ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 172

صحنه  بزن  بکن حسابی راه افتاده بود . عارف اولش از این که کیرشو میون صد نفر آدم و دویست تا چشم فرو کنه توی کس ننه اش خیلی شر منده نشون می داد چشاش سرخ شده بود .. -داداش خجالت نکش . تو چرا این جوری هستی . بسیجی جماعت که شرم و حیا حالیش نیست . ناموس ملتو دارن در زندانها به باد میدن . یک مشت ننه جنده به زنهای پاک هموطنشون تجاوز می کنند شما خیالتون نیست حالا می خوای ننه ات رو بکنی داداش . ننه ای که تا چند دقیقه دیگه معلوم نیست زیرکدوم  کیر این همه مرد منتظر کیر به دست میره .. اینا رو که می گفتم عارف داداش می خورد و دم  بر نمی آورد . حرف حق و حساب که دیگه جواب نداشت . عارف جان یه خورده بجنب من دیگه حسابی سنگین شدم . می خوام پیوند خودمونو همین جا ببندیم . بعد از اون باید بریم رو کس و کون مامان الیای من . مادراومده بود نزدیک من و لباشو گذاشته بود رو لبای عفت و با سینه هاش ور می رفت . چه خوب با هم جیک شده بودند . چه حالی می کردند این دو نفر با هم . از اون طرف عمو آراد خیلی عصبی و ناراحت به صحنه نگاه می کرد ولی از چشاش مشخص بود که از اندام عفت بسیجی خیلی خوشش اومده . می دونستم که بعدا میشه از این بسیجی ها خیلی استفاده کرد . ما برای پیک نیک آبگرم و گشت و گذار و سکس در طبیعت نیاز زیادی به مجوز و تر فند های اونا داشتیم و می دونستم که با ما همراهی می کنند و از این بابت مشکلی نداریم . وقتی عارف کیرشو فرو کرد توی کوس مامان عفتش و من هم یه ضرب کردم توی کون عفت جمعیت آن چنان سوتی زد که پری جون اومد وسط و گفت چه خبره ! یواش تر . می خوای الان همه بریزن این جا به خیال این که عروسی شده و ما اونا رو دعوت نکردیم . عفت : پری جون جای نگرانی نیست . بذار ملت شاد باشن . الان دهها ساله که رنگ خوشی رو ندیدن .. از اون طرف عمو آراد که داشت  بهمون نگاه می کرد گفت ای که هی خوارت رو گاییدن زنیکه جنده . تو حالا دلت به حال ملت می سوزه ؟/؟ عفت اینا رو می شنید و دم بر نمی آورد . می دونست که هر چی عموم میگه درسته .. اون بهترین دوستشو به خاطر جنده بازیهای همینا که اون زمان جو گیر شده بودند از دست داده بود . اوایل انقلاب جنده های محجبه شلاق زن مذهبی همه شون فکر می کردند که ملکه حوریان بهشتی شدند . رسیدن به دم دروازه بهشت ..  عمو هم مثل بقیه کیرشو گرفته بود توی دستش و باهاش ور می رفت . صحنه های جالبی شده بود . بیچاره بابا بزرگ آرمان . خیلی دلش می خواست تفنگو بگیره و زود تر شلیک کنه و خودی نشون بده . آخه همین یه کارو هم اگه انجام نمی داد چه کار دیگه ای از دستش بر میومد . -عارف یک دو سه .. بریزش تو کس مامان جونت .. من که دارم  خالی می کنم .. پهلو های  عفت رو داشته و کیرمو بیرحمانه فقط به خاطر آن که نمای بیشتری داشته باشه می کردمش تا اونجایی که توی کون عفت می رفت و می کشیدم بیرون تا ملت حاضر در اونجا همه شاهد این صحنه هیجان انگیز باشن . زنا ی زیادی هم دستشون روی کسشون بود و با خودشون ور می رفتند . حتی از گوشه و کنار شنیدم که چند تن از اونا هوس لز با عفت رو کرده بودند . -اوووووففففففف مااااااماااااااااان .. -پسرم مادرت همین جاست . تو که می دونی از نظر شرعی جلو گیری بده . پس زود تر خودتو سبک کن .. حس کردم که عارف داره  رگباری توی کس مادرش شلیک می کنه . همزمان منم شلیک رو در کونش انجام دادم .. -عارف جان آماده ای -برای چی .. -وقتی سه رو شنیدی با هم کیر رو از تن مامانت می کشیم بیرون . برگشت آب مثل خونه پری جون .. بشمار یک و بشمار دو و بشمار سه .. باهم کیرمونو بیرون کشیدیم . به عفت جون گفتیم که رو کنه و لنگاشو به دو طرف باز کردم . آب از روی کسش اومد پایین به طرف آبی که از رو کونش زده بود بیرون .. -ملت نگاه کنید من و عارف جان با هم برادر رضاعی شیدیم . چون عفت جان از کیر ما دو نفر خورده.. شاد باشین .. شاد باشین ملت .. . سالها گذشت تا عفت و عفت ها سهم ما ملت شدند .. -عارف بیا بریم ننه ات رو بسپریم دست این مرد ها و ما بریم دو تایی مون مامان الیامو بکنیم .. رفتیم سراغ الیا جون و با همون سیستم در حال کردن الیا جون بودیم که دیدیم مردا همه یورش بردن طرف عفت تا اونو بگان .. در همین لحظه بابا بزرگ اومد جلو و گفت  اینجا در استارت کار مقررات داره . یکی که می دونست باید با شلیک تفنگ سکس ها رو شروع کرد گفت مگه اینجا پیست دو و میدانیه -بد تر از دو و میدانی .. خلاصه  اون مردا قرقر زدند که چرا من و عارف داریم الیا جونو می گاییم که بابا بزرگ گفت برای تحکیم وحدته و فرق می کنه .  همه به خط شدیم و همه مون قاطی کردیم که جلسه قبل مردا رفتن طرف زنا یا زنا رفتن طرف مردا . من به نظرم میومد که حالا باید چشم زنا رو ببندیم ومردا برن دنبا لشون .. جریان آهو رو داشتیم ..هر چند آهو هم اینجا بود و به حالت قهر داشت منو نگاه می کرد . آرمیلا هم با یه پوز خندی نگاش می کرد .. بازم این من بودم که باید میانجی گری می کردم . رفتم وسط جمعیت و گفتم عیبی نداره من یک طرح دیگه ای دارم . با توجه به این که دوروز و یک شب اینجاییم  هر دو صبح رو با شلیک گلوله شروع می کنیم .. فقط همسایه هاامیدوارم مثل همیشه فکر کنن که با این تفنگ ساچمه ای داریم گنجشگ شکار می کنیم . من یشنهاد می کنم که امروزه رو چشم زنا رو ببندیم و مردابرن طرفشون و فردا بر عکس شه .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر