفته شد . نه به خاطر روسری ژآله . بلکه واسه این که به خاطر اون با هیشکی نرقصیدم . اونم که اصلا اهل رقص نبود . منیره که تولدش بود گفت بچه ها کیا عاشق شده .. واسه همین دیگه هیچ دختری رو جز عشقش تحویل نمی گیره .. یکی از یه طرف داد می زد عاشق کی شده .. -عاشق یکی که مثل ما نیست . او می آید عشق را با کیا قسمت می کند .. ژآله صورتش سرخ شده بود . از اون فضا رفت بیرون .. منم رفتم دنبالش .. الان بهترین موقعیتی بود که بازی عشقمو باهاش شروع می کردم . همراهش رفتم به فضای سبز گوشه حیاط . -چی شده دختر -مگه نشنیدی ؟/؟ -خب دوست دارن شاد باشن . -شوخی از این بد تر ؟/؟ چرا با آبروی من بازی می کنن ؟/؟ -تو از کجا می دونی شوخی بوده ؟/؟ شاید جدی بوده . -چی حرف اونا ؟/؟ -هم حرف اونا .هم واقعیتی که وجود داره .. یه نگاهی بهم انداخت و گفت می تونی روشن تر توضیح بدی ؟/؟ .. چقدر دلم می خواست این دختر رو به طرف خودم بکشونم .. -سختمه بگم . -چطور حرف زدن با من سختته ولی با خیلی از دخترا راحت می گشتی و نمی دونم کجا ها می رفتین -برات فرقی می کنه ؟/؟ مهمه ؟/؟ اون مال گذشته ها بوده . از روزی که با تو آشنا شدم دیگه دنبال کسی نبودم -مگه من جلوتو گرفتم . خب برو . -از ته دلت میگی ؟/؟ -مگه من زنتم ؟/؟ -نیستی . الان نیستی . -بس کن کیا . تو یکی دیگه منو دست ننداز . به سمت درب خروجی رفت که دستشو کشیدم . -ژاله . تا حالا پسری بهت گفته که وقتی قهر می کنی خیلی خوشگل میشی ؟/؟  اون جوری هم خیلی نازی .. اخم کرد سرشو انداخت پایین . حس کردم خوشش اومده می خواد نشون نده . -از من چی می خوای -عشق ..عشقتو .. سرشو بالا گرفت به چشام نگاه کرد . -نمی خوام دیگه این حرفو ازت بشنوم . وقتی این حرفو زد من کینه ای تر شدم . تصمیم گرفتم هر طوری شده اونو به طرف خودم بکشونم . -آخه من دوستت دارم .. -برو اون بقیه رو دوست داشته باش .. برگشتیم به میون جمعیت . دور از هم .. من واسه حفظ سیاست  به دختر دیگه ای اون توجه رو نکردم . اونم با دخترا می پلکید و با بقیه پسرا هم در حد سلام و علیک و حرفای معمولی بود .. وقتی که می خواستیم بر گردیم من با ماشین پراید خودم اون و چند تا از دخترا رو سوار کردم که برسونم مقصد . مخصوصا مسیر ها رو طوری انتخاب کرده بودم که اون نفر آخر باشه . وقتی هم که تنها شدیم هیچ چی بهش نگفتم . تحویلش هم نگرفتم .. -کشتی هات غرقه کیا .. -من غرق در بی احساسی آدمایی هستم که معنی عشق و دوست داشتنو نمی دونن . عاطفه ندارن . احساس ندارن . قلبشون از سنگه . واسم مهم نیست . می خواستم یکی رو که ارزششو داشت دوست داشته باشم ولی اون ارزش عشق و دوست داشتنو نمی دونه . -تو خودتو بگو تو که نمی تونی عاشق کسی بشی . پس بی خود حرف نزن . -حالا که عاشقت شدم . حالا که بدون تو نمی تونم ادامه بدم چرا به من این فرصتو نمیدی -که خودمو نابود کنم ؟/؟ اگه بهم نارو بزنی .. -منو ببخش اشتباه کردم ژاله .. وقتی داشت پیاده می شد بهم گفت حتی باهام خداحافظی نمی کنی ؟/؟ دوستی ما در همین حد بود ؟/؟ آخه تا حالا هیچ پسری این حرفو بهم نزده -واسه این که بی احساسی . توی سینه ات دل نداری . خشکی . بی روحی . سنگدلی -بس کن . بسه دیگه .. خسته ام کردی . -واسه چی عصبی میشی .. -فکرمو به هم نریز . ژاله رفت و روز بعد اصلا تحویلش نگرفتم .. حالا اون بود که میومد دنبالم . -ببین کیا من تو رو به عنوان یک دوست قبول دارم .. ولی نمی دونم چرا احساس کردم که به زور جلوریزش اشکشو گرفته . ازش فاصله گرفتم . سعی کردم بی خیالش شم . سوسن دوباره اومد سمت من ولی من تحویلش نگرفتم -چیه کیا ! خوب تو رو کاشته .. -ولی مثل تو نیست که بخواد با همه دوست شه -کیا این تویی که منو به این و اون پاس میدی -قبل از من چی -من دوستت دارم . از روز بعد دیدم که سوسن و ژاله چه جور با هم گرم گرفتن . نمی دونستم سوسن چه نقشه ای در سرشه .. اونو تنها گیرش آورده بهش گفتم جرات داری اگه یک کلمه از عمق رابطه من و خودت به ژاله بگی .. خودم خفه ات می کنم . -تو اونو دوست نداری . یا می خوای بازیش بدی یا از رو هوسه .. -ربطی به تو نداره .. خیلی نگران ژاله بودم با این که دوستش نداشتم . کارم فقط شده بود  تعقیب کردن اونا . سوسن بهم گفت شب جمعه رو خونه تنهاست بهونه درس کرده و مونده -خونواده چطور راضی شدن برن اطراف و تو تنها بمونی . -دور و بر ما همه خونه و اینجا هم منطقه اش امنه -غیر خودت -میای ؟/؟ -نه ..باشه پشیمون میشی .. یه نقشه ای تو سرش بود . غروب پنجشنبه اون و ژاله رو دیدم که رفتن به خونه شون .. سردر نمی آوردم . ژاله اصلا چرا با این می پلکه . اصلا من چرا اینجام . من که دوستش ندارم . فقط از این که اعتماد به نفسم داره از بین میره می خوام در پی این دختر باشم . می خواستم در بزنم برم خونه شون که دیدم دو تا جوون قرتی رفتن داخل .. همه چی دستگیرم شد . ژاله و سوسن قرار بود شبو با این دو جوون بگذرونن . هر کاری می خواستم بکنم جریانو فراموش کنم و بر گردم نمی تونستم . می خواستم به مامورین اطلاع بدم بازم وجدانم از این که این جور نامردی کنم بهم اجازه نمی داد . مثل عاشقای شکست خورده به دیواری تکیه دادم . یکی دو ساعت که گذشت ژاله به تنهایی اومد بیرون . کمی آشفته و نامرتب به نظر می رسید . پیچیدم جلوش .. یه لحظه ترسید ولی به دیدن من خندید . انگار خوشحال شده بود -مثل این که هرزگی بهت ساخته .. حالا می فهمم چرا نمی تونستی دوستم داشته باشی . چرا زود بر گشتی ؟/؟ عادت نداشتی ؟/؟ منو داشتی سیاه می کردی ؟/؟ آشغال حق داشتی دوستم نداشته باشی ؟/؟ دیدی که من نمی خوام باهات سکس کنم  خوشت نیومد؟/؟ -اشتباه می کنی کیا .. آنچنان گذاشتم زیر گوشش که تعادلشو از دست داد و به زور جلو زمین خوردنشو گرفت ... ژاله دستاشو جلو صورتش گرفته بود و گریه کنان از اونجا دور شد . خونم به جوش اومده بود . در خونه سوسنو زدم . کسی درو به روم باز نکرد . از دیوار پریدم داخل . ورودی هال بسته بود . می خواستم بشکنمش ولی سوسن درو باز کرد -به چه حقی وارد خونه مردم شدی . -خفه شو فاحشه . چرا ژاله رو آلوده کردی -تو که دوستش نداری . -اگه دوستش نداشتم این جا نبودم . خواست جلومو بگیره اونو پرتش کردم . اون دو تا جوون اومدن جلو .. کتک کاری شروع شد . اولش خوب از عهده شون بر اومدم ولی بعد دیگه نایی نداشتم . سوسن می ترسید کمک بخواد آبروش در خطر بود .. دیگه هیچی یادم نمیومد . فقط زمانی چشامو باز کردم که دیدم فقط سوسن پیشمه داره زار زار گریه می کنه . از بس به صورتم آب پاشیده بود بدنم خیس بود . چشام خوب نمی دید . بازوی چپم چاقو خورده بود . -اونا کوشن -فرار کردن .. -یا باید اونا می مردن یا من -خیلی دوستش داری ؟ /؟-آخه برام افت داشت -همین ؟/؟ -نه راستش . فکر می کردم اون با بقیه فرق می کنه . اونم یه آشغال دیگه هست مثل تو .  بهتره فراموشش کنم . تلو تلو می خوردم . نمی تونستم بلند شم .. نیمه های شب که کمی بهتر شدم از اونجا اومدم بیرون .. حالا خونه چه گذشت رو دیگه  کاری ندارم .. چند روز بعد سوسن یه فلش به من داد و گفت وقت کردی اینو ببین . -چیه بازم فیلم سکسی رایت کردی تا منو تحریک کنی ؟/؟ -ببین شاید سر حال بیای .. نه کیا پرتش نکن .. -ببینم فیلم خودته ؟/؟ - منم درش هستم . فقط به ژاله چیزی نگو . -میشه توی آشغالو دید . با این که گذاشته بودم زیر گوش ژاله ولی یه بار که تصادفا نگام به نگاهش افتاد اون خیره برای ثانیه هایی بهم نگریست و من با حسرت و درد سرمو اون طرف کردم . چه جور ادای مظلوما رو در می آورد . خلاصه فیلمی رو که سوسن به من داده بود رو وصل کردم به کامپیوتر .جوش آورذه بودم . داشت سوسن وژاله رو نشون می داد .. -کثافت حتما می خواست صحنه های سکس ژاله رو نشونم بده .. ولی کاری نکردند که لباسشون در آد . ژاله مرتب و با حجاب بود و سوسن در یک وضع زننده ای به سر می برد . -خب ژاله تو با کدومشون حال می کنی ؟/؟ منظورم دفعه اوله . چون با هر دو تا شون باید عشق کنیم بتر کونیم . -سوسن تو که می دونی من اهلش نیستم . گفتی می خوایم بشینیم درس بخونیم رفع اشکال کنیم -آخه اینم جزوی از نیاز های زندگی ماست . ببینم نکنه به خاطر عشقت به کیا راضی نمیشی .. -کی گفته من دوستش دارم . -فکر کردی من هر روز توی کلاس نمی بینم که چه جوری اونو زیر نظر داری ؟/؟ چرا جواب رد بهش دادی . تو که عاشقشی .. -سوسن اون دوستم نداره . منم مث توام مث هر دختر دیگه ای . از اونور کوههای نا شناخته نیومدم . اون بهم گفته دوستم داره .. ولی من با اعتقاد عاشقشم . فکرم این روزا خیلی مشغوله . کاش می تونستم بهش بگم بله . ولی می دونم کبوتر عشقش رو بوم من موندگار نیست . میره و منو با دنیایی غم تنهام میذاره -پس چرا با یکی از این بچه ها حال نمی کنی .-اکیا عاشقم نیست ولی عشق اون در قلب من اجازه گناه به من نمیده . شاید اگه به خاطر اون نبود تصمیم دیگه ای می گرفتم . -من بهش بگم دوستش داری ؟/؟ -تو این کارو نمی کنی . نمی خوام بدونه . اون دخترا رو واسه تفریح و سرگرمی می خواد . چرا من قاعده زندگیشو بر هم بزنم ؟/؟ ولی اگه یه روز نبینمش دیوونه میشم . من نمی تونم اونو با یکی دیگه ببینم . وقتی بهم گفت عاشقمه واسه یه لحظه خودمو خوشبخت ترین می دونستم . شاید حالا هم در خونه خیالی خودم خودمو خوشبخت ترین بدونم . -ژاله من اگه جای تو بودم امون نمی دادم .. -سوسن این حرفو که می زنی از دستت عصبی میشم . حالا تو انتظار داری من با این پسرا سکس کنم ؟/؟ کیا نسبت به من بدی نکرده . بهم دست هم نزده . من یه تار موی اون دروغگوی پاک رو به صد تا از اینا نمیدم -کیا که پاک نیست -ولی واسه من بوده . واسه من هست .. ......سوسن می خواست فیلمی بگیره بر علیه ژاله و خودشو توی دل من جا کنه ولی همه چی بر عکس شده بود و تازه دلشم واسه من سوخته بود . عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد . سابقه نداشت در عمرم تا به این حد اشک بریزم که واسه مظلومیت این دختر اشک ریختم . شاید اون وقتی که دم در وایساده بودم و حرص می خوردم عاشقش بودم . شاید اون وقتی که من ترسو از کتک کاری به خاطرش جنگیده بودم و بازوم چاقو خورده بود عاشقش بودم .. ولی حالا رو حتما می دونستم که عاشقشم . کف دستمو که به صو رتش سیلی زده بود  محکم به در و دیوار می زدم . دستم درد گرفته بود . دوست داشتم دردش بیشتر از در صورت عشقم باشه ولی درد قلبش چی ؟/؟! برای سوسن زنگ زدم . گریه امونم نداد .. می خوام برم اونو ببینم .. -ببین ما خونه الهه دعوتیم .. امروز تولد اونه -حالا میگن ؟ /؟ من که چیزی براش نگرفتم . -یه پولی بده -زشته آخه .. ببینم اونم هست ؟/؟-آره اونم هست .. نمی دونستم که باید از سوسن ممنون باشم یا متنفر . ولی اون فیلم اگه نبود شاید هیچوقت ژاله رو نمی شناختم . سوسن برام تعریف کرد که اون یعنی ژاله حتی با یکی از پسرا درگیر هم شده  و فرار کرده . .. اضطراب داشت منو می کشت . پرهیجان ترین لحظات عمرمو سپری می کردم . فکر نمی کردم که عشق این قدر زیبا و پر هیجان و نفس گیر باشه با انتظاری شیرین و پر التهاب .. من در اون شلوغی چه جوری ازش معذرت بخوام .. به دست و پاش میفتم  که منو ببخشه . خلاصه من و سوسن با هم رفتیم .. اولین نفرایی بودیم که رسیدیم -ببینم این جا اصلا از دکور و اینا خبری نیست . -الان دیگه اینا بچه بازی شده . یک دانشجو از این کارا نمی کنه -ولی دفعه قبل که داشتیم .. -حتما دیگه مد نیست .  سوسن رفت پیش الهه ای که ندیدمش تا بهش کمک کنه .. نفر بعد که از راه رسید ژاله بود .. اونم اومد توی پذیرایی و چهار تا  راحتی  قبل از من نشست . با تعجب به در و دیوار نگاه می کرد . من اون گاهی یه نگاهی به هم مینداختیم و رو بر می گردوندیم ولی رو بر گردوندن من از شرم بود .. بهترین موقع عذر خواهی بود .. پاشدم برم طرفش . هر لحظه منتظر بودم فرار کنه و در بره . ولی اون سر جاش نشسته بود تا رسیدم نزدیکش به احترام من از جاش پاشد .. یعنی چه داره مسخره ام می کنه ؟/؟ -کیا حالت چطوره ؟/؟ واسه من داشتی خودتو به کشتن می دادی ؟/؟ من که بهت گفته بودم . تقصیر منه . تو نخواستی منو ببینی . من ارزششو نداشتم واسه من اون کارو بکنی .. گیج شده بودم . یعنی چه این دختره داره منو دست میندازه (بعدا فهمیدم که سوسن موضوع کتک خوردن منو بهش می گه ولی به من نمیگه که بهش گفته .. همون جوری که منو از پاک بودن ژاله مطمئن می کنه ولی به ژاله نمیگه که حالیم کرده . خواسته با یک کشش ما رو به سوی هم بکشونه . البته بعدا به ژاله گفت  که موضوع رو برام تعریف کرده ولی بابت فیلم نگفت . ).بگذریم بریم سر اصل مطلب .-کیا اگه واسه من می مردی من اون وقت چیکار می کردم ؟/؟ به خدا من با کسی رابطه نداشتم . نذاشتم به من هتک حرمت شه .. در همین لحظه دو تا موبایلامون با هم زنگ خورد .. سوسن برای من زنگ زده بود . الهه برای ژاله .. بهمون گفتند که تولد کشکه . راحت باشیم که هیشکی نمیاد .. ولی اون لحظه من و ژاله به روی هم نیاوردیم ..-کیا من بیگناهم . من هرزه نیستم ....سرم داشت می ترکید -میذاری من حرف بزنم ؟/؟ -منو ببخش کیا ..من بهت نگفتم دوستت دارم . نگفتم عاشقتم .. هنوز دلم واسه اون حرفی که بهم زدی درد می کنه ولی بیشتر واسه این درد می کنه که به خاطر من و عشق من اون کاروکردی سرمو بالا گرفتم به چشاش نگاه کردم .. -جقدر قشنگ عاشقانه و صادقانه نگام می کنی کیا..-ژاله منو ببخش تو هرزه نیستی . هرزه منم .. می دونم که تو به خاطر من چیکار کردی .. می دونستم که باید با عشقم محتاطانه رفتار کنم . وقتی لبمو رو پیشونی گرمش گذاشتم تا حس کنه که چقدر دوستش دارم اون یه لحظه خودشو انداخت توی بغلم .. بدن گرم و نفسهای گرمش برام کافی بود تا طعم شیرین عشقو بچشم . -ژاله -جوووووون -حالا بوی عشقو احساس می کنی ؟/؟ -حالا دیگه ازم فرار نمی کنی ؟/؟ -هر جا که بخوای باهات میام . من دوستت دارم . -بشکنه اون دستی که به صورتت سیلی زد . همون دستمو بوسید . -کیا . اون لحظه که بهم سیلی زدی می خواستم بمیرم ولی بعد از چند دقیقه که اشکام رو گونه هام خشکیدن تازه فهمیدم که اون سیلی عشق بوده . تو شاید خودتم نمی دونستی  ولی اون عشق درونی خودت رو به من نشون دادی .. ولی وقتی که سوسن خبر زخمی شدن تو رو داد با خودم گفتم نکنه دیگه هیچوقت نبینمت .. -نمی دونم ژاله آخرشم نفهمیدم عشق از کجا پیداش میشه . گاهی آدم می خواد عشقو بازیش بده ولی عشق میگه هر کاری کنی خودت میفتی به دام . -الان تو توی دامی ؟/؟ -دلم می خواد تا آخرین نفس در دام تو باشم ژاله . باورم نمیشه . تو خیلی احساست قویه . منو بهتر از خودم می شناسی . راست گفتی اولش دوستت نداشتم . ولی عشق معلوم نبود از کجا پیداش شد . وقتی بهت سیلی زدم عاشقت شده بودم ولی بازم نمی دونستم و تو اینو فهمیدی . تو یک افسونگری .. .. میای بریم پیش دخترا ؟/؟  اگه ناراحت نمیشی یه حرفی هم با سوسن داشتم .. -واسه چی ناراحت بشم . سوسنو کشیدم به کناری و گفتم ظاهرا می خواستی بر علیه ژاله تو طئه کنی ولی برعکس کردی و ما رو به هم رسوندی . واسه چی این کارو کردی . واسه چی راضی شدی  منو تحویل اون بدی -من که تو رو نداشتم . حس کردم این یه گناهه که دو تا عاشقو از هم دور نگه داشته باشم . تو به خاطر اون نزدیک بود بمیری. نزدیک بود چاقو بره توی قلبت . ولی علت خیلی مهم دیگه رو سختمه بگم .. -این که عاشقمی -اون که خب آره .. -پس چیه -سوسن در حالی که هق هق گریه امونش نمی داد گفت می دونم که منو یه دختر بد می دونی . یک هوسباز . فقط می خواستم اینو بدونی که دخترای بد و هوسباز هم می تونن عاشق بشن می تونن عاشق باشن .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر