حرکاتش طوری بود که نشون می داد از این کارش داره لذت می بره . ولی بیش از اونی که به لذتش توجه داشته باشه به این مورد توجه داشت که بخواد منو راضی داشته باشه . نشون بده که منو دوست داره . براش همون اهمیت گذشته رو دارم . کف دستشو رو سینه های استخونی من که از گذشته فقط موهای اون همون حالتو داشت می گردوند و با یه دست دیگه اش با کیرم بازی می کرد . حس کردم لبام خوب به نوک سینه هاش قفل نمیشه نوک سینه هایی که نشون می داد سپهر کوچولو هم اونا رو میکشون می زنه . .. اون اینو به خوبی حس کرده بودکه من توانم کمه به همین خاطر خودشو جلو تر کشیده و نوک سینه شو محکم تر به لبم چسبوند .. دستشو از رو سینه هام به پشت سرم رسوند . با تمام عشق و وجود و محبتش نوازشم می کرد . بوی عشق و یکرنگی رو در تمام حرکاتش احساس می کردم ... من احساس خوشبختی می کردم . در آغوش فروزان مرگ رو فراموش کرده بودم . اون داشت با تمام وجود و احساسش با من عشقبازی می کرد .. اون راز خوشبختی من بود . رازی که یک بار دیگه برای من آشکار شده بود . یعنی این همون فروزانه که یه روزی فکر می کردم خورشید زندگی منو خاموش کرده ؟ اون اومده بود تا یک بار دیگه به من زندگی ببخشه و بخشیده بود . حالا اون دو دستی شورتمو از پام در آورد . کیرم کمی لاغر تر شده بود ولی به همون بلندی سابق بود .. دستمو گذاشتم رو شورتش . دلم می خواست هوسشو حس کنم . حس کنم که هنوزم به خاطر من تحریک میشه . هنوزم منو با عشق می خواد . هنوزم با تمام وجودش فریاد می زنه که وقتی عاشقمه هوسش هم به اوج می رسه و گل می کنه ... وقتی کیرمو دراز شده می دیدم احساس غرور می کردم . در اون ناتوانی .. در حس مرگ .. در حس بی رنگی ها و افول زندگی .. این برام اوج خوشبختی و اعتماد به نفس بود .. منو به پشت خوابوند و طاقبازم کرد .. حرکت سر و صورت و لب و دستاش نشون می داد که می خواد واسم ساک بزنه . دیگه نمی تونستم با هاش چونه بزنم . وقتی که حالم خوب بود اون همیشه برنده می شد . حرف خودشو به کرسی می نشوند . چه برسه به حالا .. حالا که توان چونه زدن و عقب نشینی و تعارف کردن رو نداشتم . چون لذت می بردم ..
فروزان دهنشو گذاشت رو کیرم و تا اون جایی که می تونست اونو فرو برد توی دهنش .. یه حس لذت همراه با آرامش ... حسی که دوست داشتم تا ابد ادامه داشته باشه .. دیگه چیزی به نام مرگ رو احساس نکنم . و اگه قراره بمیرم در کنار اون جون بدم . در کنار کسی که برام عزیزی آورده .. در کنار شعله فروزان زندگیم .. چشامو بستم و به عالم رویا رفتم . رویایی که حسش می کردم . دستای فروزانو رو سینه هام حسش می کردم که آروم آروم به شونه هام رسید و روی صورتم قرار گرفت . صورت استخونی منو نوازش می کرد . عشق و خون تازه رو در تمام تنم به جریان انداخته بود ... نههههه .. خدایا ... اون داشت منو تشنه زندگی می کرد . اون داشت به من می گفت که باید در کنارش بمونم و از عشق و زندگی بخونم . ولی دست من که نبود . ما مگه به اراده خودمون به دنیا می آییم که به اراده خودمون از این دنیا بریم . حالا حساب اون که یکی خود کشی می کنه و به هدیه خدا دهن کجی می کنه فرق می کنه . دیگه چه انتظاری از خدا می تونستم داشته باشم که یک ماه مرگ منو به عقب انداخته بود؟! . اون بازم به من ارفاق کرده بود . با همه گناهانم بازم بهم نعمت داده بود ... منم دستامو به سمت فروزان دراز کردم . تا با موهای بلوندش بازی کنم .
-عشق من ! فروزان ! دلم می خواد تا ابد بهت بگم دوستت دارم .. برام فرقی نمی کنه که جام کجاست خونه ام کجاست ..دلم می خواد تا ابد از این خواب بیدار نشم .. می ترسم چشامو باز کنم و حس کنم همه اون چیزایی رو که دیدم توی خواب بوده . می خوام در کنارت بمونم . با تو باشم . برای تو .. واسه تو که هرچی باشی هر کی باشی واسه من از همه خواستنی تری ..واسه تو که منو با همه بدیهام دوست داری . فراموشم نمی کنی و نکردی ...
کف دست فروزان یک بار دیگه رفته بود رو سینه ام . این بار اون دستشو فقط رو اون قسمتی که قلبم قرار داشت می گردوند .. و برای لحظاتی کف دستشو ثابت نگه داشت ... کیرم همچنان مست ساک زدنهای اون بود که لباشو به آرومی باز کرد و گفت ..
-فرهوش این برات خوبه ؟ چرا قلبت این قدر تند می زنه ... ولت کنم ؟
-نهههه نههههه ولم نکن ... من اگه قراره بمیره اگه قراره زندگی کنم بذار در آغوش تو باشم بذار لذت ببرم ..
-باشه عشق من . من که چیزی نگفتم . شدت ضربان قلبم طوری بود که انگار دلم می خواست از جا کنده شه . می دونستم که به یه حالت خطر ناک رسیدم . قلبم درد گرفته بود .. اما باید تحمل می کردم . به خاطر سرطان, رگهای من خوب کار نمی کردند . جرمشون زیاد شده بود . فروزان یه لحظه بلند شد .. آخخخخخخ نهههههه .. اونم شورتشو در آورده بود .. هنوز کسش حالت غنچه ای خودشو حفظ کرده بود . چه ناز بود .. چقدر خوشش میومد کسشو میکش می زدم . گاهی ده دقیقه با فشار قسمتای حساسشو میک می زدم تا ارگاسمش کنم .. ولی حالا اون توانو نداشتم .. حتی توان بر خاستن از جامو نداشتم .. گرسنگی و کمبود ویتامین هم بیشتر باعث ضعفم شده بود .. اراده کردم و از جام بلند شدم . دهنمو به سمت کسش بردم .. دراز کشید . سرمو گذاشتم لای پاش .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
فروزان دهنشو گذاشت رو کیرم و تا اون جایی که می تونست اونو فرو برد توی دهنش .. یه حس لذت همراه با آرامش ... حسی که دوست داشتم تا ابد ادامه داشته باشه .. دیگه چیزی به نام مرگ رو احساس نکنم . و اگه قراره بمیرم در کنار اون جون بدم . در کنار کسی که برام عزیزی آورده .. در کنار شعله فروزان زندگیم .. چشامو بستم و به عالم رویا رفتم . رویایی که حسش می کردم . دستای فروزانو رو سینه هام حسش می کردم که آروم آروم به شونه هام رسید و روی صورتم قرار گرفت . صورت استخونی منو نوازش می کرد . عشق و خون تازه رو در تمام تنم به جریان انداخته بود ... نههههه .. خدایا ... اون داشت منو تشنه زندگی می کرد . اون داشت به من می گفت که باید در کنارش بمونم و از عشق و زندگی بخونم . ولی دست من که نبود . ما مگه به اراده خودمون به دنیا می آییم که به اراده خودمون از این دنیا بریم . حالا حساب اون که یکی خود کشی می کنه و به هدیه خدا دهن کجی می کنه فرق می کنه . دیگه چه انتظاری از خدا می تونستم داشته باشم که یک ماه مرگ منو به عقب انداخته بود؟! . اون بازم به من ارفاق کرده بود . با همه گناهانم بازم بهم نعمت داده بود ... منم دستامو به سمت فروزان دراز کردم . تا با موهای بلوندش بازی کنم .
-عشق من ! فروزان ! دلم می خواد تا ابد بهت بگم دوستت دارم .. برام فرقی نمی کنه که جام کجاست خونه ام کجاست ..دلم می خواد تا ابد از این خواب بیدار نشم .. می ترسم چشامو باز کنم و حس کنم همه اون چیزایی رو که دیدم توی خواب بوده . می خوام در کنارت بمونم . با تو باشم . برای تو .. واسه تو که هرچی باشی هر کی باشی واسه من از همه خواستنی تری ..واسه تو که منو با همه بدیهام دوست داری . فراموشم نمی کنی و نکردی ...
کف دست فروزان یک بار دیگه رفته بود رو سینه ام . این بار اون دستشو فقط رو اون قسمتی که قلبم قرار داشت می گردوند .. و برای لحظاتی کف دستشو ثابت نگه داشت ... کیرم همچنان مست ساک زدنهای اون بود که لباشو به آرومی باز کرد و گفت ..
-فرهوش این برات خوبه ؟ چرا قلبت این قدر تند می زنه ... ولت کنم ؟
-نهههه نههههه ولم نکن ... من اگه قراره بمیره اگه قراره زندگی کنم بذار در آغوش تو باشم بذار لذت ببرم ..
-باشه عشق من . من که چیزی نگفتم . شدت ضربان قلبم طوری بود که انگار دلم می خواست از جا کنده شه . می دونستم که به یه حالت خطر ناک رسیدم . قلبم درد گرفته بود .. اما باید تحمل می کردم . به خاطر سرطان, رگهای من خوب کار نمی کردند . جرمشون زیاد شده بود . فروزان یه لحظه بلند شد .. آخخخخخخ نهههههه .. اونم شورتشو در آورده بود .. هنوز کسش حالت غنچه ای خودشو حفظ کرده بود . چه ناز بود .. چقدر خوشش میومد کسشو میکش می زدم . گاهی ده دقیقه با فشار قسمتای حساسشو میک می زدم تا ارگاسمش کنم .. ولی حالا اون توانو نداشتم .. حتی توان بر خاستن از جامو نداشتم .. گرسنگی و کمبود ویتامین هم بیشتر باعث ضعفم شده بود .. اراده کردم و از جام بلند شدم . دهنمو به سمت کسش بردم .. دراز کشید . سرمو گذاشتم لای پاش .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر