ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 152

چیکار می کنی ناهید جون .. این جوری که تو داری کسمو لیسش می زنی من نمی دونم ..چیکار کنم . -کاری نکن نادیا .کاری نکن . فقط بگو داری حال می کنی . خیلی اذیتت کردم . الکی حسادت می کردم . تو خودت خیلی با حال تر از اون دو تا مردایی . -چی شد یهو یی از این رو به اون رو شدی . -از نزدیک حست کردم . لمست کردم . نادیا یعنی عشق و کیف و لذت . یعنی یه دنیا حال .. ووووویییییی اگه بدونی چقدر دارم باهات حال می کنم . کونمو گذاشتم رو سرش و اونو می گردوندم . . با این که می دونستم دیگه به نهایت کیف و ار گاسم رسیدم ولی میذاشتم هر جوری که دوست داره لیسم بزنه و با تن و بدن من حال کنه . واسه این که اونم یه خاطره خوب ازم داشته باشه منم بهش حال دادم . نوک سینه هاشو وقتی می ذاشتم تو دهنم و با مکش دو تا لبام اونو می پیچوندم آه  بلند و متناوبش صدای مردا رو که در حال چرت زدن بود در آورد طوری که دو تایی شون دوباره اومدن طرف ما ولی نا هید در جا خودشو تسلیم اونا نکرد گذاشت همین طور منتظر بمونن تا من یه حال جانانه بهش بدم حسابی کسشو لیس بزنم بعد .. تازه وقتی هم که می خواست بره زیر کیر اون دو تا آقایون به همین سادگی هم نرفت .تعارفش ما رو کشته بود . -نادیا جان شما بفر مایید . تا شما هستین ما کاره ای نیستیم .. حیف که به جادو اعتقادی نداشتم وگرنه می گفتم که حتما یکی جادوش کرده .. نمی دونم شایدم جادو شده باشه . شاهد اون بودم که دوتا مردا چه جوری ناهیدو می کردند و منم رفته بودم کمکشون . این جوری چهار تایی سکس کردن خیلی حال می داد بعدش اومدن سراغ من .. تا صبح با هم عشق کردیم .  دو سه ساعتی رو خوابیدیم . وقتی که می خواستم از پیششون برم شماره تلفن ها رو رد و بدل کردیم و ظاهرا قرار شد که اونا دو سه روزی رو بمونن . منم یه فکری به ذهنم رسیده بود که یه کاری کنم دوباره باهاشون حال کنم و یه صحبتایی باهاشون کردم و به اونا هم گفتم همه اینا بستگی به موفقیت نقشه ام داره و اگه موفق نشدم نمی تونم دوباره بیام . جوابشو هم تا یه روز دیگه میدم . اما تهرون همدیگه رو می بینیم . .فرخ : نادیا جون سعی کن بیای . هر طوری بشه قبولت داریم .. طوری همدیگه رو بوسیدیم و خداحافظی کردیم که انگاری سالهاست همو می شناسیم .. وقتی بر گشتم به هتل خاله جونو دیدم که خیلی ناراحت و گرفته بود . پدر و مادرم رفته بودند بیرون . -چی شده عزیزم . حالت خوب نیست ؟/؟ -حالا در سفر میذاری میری پی کار خودت و فکر نمی کنی که من حوصله ام سر میاد . -خاله جون نازم . اتفاقا من به خاطر تو زود بر گشتم . به خاطر این که با هم حال کنیم . راستش من که اهلش نیستم ولی الان که از پیش دوستم میومدم یکی دیگه از دوستای قدیم خودمو که بچه تهرون و همشهریه و از همکلاسای قدیم دیدمش . اون با برادر و شوهرش بود . داداشش مجرده . اگه بدونی چقدر خوش تیپه و اهل حاله . ناهید جون می گفت داداش فرخ اون با خیلی از زنا و دخترا حال می کنه و از زنای میانسال هم خیلی خوشش میاد .. من به خاطر تو اومدم که دو تایی با هم لز کنیم .. ولی نمی دونم به نظر تو می موندم و با داداش فرخ اون حال می کردم ؟/؟ -تو چند لحظه پیش چی گفتی ؟/؟ با زنای میانسال ؟/؟ اونم یه جوون خوش تیپ و مورد اعتماد .. -خاله ولش حالا که گذشت . تازه  واسه این که اعصابمون راحت تر باشه باید یه اتاق کنار سوئیتشون کرایه می کردیم و هزینه الکی .. چیه خاله جون وسوسه شدی ؟/؟ تو که اهل این بر نامه ها نیستی و می دونم تمایلی به این چیزا نداری .. -نادیا جون نمی دونم من که هنوز میانسال نشدم . یعنی ازمنم خوشش میاد ؟/؟ .. از خنده روده بر شده بودم . -حالا منو دست میندازی ؟/؟ -بی خیال خاله جون . شماره تلفنشونو دارم . تا دو سه روز دیگه هم موندگارن . اگه اهلش بودی می تونستیم  یه داستانی برای با با ناصر و مامان  گلی تعریف کنیم و یک روز هم بریم صفا .. ولی خب دیگه .. -نادیا تو اگه تاییدشون می کنی من حرفی ندارم . دوست دارم به خواهر زاده گلم خوش بگذره . تو هم بیوه ای . دوسه سالی میشه شوهرت رو از دست دادی .. خاله همین جور که داشت با من حرف می زد داشت از حال می رفت . فکر این که کیر جوونی رو در کس خودش ببینه تار و پودشو لرزونده بود . اونو که نیمه بر هنه رو تخت افتاده بود بوسیدمش و دستمو از لای شورتش به کسش رسوندم .. -خاله این همه خیسی از عشق کیره ؟/؟ -عزیزم پاشو پاشو یه کاری بکن . اول یه تماس با دوستات بگیر . پول اتاق و کرایه رو هرچی بشه من میدم .. -خاله جون منم اون قدر ها دارم که پرداخت کنم . -نادیا زود باش ممکنه از دستمون در برن .. با بچه ها تماس گرفته گفتم یه  اتاق ساده تر رزرو کنن که وقتی داریم میریم اونجا حوصله سین جیم رو نداریم . تازه برای من میلیاردر اینا مهم نبود . حالا خاله  با لذت خودشو به من سپرده بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر