سینا هم از این که می دید مسعود از سکس زنش با اون لذت زیادی می بره فشارو زیاد ترش کرده بود .. طوری به کون عاطفه می زد که دچار لرزش عجیبی شده بود .. صداش همه جا می پیچید
-آخخخخخخخ جوووووون جوووووون بزن آقا پسر بزن سینا ... طوری به آدم حال میدی که از این به بعد وقتی که می خوام پیش مسعود جون بخوابم سر حال سر حال باشم .
مسعود : این که درست ولی باید از آقا سینا بخواهیم که هر چند وقت در میون بیاد یکی از این تقویتی ها بهت بزنه تا بتونی همیشه سر حال باشی و به شوهرت برسی . عطیه : بابا جون پس من چی ..
مسعود : باشه دخترم . من به فکر تو هم هستم . من زن و بچه خودمو دوست دارم به فکر رفاه اونا هستم .
عاطفه : اوووووففففففف کسم .. واااااایییییی سینا جون انگشت بکن توی کونم . دلم می خواد یه چیزی هم اون داخل حرکت کنه فکر کنم کیر توست .....
عطیه یه نگاهی به پدرش انداخت و گفت بابا جون فعلا از این فکرا نکن که بخوای بری سمت مامان و بخوای بکنی توی کونش که ام ام اف داشته باشین . اگه یکی رو می خواین دو به یک بکنین من واجب ترم .
-چند بار دخترم ؟
-امشب شب عروسی منه .
-خب مادرت هم برای دومین بار عروس شده . نگاه کن . یه داماد خوش تیپ به تورش خورده چه جوری هم با هاش حال می کنه . میگم یه خورده خودمونو بکشیم این ور تر بتونیم کیر سینا جونو که داره میره توی کس مامانت و لرزش کون اونو ببینیم خیلی عالی میشه ... اووووووفففففف ..
عطیه : باشه بابا . ولی اگه منم هوس کردم تقصیر خودته ها .
-ایرادی نداره . امشب شبیه که تو عروس بابا شدی .. هرچی تو بخوای تقدیم تو باد دخترم .
-بابا مهر من چی میشه ...
-هر چی داریم مال تو . ..
عطیه در حالی که خودشو رو کیر پدرش حرکت می داد گفت پدر من فقط همینو می خوام . همین کیر تو مهریه من ..
عاطفه : پس من چیکار کنم . سینا جون که همیشه نمیاد پیش من .
عطیه : تازه اونم با هم شریکیم .
مسعود : چقدر خوشم میاد از این صمیمیت ها و صداقت ها که همه دور هم بی استرس جمعیم و از این که تن و بدن خودمونو در اختیار دیگران بذاریم و تنوع طلب باشیم خیالمون نیست ...
عاطفه : نکنه داری گوش منو پر می کنی که بخوای چند تا زن بیاری تو گروه خودمون ..
عطیه : می کشمت بابایی اگه بخوای سر من هوو بیاری ..
مسعود : پس مادرت دل نداشت ؟ ..
مسعود دیگه حرفی برای گفتن نداشت . می دونست که اگه تمام مردای دنیا رو بفرسته سراغ زن و دخترش که به اونا حال بدن خیلی سخته که بخواد که یکی از زنای دنیا غیر اونا رو واسه حال کردن بیاره به جمع خودشون . سینا که هیجان پدر و دختر رو برای دیدن کیرش دید که چه جوری میره توی کس عاطفه و بر می گرده یه پای اونو انداخت رو شونه اش و خودشو کشید جلو تر .
عاطفه : اوخخخخخخخ جووووون چقدر از این حرکت خوشم میاد ..
نزدیک بود بگه این حالتو از یه فیلمی توی خونه یکی از دوستاش دیده . البته مربوط می شده به زمانی که مجرد بوده . و اون موقع نمی خواسته نشون بده خوشش اومده . ولی وقتی بر گشت خونه خود ار ضایی کرد .
مسعود و عطیه هم در جهت مخالف اونا و در کنارشون قرار گرفتند . پدر همچنان در حال کردن دخترش بود ..
-دخترم .. عزیز دلم .. عروس خوشگلم .. می بینم تو تا این کیر سینا جونو آبش نکنی امشب ول کنش نیستی . به من بگو چی می خوای .
عطیه : اجازه میدی که دستمو بذارم لا پای مامان و کیر سینا جون که داره حرکت می کنه بخوره به دستم ؟
سینا تا اینو شنید حس کرد که اگه عطه این کارو انجام بده ممکنه زود انزال شه .. واسه همین شروع کرد با سرعت بیبشتری عاطفه روکردن و سعی می کرد که با حرفای حشر انگیز بیشتری تحریکش کنه و آبشو بیاره ...
سینا : بگیر این کیرو عاطفه جون . خودم هر هفته میام و می کنمت .
مسعود : اگه منم خونه نبودم صاحب اختیاری زنمو بکنی . لزومی نداره حتما من باشم . عطیه : بابا من چی . اجازه منم باید صادر کنی . چون پدر و مادرا نباید کاری کنن که فرزندانشون خلاف کار از آب در بیان و به دور از چشم اونا بخوان کاری صورت بدن . بابا مامانا باید کاری کنن که چشم و دل بچه ها شون سیر باشه .
مسعود : پس فکر کردی واسه چی شوهر دخترم شدم ؟ واسه این که گول افراد جامعه رو نخوری . گول گرگهایی که در کمین هستند .
عطیه : آفرین به بابای چیز فهم . اگه من یه داداش داشتم اجازه می دادی که داداش مامانو هم بکنه ؟
-چرا که نه .. تازه می ذاشتم که تو و برادرت هم با هم سکس کنین ...
عطیه : چه حیف ! خیلی عالی می شد .
سینا به حرفای اونا می خندید و گاه هم حوصله اش سر میومد ولی چاره ای نداشت جز تحمل کردن اونا . در هر حال اینم یه نوع کاسبی بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
-آخخخخخخخ جوووووون جوووووون بزن آقا پسر بزن سینا ... طوری به آدم حال میدی که از این به بعد وقتی که می خوام پیش مسعود جون بخوابم سر حال سر حال باشم .
مسعود : این که درست ولی باید از آقا سینا بخواهیم که هر چند وقت در میون بیاد یکی از این تقویتی ها بهت بزنه تا بتونی همیشه سر حال باشی و به شوهرت برسی . عطیه : بابا جون پس من چی ..
مسعود : باشه دخترم . من به فکر تو هم هستم . من زن و بچه خودمو دوست دارم به فکر رفاه اونا هستم .
عاطفه : اوووووففففففف کسم .. واااااایییییی سینا جون انگشت بکن توی کونم . دلم می خواد یه چیزی هم اون داخل حرکت کنه فکر کنم کیر توست .....
عطیه یه نگاهی به پدرش انداخت و گفت بابا جون فعلا از این فکرا نکن که بخوای بری سمت مامان و بخوای بکنی توی کونش که ام ام اف داشته باشین . اگه یکی رو می خواین دو به یک بکنین من واجب ترم .
-چند بار دخترم ؟
-امشب شب عروسی منه .
-خب مادرت هم برای دومین بار عروس شده . نگاه کن . یه داماد خوش تیپ به تورش خورده چه جوری هم با هاش حال می کنه . میگم یه خورده خودمونو بکشیم این ور تر بتونیم کیر سینا جونو که داره میره توی کس مامانت و لرزش کون اونو ببینیم خیلی عالی میشه ... اووووووفففففف ..
عطیه : باشه بابا . ولی اگه منم هوس کردم تقصیر خودته ها .
-ایرادی نداره . امشب شبیه که تو عروس بابا شدی .. هرچی تو بخوای تقدیم تو باد دخترم .
-بابا مهر من چی میشه ...
-هر چی داریم مال تو . ..
عطیه در حالی که خودشو رو کیر پدرش حرکت می داد گفت پدر من فقط همینو می خوام . همین کیر تو مهریه من ..
عاطفه : پس من چیکار کنم . سینا جون که همیشه نمیاد پیش من .
عطیه : تازه اونم با هم شریکیم .
مسعود : چقدر خوشم میاد از این صمیمیت ها و صداقت ها که همه دور هم بی استرس جمعیم و از این که تن و بدن خودمونو در اختیار دیگران بذاریم و تنوع طلب باشیم خیالمون نیست ...
عاطفه : نکنه داری گوش منو پر می کنی که بخوای چند تا زن بیاری تو گروه خودمون ..
عطیه : می کشمت بابایی اگه بخوای سر من هوو بیاری ..
مسعود : پس مادرت دل نداشت ؟ ..
مسعود دیگه حرفی برای گفتن نداشت . می دونست که اگه تمام مردای دنیا رو بفرسته سراغ زن و دخترش که به اونا حال بدن خیلی سخته که بخواد که یکی از زنای دنیا غیر اونا رو واسه حال کردن بیاره به جمع خودشون . سینا که هیجان پدر و دختر رو برای دیدن کیرش دید که چه جوری میره توی کس عاطفه و بر می گرده یه پای اونو انداخت رو شونه اش و خودشو کشید جلو تر .
عاطفه : اوخخخخخخخ جووووون چقدر از این حرکت خوشم میاد ..
نزدیک بود بگه این حالتو از یه فیلمی توی خونه یکی از دوستاش دیده . البته مربوط می شده به زمانی که مجرد بوده . و اون موقع نمی خواسته نشون بده خوشش اومده . ولی وقتی بر گشت خونه خود ار ضایی کرد .
مسعود و عطیه هم در جهت مخالف اونا و در کنارشون قرار گرفتند . پدر همچنان در حال کردن دخترش بود ..
-دخترم .. عزیز دلم .. عروس خوشگلم .. می بینم تو تا این کیر سینا جونو آبش نکنی امشب ول کنش نیستی . به من بگو چی می خوای .
عطیه : اجازه میدی که دستمو بذارم لا پای مامان و کیر سینا جون که داره حرکت می کنه بخوره به دستم ؟
سینا تا اینو شنید حس کرد که اگه عطه این کارو انجام بده ممکنه زود انزال شه .. واسه همین شروع کرد با سرعت بیبشتری عاطفه روکردن و سعی می کرد که با حرفای حشر انگیز بیشتری تحریکش کنه و آبشو بیاره ...
سینا : بگیر این کیرو عاطفه جون . خودم هر هفته میام و می کنمت .
مسعود : اگه منم خونه نبودم صاحب اختیاری زنمو بکنی . لزومی نداره حتما من باشم . عطیه : بابا من چی . اجازه منم باید صادر کنی . چون پدر و مادرا نباید کاری کنن که فرزندانشون خلاف کار از آب در بیان و به دور از چشم اونا بخوان کاری صورت بدن . بابا مامانا باید کاری کنن که چشم و دل بچه ها شون سیر باشه .
مسعود : پس فکر کردی واسه چی شوهر دخترم شدم ؟ واسه این که گول افراد جامعه رو نخوری . گول گرگهایی که در کمین هستند .
عطیه : آفرین به بابای چیز فهم . اگه من یه داداش داشتم اجازه می دادی که داداش مامانو هم بکنه ؟
-چرا که نه .. تازه می ذاشتم که تو و برادرت هم با هم سکس کنین ...
عطیه : چه حیف ! خیلی عالی می شد .
سینا به حرفای اونا می خندید و گاه هم حوصله اش سر میومد ولی چاره ای نداشت جز تحمل کردن اونا . در هر حال اینم یه نوع کاسبی بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر