ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مرغ همسایه غاز نیست

راستش وقتی می خواستم برای اولین بار بکنمش خیلی سختم بود . زنم یا دوست دخترمو نمیگم . اون یک زن هرجایی بود یک هرجایی با کلاس ,  خیلی جوون و زیبا .  دلم نمی خواست به این آسونی تسلیم من شه . می خواستم برام عشوه گری کنه . ناز کنه . با احساس و حرارت خاصی بیاد در آغوشم . راستش من متاهل بودم ولی خسته شده بودم از بس یه نفرو می کردم . یک مدل یک سبک و اگه تنوعی هم بود  خیلی زود به یکنواختی می رسید . افسانه برام افسانه ای شده بود . ماهها بود که اونو در محیط کاریم می دیدم .  البته به عنوان یک مشتری . یکی از همکارام اونو چند بار کرده بود  .. من واونو به هم معرفی کرد . اون یک جنده بود . شاید خیلی حرفه ای کار نمی کرد ولی از اونایی نبود که دوست دختر رسمی آدم شه و بخواد فقط مال یکی شه . خلاصه من و افسانه با هم آشنا شدیم . اون از خودش خونه داشت و تنها زندگی می کرد . از همسرش جدا شده بود . خونواده اش طردش کرده بودند . می دونستند حال و روز خوشی نداره . از دوستم که بکن سابقش بود راجع به اون پرسیدم که گفت افسانه اهل کاندوم نیست و تا می تونی توی کسش خالی کن . نگران نباش . این همون چیزی بود که من دوست داشتم .  راستش از دست زنم فرصتی نداشتم . بنفشه به من مهلت نمی داد تا به کار های شخصی خودم برسم . من حتی اون آزادی رو نداشتم که وقتی برای خودم بذارم . اولین باری که می خواستم با افسانه باشم این بهونه رو برای زنم آوردم که دارم میرم یه ماموریت خارج از شهر . اون به من اعتماد داشت بیشتر از دو تا چشاش .. چیزی  نگفت . افسانه خیلی زیبا بود . اندامی ترکه ای داشت . ده سالی رو از همسرم جوون تر بود . بیست و دو سه سالش می شد . تا منو دید شروع کرد به در آوردن لباساش . -انگاری که من هم باید در فیلمش نقش داشته باشم . ولی من  دوست داشتم مقدمه ای باشه .. اونو بغلش کردم .. خواستم ببوسمش .. اولش کمی راه اومد ولی خودشو کاملا بر هنه کرد . گفت کارت رو بکن . من کار دارم . باید برم کلاس خیاطی و از این جور کس شرات که می دونستم از اون حرفای الکیه .اندام  فانتزی زیبایی داشت . شکمش یکدست و کونش هم تقریبا گنده بود . نذاشت که من مزه مزه بگیرم . ولی من کونشو به دو طرف باز کرده زبونمو گذاشتم رو سوراخ کونش .. اوخ چه بوی بدی می داد . اونو یه دور بر گردوندم . خواستم با کس لیسی بهش نشون بدم که برای تو جنده ارزش قائلم . مثلا می خواستم واسش کلاس بذارم که ما برات شخصیت قائلیم . کسش هم بوی گند و ترشیدگی و عرق می داد . شور بود . بوی کس و کونش قاطی شده بود . اون تیپ زیبا و این جور لاپای گند به هم نمیومدند . شاید دوستم راست می گفت که به جنده جماعت نباید دلخوش کرد .  کیرمو گرفت توی دستش . یه لیوان آب کنارش بود . دستشو خیس کرد و به کسش مالید و ازم خواست که کیرشو فرو کنم توی کسش . همین کارو هم انجام دادم .هر لحظه به روی کیرم نگاه می کردم تا ببینم چه خبره . دوست داشتم لکه های هوس سفید رو روی اون ببینم . به چشاش نگاه می کردم تا ببینم خماری داره یا نه . می خواستم جنده رو به هوس بیارم . اونو دوست دختر خودم کنم . اون چشاشو به سقف دوخته بود . به سینه هاش که دست زدم دستشو گذاشت رو دستم و اونو کنار زد . انگاری  می ترسید که بدنش از فرم بیفته -زود باش زود باش دیگه کلاسم دیر میشه . من باید برم ..  موبایل بالا سرش زنگ خورد گوشی رو گرفت .. - الان .. فعلا نمی تونم بیام . چند دقیقه صبر کن .. ظاهرا دوستش براش زنگ زده بود .. -افسانه یه دو سه دقیقه صبر کن بهم مزه بده . این جوری آدمو زهر مارش میشه .. کسش خیلی تازه نشون می داد . کوچولو و تنگ . اصلا بهش نمیومد جنده باشه ولی بود . حالا شاید تازه کار بود و من نمی دونستم . . یه لذت خاصی رو در خودم حس می کردم . از نظر این که منم تونستم یکی غیر از زن خودمو بکنم . اعتماد به نفسی داشت در من به وجود میومد که ازش لذت می بردم . کیرمو فرو می کردم تا ته کسش و می کشیدم بیرون به این امید که اون بیشتر لذت ببره و از من بخواد که بازم کنارش بمونم . در رویاهام می دیدم که اون فقط مال من شده . من تونستم اونو با لذت سکسی که همراه با احساس باشه آشنا کنم . .. چند بار جیغ کشید .. وووووووییییی ..اوووووفففففف پیمان چقدر خوشم میاد .. خیلی .. کشتی منو تو .. اوووووخخخخخ آبم داره میاد داره میاد .. نمی دونستم داره راست میگه یا دروغ .چون کسش از درون و بیرون خشک بود و اون آبی هم که به کسش زده بود اثرش کم شده بود .. -جااااااان ارضا شدم پیمان من که به اینجا می رسم دیگه حالم بد میشه اگه بازم منو بکنی . .. از بس جلو گیری کرده بودم و اون با حرفاش اعصابمو خرد کرده بود آبم نمیومد . -افسانه قمبل کن تا کونتو ببینم و فرو کنم توی کست . این جوری هیجانم بیشتر میشه و می تونم خیس کنم .. کارای افسانه رو اعصابم اثر گذشته بود . من یه تصور دیگه ای از جنده داشتم . فهمیدم که جنده کردن حوصله می خواد اگه بخوای شل بگیری اون  سوارت میشه . اگه سفت و سخت باشی هر لحظه با گارد خودش آماده حمله به توست .. با کف دستام کونشو می مالوندم و کیرمو فرو می کردم توی کسش .. آبم حرکتشو شروع کرد اوهم اینو به خوبی متوجه شده بود . چند بار کونشو در چند جهت گردوند .. -آخخخخخ افسان جون آبم داره میاد .. -حال کن .. حال کن که از این بهتر گیرت نمیاد . . احساس آرامش می کردم . سی هزار تومن بهش دادم . خندان شده بود . ازم عذر خواهی کرد و گفت که این دفعه کار داشته دفعه دیگه جبران می کنه . از خونه که رفتم بیرون به کاری که انجام داده بودم فکر می کردم . به طلسمی که شکسته بودم . به خیانتی که کرده بودم . تازه من حقوق یک روزمو در یه لحظه ریختم به جیب این زنه . واسه چند دقیقه حرص خوردن . تازه به من مزه هم نداد .  بر فرض من که بتونم اونو بسازم و اون بشه دوست دختر اختصاصی من . عشق من همسرمه . اون بی منت خودشو در اختیار من میذاره .. داشتم دیوونه می شدم . با خودم گفتم صبر کنم ببینم افسانه اصلا پایین میاد یا نه . از خونه خارج نشدم . گوشه ای از محوطه سنگر گرفتم . مسکونی چهار طبقه بود و افسانه در طبقه چهارم زندگی می کرد . در خونه باز شد و دو تا جوون وارد شدند . مشکوک شدم . رفتم به طرف راه پله ودر جایی که بتونم متوجه شم که آیا کسی وارد خونه افسانه میشه یا نه  سنگر گرفتم .. حدسم درست بود . اون دو تا هم بکن های افسانه بودند درحالی که  من می خواستم اونو مال خودم کنم . اصلا کلاس خیاطی در کار نبود . ..  دیگه آب رفته رو نمی شد به جوی بر گردوند . من یک خیانتکار کثیف بودم . یه شرم خاصی داشتم از این که به چشمای بنفشه نگاه کنم . حس می کردم که در حقش بدی کردم .. وقتی که شب شد و رفتیم کنار هم و در بستر خواب زنم بهم گفت  اخلاقت عوض شده . امروز خیلی مهربون نشون میدی . هر چی که من میگم باهام نمی پیچی . تو چشاش نگاه کرده و گفتم وقتی بهترین زن و شریک دنیا نصیب من شده چرا حرفاشو گوش نکنم -چرب زبونم که شدی .. -واسه این که زبونمو همش به اونجات می مالم .. -بیا بمال که از بعد از ظهر تا حالا همش منتظرشم . کاش ماموریت نمی رفتی -سعی می کنم دیگه نرم . اون اول تا می تونست واسم ساک زد . منو بوسید .. منم باهاش ور رفتم . از این که این همه عشق و خوبی مال منه احساس غرور می کردم . پس از همه اینها یک ساعت در مرحله فینال با هم سکس داشتیم . حس می کردم که  اندامش برام تازگی داره . مثل خودش . مثل حرفاش . اون با هوس بهم عشق می داد ..صداقت می داد . بنفشه همه چیز من بود. احساس شرم می کردم . سایه گناه همیشه به دنبال من بود . جرات اعتراف رو هم نداشتم . این مساوی بود با نابودی هر دومون .  بعد از روزای اول ازدواجمون هیچوقت تا به این حد از سکسم لذت نبرده بودم . فکر می کردم این که  حداقل دهها برابر بیشتر از اون کسی  ارزش داشته که من امروز وقتمو براش تلف کردم .تازه حتی یه پیراهن بیست هزار تومنی رو هم با منت برای بنفشه گلم  می خرم اونم توی حراجی . اون توقع زیادی نداره . درکم می کنه .  چشای بنفشه می خندید . از این که من این قدر گرم و مهربون شدم . -پیمان دوستت دارم . عاشقتم . تو بهترین مرد دنیایی .. منو ببوس ببوس . بازم می خوام بازم باید منو بکنی .. . حواسمو بردم جای دیگه که اشکام سرازیر نشه . در مقابل سادگی و صداقت و صفای همسرم چیکار می تونستم بکنم . وقتی که خوب به چهره بنفشه خیره شدم اونو زیبا تر از افسانه دیدم . اون با تمام وجودش خودشو در اختیار من گذاشته بود . اون فقط مال من بود . همه چیز من . آری اون روز اولین خیانتمو انجام دادم ولی می دونستم که این آخرین خیانتیه که در حق فرشته ای به نام بنفشه  مرتکب میشم . با این حال دیگه این لذت بالندگی رو نداشتم  به خودم بگم که من همیشه به همسرم با وفا بوده ام در حالی که همسرم این طور فکر نمی کرد . از اون روز به بعد خیلی مهربون تر شدم و هیچوقت سعی نمی کردم چیز خاصی رو از همسرم پنهون کنم . حتی اضافه کاریهامو . وقتی بنفشه بزرگترین سر مایه زندگی من بود وهست دیگه   ثروت اندوزی ومخفی کاری چه فایده ای می تونست واسم داشته باشه وداره . حالا من قدرشو می دونم و می دونم  زن آدم می تونه بهترین باشه اگه تو براش خوب باشی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر