ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 11

نریمان خان و نرگس خانوم هم که دعوت بودند تا جمعشون جمع تر شه این جوری نلی راحت تر بود تا بتونه با ناصر خلوت کنه . زنای میانسال با نوشین گرم گرفتند . مردا هم که بساط چای و منقل رو ردیف کرده بودند . نلی نزدیک ناصر شد .. نوشین هم دیگه کاری به این نداشت که ناصر کجا میره . هرچند خیلی دلش می خواست با شوهرش قدم بزنه ولی نوعروس بود و نمی شد  همون اول پاشه و بره دور بزنه .  این جوری زشت بود . همه به دید دیگه ای به اون نگاه می کردند . . نکیسا هم متوجه بود که چطور خواهرش و ناصر رفتند به یه سمت دیگه ای با دو تا راکت بد مینتون . اون حس می کرد که خواهرش هنوز ناصرو دوست داره ولی چی می گفت . اصلا به من چه مربوطه . حال و حوصله شررو ندارم . خواهر بزرگتر داشتن یک دردسره کوچیک تر داشتن هم یک دردسر. خوش به حال اونایی که خواهر ندارن ولی با همه اینا من نلی رو دوست دارم . حس می کرد که در میون جمع تنهاست . آخه هم سن و سالش اونجا نبود . زنا غیبت کردن رو شروع کرده بودند و نوشین هم که حوصله اش سر رفته بود مجبور بود اونا رو تحمل کنه . از اون طرف هم ناصر به یاد دوران مجردیش افتاده بود و بی اختیار از خاطرات زمانی می گفت که  همش در حال دور زدن در اینجا بود .. -دختر عمه یادته چقدر اینجا میومدیم ؟/؟ انگار همین دیروز بود .-همچین حرف می زنی که انگاری ما پنجاه سال سنمون باشه . همین چند وقت پیش اینجا بودیم . اصلا از بچگی هم میومدیم اینجا تقریبا با هم هم سنیم . یعنی واسه این که اون یه سال و خوردی ازم کوچیک تر بوده رفتی گرفتیش . -دختر دیوونه نشو .. -من هنوز دوستت دارم ..  ناصر یه راکتو از دست نلی گرفت و گفت حالا برو عقب تر بازی کنیم -حوصله شو ندارم . -پس مرض داشتی ما رو با خودت کشوندی اینجا ؟/؟ الان زنم منتظره -پس من چی ؟/؟ منم آدمم . مگه چند سال باهام نبودی . با من . با هم همه اینجا ها رو وجب به وجب گشتیم . حتی موشها و خرگوشهای اینجا هم ما رو می شناسن . -خرگوش ؟/؟ -آره -آها یادم اومد . -ببینم منو هم یادت میاد .. ناصر به نلی نزدیک شد . واسه این که از دلش در بیاره  دستی به صورتش کشید و موهای بلندشو به یک طرف صورتش داد . -نلی تو خیلی خوشگلی و خیلی هم خوبی . پس سعی کن یه خواستگار خوب اگه برات اومد جواب رد بهش ندی توی همین شرکت ... نلی که انتظار این حرفا رو از ناصر نداشت یه لحظه دستشو آورد جلو تا بذاره زیر گوش ناصر اما بازم یه چیزی مانعش شد . -حق داری نلی . چرا نمی زنی منو.  نلی خودشو انداخت توی بغل ناصر . پسر دایی عقب نشینی نکرد . بازم گذاشت که دختر عمه هر کاری دوست داره انجام بده . نلی لباشو گذاشت رو لبای ناصر .. مرد حس می کرد که نباید بذاره اون این کارو انجام بده اما این تصور براش به وجود اومد که نلی دلش به همین خوشه و همین آرومش می کنه . گذاشت کارشو انجام بده . حس کرد خودشم بدش نمیاد . ولی این بوسه زمانی می تونست براش لذت بخش تر باشه که نلی رو مال خودش بدونه . اما  شرایط طوری بود که اون نه می تونست همسر اون باشه و نه دوست دخترش . جز این که شر درست کنه فایده ای نداشت . ولی بوسه نلی به اون آرامش می بخشید -دوستت دارم ناصر . دوستت دارم . تو مال من میشی .. یه چیزی بگو بی احساس .. -نلی منم لذت بردم . خوشم اومد ولی بهتره از حد تجاوز نکنیم . -از حد که تجاوز نمی کنیم ولی اگرم خواستی بهم تجاوز کنی من حرفی ندارم . من دوست ندارم دست مرد دیگه ای به من برسه . -قاطی کردی نلی . این حرفای یک آدم عادی نیست -نه حرفای یه آدم عاشقه . آدمی که از بچگی منتظره . -نلی من خودم آدم درست و حسابی نیستم .  تازه دارم آدم میشم . سعی کن منو از اینی که هستم خراب ترم نکنی . من به درد تو نمی خوردم و نمی خورم . من قبل از نوشین با خیلی از دخترا بودم . اون اینو می دونه . -بازم می تونی با خیلی از دخترا باشی و تو اصلا نباید از دواج می کردی .  تو نمی تونی زندگی یکجا نشینی داشته باشی . .. من درکت می کنم . تازه اون دختریه که بریز و بپاش زیاد داره .. ..ناصر حس می کرد که نلی تا حدودی حقیقتو میگه ولی اون نوشینو دوست داشت -نلی من تازه از دواج کردم . زوده که در مورد خودم قضاوت کنم از طرفی نوشین هرچی ولخرج باشه داره وخرج می کنه ...دو تایی شون به درخت تکیه داده بودند . نلی دو سه تا از دگمه های بلوز نستوه رو باز کرد و کف دستشو گذاشت رو سینه های عشقش و با اون بازی می کرد . ناصر برای اولین باری بود که با یه همچین حالتی ازسوی دختر عمه اش  روبرو می شد . به چشای نلی نگاه کرد حس کرد که اون می خواد در یک رقابت با نوشین شرکت کنه که داره این کارا رو انجام میده . ولی عاملش هر چه بود تمام وجودش بی حس شده بود . شاید اگه  این رفتار ها رو قبلا نشونش می داد می تونست از اون هم کام دل بگیره . اون خیلی راحت داشت تحریکش می کرد . -نلی دستتو از رو سینه ام بر دار .-ولی نگات چیز دیگه ای میگه -اگه نوشین بیاد این طرف ؟/؟ -نه نمیاد . ما اینجا تسلط داریم . اگه بیان از دور مشخصن . ما خودمونو می کشیم پایین تر بعد مرتب که شدیم دوباره میاییم بالاتر . -نه خواهش می کنم .. -نلی شیطون شدی . می دونم این خواسته تو نیست وداری با نوشین لجبازی می کنی .. -نه ناصر من همیشه می خواستمت . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر