حالا مرحله بعدی کار چی می تونست باشه . اگه اون یه جاش می خاره دیگه بهتر از امشب نمیشه . من باید هر طوری شده کارو تموم می کردم . خودمو زده بودم به خواب تا ببینم که اون چیکار می کنه . ملافه رو انداخت کنار .. نه .. نهههههه نمی تونستم اینو تحمل کنم . بدن سفیدش در تااریکی برق می زد . چشامو نیمه باز نگه داشته تا عادت کنم به فضا . ولی می ترسیدم که متوجه شه ..
-وحید .. وحید جون بیداری ؟ ..
جون وحید .. وحید بیداره آماده کار زاره .. فدات شم تو جون بخواه . منتها نمی خواستم زود جواب بدم و دستمو رو کنم . تا حالا با چند تا زن و دختر بودم این جورشو ندیده بودم . .. واااااییییی .. این دیگه کی بود .. از جاش پا شد .. نمی دونم چیکار داشت و کجا می خواست بره . ولی از جاش تکون نخورد . واااااایییییییی چه هیکلی داشت ! حالا چشام به خوبی می تونست اون اندام نازشو ببینه . دلم می خواست سر و تهش می کردم و با یه حرکت مدل 69 کونشو مینداختم رو سرم و از پشت کس و کونشو لیس می زدم .. اونم کیرمو می ذاشت توی دهنش . آخ که چه کیفی می داد ! تمام این دعوا ها و گله گذاریها تموم می شد و ما می تونستیم به یک تفاهم برسیم . .. چرا این دوباره صدام نمی کنه . وای داشت میومد سمت من . اون نباید بفهمه که من بیدارم اومد بالای سرم . دستشو گذاشت رو سرم و به آرومی با موهام بازی کرد ...
-وحید به همین زودی خوابت برد ؟
چه عطر هوس انگیزی زده بود ! اینو واسه مراسم نزده بود . قبل از این که بخوابه این کارو کرده بود .
-حالا چه وقت خوابیدنه .. عزیزم . من خوابم نمی گیره بیا خوابم کن ..
اگه الان از جام پا می شدم این کیرم خیلی تابلو بود . حداقل باید دو دقیقه ای فکرمو می بردم به جای دیگه تا کیر بخوابه ولی اون مگه می ذاشت . یه تکون الکی خوردم .. و با صدایی مثلا خمار و خواب آلود گفتم چی شده خاله جون ..تازه چشام سنگین شده بود .
-بنازم به اعصابت وحید ..من نمی دونم چرا خوابم نمی گیره . شاید شب خیلی با هات تندی کردم رو دلم نشسته . بعد از طلاقم خیلی زود عصبی می شم .
- الان من باید چیکار کنم ..
ملافه رو از رو من بر داشت ..
-وقتی دارم باهات حرف می زنم پاشو ..
ای ددم وای . من این کیر شق شده رو چیکار می کردم ... لعنتی لامپو هم روشن کرد .. منم درجا نشستم و پای چپمو در یه حالت اریب و زاویه تند قرار دادم که یه جورایی جلوی دیدشو بگیره ...
-ببین وحید یه خورده شونه هامو بمالون .. تنم که گرم شه خوابم می گیره .
نزدیک بود بهش بگم اگه دوست داری کولر رو خاموش کنم که پشیمون شدم . دیگه از این حرفای اضافه کار میده به دست آدم . وای برش های کونش در حال تر کیدن بود . حداقل توی تاریکی می شد یه جوری جلو رسوایی رو گرفت . ولی حالا همه جا روشن بود .
-آزی جون من الان برم دستشویی بر می گردم . .
شورت فانتزی هم پام بود . هر طرف کیرمو می گردوندم نمی شد .. رفتم دستشویی فکرمو بردم جای دیگه یه دو دقیقه این ور و اون ور کردم کیرم کمی شل شد ..برگشتم .. وای اون دمرو رو تخت افتاده بود ....
-آزی جون من از کجا متوجه شم که خوابی و دست از سرت بر دارم .
-ازم می پرسی خوابی ؟ منم میگم آره ..
دو تایی مون خندیدیم ..
-تو هم یه چیزت میشه ها وحید . من نمی دونم این فرنگیس چیکارت کرده ..
بدنش حرف نداشت . قوس کمر و بر جستگی باسن ..
-ببینم اهل عبادت که نیستی . حتما تو کتابای دینی خوندی که خاله محرم آدمه . پس این قدر سختت نباشه که بخوای نگام بندازی یا ماساژم بدی . یادت باشه نامحرما رو محرم حساب می کنی ها .
می دونم منظورش فرنگیش بود ...
-چرا همش پیله کردی به یه جا . خب یه خورده پایین ترم برو دیگه .. این سوتین منم باز کن . این حرفو با ناز و ادا طوری گفت که یه لحظه این تصور رو داشتم که گفته بیا منو بکن . فقط همین مونده بود که شورتشو در بیارم . سوتینو که در آوردم انگاری استیل کمرش یکدست تر و خوش فرم تر نشون می داد .
-آزی جون می تونم یه چیزی گم .-
بگو خاله فدات شه .
-هیکلت حرف نداره و از هیکل دخترایی که تا حالا دیدم خوشدست تره .
سوتی بد تر از این نمی شد .
-چی گفتی با کلی دختر بودی ؟
-خب آره باهاشون سلام و علیک داشتم . هم درس بودم ..من که زبونم لال لختشون نکردم .
-نه تو رو جون من بیا بکن . الان می بینی من این قدر راحت کنارتم حساب من جداست ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
-وحید .. وحید جون بیداری ؟ ..
جون وحید .. وحید بیداره آماده کار زاره .. فدات شم تو جون بخواه . منتها نمی خواستم زود جواب بدم و دستمو رو کنم . تا حالا با چند تا زن و دختر بودم این جورشو ندیده بودم . .. واااااییییی .. این دیگه کی بود .. از جاش پا شد .. نمی دونم چیکار داشت و کجا می خواست بره . ولی از جاش تکون نخورد . واااااایییییییی چه هیکلی داشت ! حالا چشام به خوبی می تونست اون اندام نازشو ببینه . دلم می خواست سر و تهش می کردم و با یه حرکت مدل 69 کونشو مینداختم رو سرم و از پشت کس و کونشو لیس می زدم .. اونم کیرمو می ذاشت توی دهنش . آخ که چه کیفی می داد ! تمام این دعوا ها و گله گذاریها تموم می شد و ما می تونستیم به یک تفاهم برسیم . .. چرا این دوباره صدام نمی کنه . وای داشت میومد سمت من . اون نباید بفهمه که من بیدارم اومد بالای سرم . دستشو گذاشت رو سرم و به آرومی با موهام بازی کرد ...
-وحید به همین زودی خوابت برد ؟
چه عطر هوس انگیزی زده بود ! اینو واسه مراسم نزده بود . قبل از این که بخوابه این کارو کرده بود .
-حالا چه وقت خوابیدنه .. عزیزم . من خوابم نمی گیره بیا خوابم کن ..
اگه الان از جام پا می شدم این کیرم خیلی تابلو بود . حداقل باید دو دقیقه ای فکرمو می بردم به جای دیگه تا کیر بخوابه ولی اون مگه می ذاشت . یه تکون الکی خوردم .. و با صدایی مثلا خمار و خواب آلود گفتم چی شده خاله جون ..تازه چشام سنگین شده بود .
-بنازم به اعصابت وحید ..من نمی دونم چرا خوابم نمی گیره . شاید شب خیلی با هات تندی کردم رو دلم نشسته . بعد از طلاقم خیلی زود عصبی می شم .
- الان من باید چیکار کنم ..
ملافه رو از رو من بر داشت ..
-وقتی دارم باهات حرف می زنم پاشو ..
ای ددم وای . من این کیر شق شده رو چیکار می کردم ... لعنتی لامپو هم روشن کرد .. منم درجا نشستم و پای چپمو در یه حالت اریب و زاویه تند قرار دادم که یه جورایی جلوی دیدشو بگیره ...
-ببین وحید یه خورده شونه هامو بمالون .. تنم که گرم شه خوابم می گیره .
نزدیک بود بهش بگم اگه دوست داری کولر رو خاموش کنم که پشیمون شدم . دیگه از این حرفای اضافه کار میده به دست آدم . وای برش های کونش در حال تر کیدن بود . حداقل توی تاریکی می شد یه جوری جلو رسوایی رو گرفت . ولی حالا همه جا روشن بود .
-آزی جون من الان برم دستشویی بر می گردم . .
شورت فانتزی هم پام بود . هر طرف کیرمو می گردوندم نمی شد .. رفتم دستشویی فکرمو بردم جای دیگه یه دو دقیقه این ور و اون ور کردم کیرم کمی شل شد ..برگشتم .. وای اون دمرو رو تخت افتاده بود ....
-آزی جون من از کجا متوجه شم که خوابی و دست از سرت بر دارم .
-ازم می پرسی خوابی ؟ منم میگم آره ..
دو تایی مون خندیدیم ..
-تو هم یه چیزت میشه ها وحید . من نمی دونم این فرنگیس چیکارت کرده ..
بدنش حرف نداشت . قوس کمر و بر جستگی باسن ..
-ببینم اهل عبادت که نیستی . حتما تو کتابای دینی خوندی که خاله محرم آدمه . پس این قدر سختت نباشه که بخوای نگام بندازی یا ماساژم بدی . یادت باشه نامحرما رو محرم حساب می کنی ها .
می دونم منظورش فرنگیش بود ...
-چرا همش پیله کردی به یه جا . خب یه خورده پایین ترم برو دیگه .. این سوتین منم باز کن . این حرفو با ناز و ادا طوری گفت که یه لحظه این تصور رو داشتم که گفته بیا منو بکن . فقط همین مونده بود که شورتشو در بیارم . سوتینو که در آوردم انگاری استیل کمرش یکدست تر و خوش فرم تر نشون می داد .
-آزی جون می تونم یه چیزی گم .-
بگو خاله فدات شه .
-هیکلت حرف نداره و از هیکل دخترایی که تا حالا دیدم خوشدست تره .
سوتی بد تر از این نمی شد .
-چی گفتی با کلی دختر بودی ؟
-خب آره باهاشون سلام و علیک داشتم . هم درس بودم ..من که زبونم لال لختشون نکردم .
-نه تو رو جون من بیا بکن . الان می بینی من این قدر راحت کنارتم حساب من جداست ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر